جدول جو
جدول جو

معنی صهاریج - جستجوی لغت در جدول جو

صهاریج
(صَ)
جمع واژۀ صهریج. رجوع به صهریج شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهارین
تصویر بهارین
(دخترانه)
منسوب به بهار، بهاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چهاریک
تصویر چهاریک
یک بخش از چهار بخش چیزی، یک چهارم چیزی، یک چهارم، ربع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهاریه
تصویر بهاریه
شعری که در وصف بهار و حالات مربوط به آن سروده می شود
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
جمع واژۀ صفریت. رجوع به صفریت شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
جمع واژۀ فرّوج که بچۀ دجاج باشد. (فهرست مخزن الادویه). جمع واژۀ فرّوج (ف / ف ) . (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جمع واژۀ شمراج. (ناظم الاطباء). باطله-ا. (منتهی الارب) (آنندراج) ، جمع واژۀ شمروج. (اقرب الموارد). رجوع به شمراج و شمروج شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
جمع واژۀ صعرور است. رجوع بدان لغت شود
لغت نامه دهخدا
(صُ ری یَ)
مرغی است از انواع عصافیر، یا همان صافر است. (منتهی الارب). تبشّر. (منتهی الارب). اصقع. (منتهی الارب). بنجشک زرد. (مهذب الاسماء). چکاوک زرد. زرد چغو. زردک
لغت نامه دهخدا
(صَ)
دهی از دهستان مهربان بخش کبودراهنگ شهرستان همدان. 44هزارگزی شمال باختری قصبۀ کبودرآهنگ و 7هزارگزی شمال خاوری خبرارخی. تپه ماهور. سردسیر. دارای 350 تن سکنه. آب آن از رود خانه گزل ابدال. محصول آنجا غلات دیم. جزئی انگور و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان قالی بافی. راه مالرو است. تابستان از خبرارخی اتومبیل میتوان برد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
صنفی از مردم ارمن اند. (نخبه الدهر دمشقی ص 262). قومی به ارمینیه
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دراج. رجوع به دراج شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
جمع واژۀ صمراد. (منتهی الارب). رجوع به صمراد شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
جمع واژۀ صیرفی. (منتهی الارب). رجوع بدان کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(صُ بی یَ)
ملخ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مهراس. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به مهراس شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مهاراجه. رجوع به مهاراجه شود
لغت نامه دهخدا
(ظُ ری یَ)
بندی از بندهای کشتی گیران و یا آن شغزبیه است که پای درپیچیدن باشد و یا بر پشت افکندن حریف را، نوعی از آرمش با زنان، اوثقه الظهاریه، محکم بست شانۀ او را
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ خرج. کذا فی منتهی الارب والصواب جج خرج و جمع واژۀ اخراج
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تفرجه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شکاف قبا و شکاف درابزین. (آنندراج). تفاریج قبا و تفاریج داربزین، شکافهای آنها. (از اقرب الموارد) ، شکاف انگشتان. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفرجه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نوعی موزائیک. (دزی). قسمی تزیین در بنا: چنان معمور شد که چشم از تصاویر و تعاریج آن سیر نگشتی. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 439) ، نواری از پارچۀ چین دار. (دزی). از عبارتی که دزی نقل کرده است، نوعی دالان پیچ در پیچ، پیچ خوردن روده هابر یکدیگر. (از بحر الجواهر). رجوع به تعریج شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ یَ / یِ)
ربع. یک چهارم. یک قسمت از چهار قسمت چیزی. ربع. ربیع. (منتهی الارب) : هزیع، مقدار یک چهاریک از شب. رجوع به چاریک و ربع و محلّه شود.
- چهاریک دانگ، دو حبه. یک طسوج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حبرج
لغت نامه دهخدا
(صُ رِ)
حوض. (منتهی الارب). سفالی که آب در آن گرد آید. (منتهی الارب). رجوع به المعرب جوالیقی ص 215 شود
لغت نامه دهخدا
(صِ)
حوض. مغاکی که در آن آب گرد آید. (منتهی الارب). صهری:
در میان قعرها تخریجها
از سوی بی سوی این صهریجها.
مولوی.
، آواز آب. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ معراج. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). جمع واژۀ معراج به معنی نردبان. (آنندراج). و رجوع به معراج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صهریج
تصویر صهریج
حوض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاراج
تصویر مهاراج
شاه بزرگ امیر بزرگ (در هند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاریج
تصویر معاریج
جمع معراج، نردبان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراریج
تصویر فراریج
جمع فروبج، جوجگان خانگی چوزگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهابیه
تصویر صهابیه
ملخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفاریه
تصویر صفاریه
پری شاهرخ زری مرغ انجیر خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماریج
تصویر شماریج
به گونه رمن یاوه ها بیهوده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهاریه
تصویر بهاریه
منسوب به بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهاریه
تصویر بهاریه
((بَ یِّ))
اشعاری که درباره فصل بهار گفته شود
فرهنگ فارسی معین