پستاندار و نشخوار کننده از راستۀ شکافته سم ها، با دست و پای دراز و باریک و چشمان زیبا که در دویدن معروف است، برای مثال دیدی آن جانور که زاید مشک / نامش آهو و او همه هنر است (خاقانی - ۶۸) یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان / وآن سهی سرو خرامان به چمن بازرسان (حافظ - ۷۷۲)
عیب، نقص، برای مثال بی آهو کسی نیست اندر جهان / تن وجان چو بپساود اندر نهان (فردوسی - ۷/۲۰۹)، جز آن کس ندانم نکوگوی من / که روشن کند بر من آهوی من (سعدی۱ - ۱۳۳)گناه، خبط، خطا، تقصیر آهوی مشک (تاتار، تتر، ختا، ختن، خرخیز): آهویی کوچک با موهای زبر و قهوه ای و دو دندان دراز به طول چند سانتی متر که بیشتر در کوه های هیمالیا یافت می شود و از ناف آن ماده خوش بو و سیاه رنگی به نام مشک به دست می آید
پستاندار و نشخوار کننده از راستۀ شکافته سُم ها، با دست و پای دراز و باریک و چشمان زیبا که در دویدن معروف است، برای مِثال دیدی آن جانور که زاید مشک / نامش آهو و او همه هنر است (خاقانی - ۶۸) یا رب آن آهوی مُشکین به خُتَن بازرسان / وآن سهی سرو خرامان به چمن بازرسان (حافظ - ۷۷۲)
عیب، نقص، برای مِثال بی آهو کسی نیست اندر جهان / تن وجان چو بپساود اندر نهان (فردوسی - ۷/۲۰۹)، جز آن کس ندانم نکوگوی من / که روشن کند بر من آهوی من (سعدی۱ - ۱۳۳)گناه، خبط، خطا، تقصیر آهوی مشک (تاتار، تتر، ختا، ختن، خرخیز): آهویی کوچک با موهای زبر و قهوه ای و دو دندان دراز به طول چند سانتی متر که بیشتر در کوه های هیمالیا یافت می شود و از ناف آن ماده خوش بو و سیاه رنگی به نام مشک به دست می آید
طریقه، قاعده، روش، پی و نشان، در روایات، کوهی در سرندیب که آدم از بهشت بر آن کوه فرود آمد، برای مثال به کوه رهو برگرفتند راه / چه کوهی بلندیش بر چرخ و ماه (اسدی - لغت نامه - رهو)
طریقه، قاعده، روش، پی و نشان، در روایات، کوهی در سرندیب که آدم از بهشت بر آن کوه فرود آمد، برای مِثال به کوه رهو برگرفتند راه / چه کوهی بلندیش بر چرخ و ماه (اسدی - لغت نامه - رهو)
سرخ سپیدی. (منتهی الارب). رنگ سرخ مایل به زردی و سفیدی. (غیاث اللغات). رنگ سرخ که در موی سر و ریش بعض مردم باشد. (غیاث اللغات از بحر الجواهر). رنگ سرخ به تیرگی مائل. (غیاث اللغات از منتخب). رنگی میان سرخی و زردی. (غیاث اللغات از مفرح القلوب)
سرخ سپیدی. (منتهی الارب). رنگ سرخ مایل به زردی و سفیدی. (غیاث اللغات). رنگ سرخ که در موی سر و ریش بعض مردم باشد. (غیاث اللغات از بحر الجواهر). رنگ سرخ به تیرگی مائل. (غیاث اللغات از منتخب). رنگی میان سرخی و زردی. (غیاث اللغات از مفرح القلوب)
بالای هر چیزی. برج بر سر پشته و توده، سر کوه، جای گرد آمدن آب از کوه، زمین پست که شتران گمشده بسوی آن جای گیرند، میان پشت اسب یا اندک فروتر هر دو جانب از اعلای پشت یا جای برنشستۀ سوار. میان پشت اسب. (منتهی الارب). نشستنگاه سوار. (صبح الاعشی ج 2 ص 32) ، سپس کوهان. (منتهی الارب)
بالای هر چیزی. برج بر سر پشته و توده، سر کوه، جای گرد آمدن آب از کوه، زمین پست که شتران گمشده بسوی آن جای گیرند، میان پشت اسب یا اندک فروتر هر دو جانب از اعلای پشت یا جای برنشستۀ سوار. میان پشت اسب. (منتهی الارب). نشستنگاه سوار. (صبح الاعشی ج 2 ص 32) ، سپس کوهان. (منتهی الارب)