جدول جو
جدول جو

معنی چهاریک

چهاریک
یک بخش از چهار بخش چیزی، یک چهارم چیزی، یک چهارم، ربع
تصویری از چهاریک
تصویر چهاریک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چهاریک

چهاریک

چهاریک
ربع. یک چهارم. یک قسمت از چهار قسمت چیزی. رُبُع. رَبیع. (منتهی الارب) : هزیع، مقدار یک چهاریک از شب. رجوع به چاریک و ربع و مُحَلّه شود.
- چهاریک دانگ، دو حبه. یک طسوج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

چهارتک

چهارتک
نوعی تاخت اسب. نوعی دویدن اسب. تاخت و چهار نعل یا آرام و یرتمه. (از ناظم الاطباء). قسمی دویدن اسب که آن را چهارگانه گویند. (یادداشت مؤلف) ، اسب خوش راه و تیزدو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

چهاریکی

چهاریکی
منسوب به چهاریک عدد کسری. ربع چیزی. یک قسمت از چهار قسمت چیزی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

چاریک

چاریک
چهاریک، یک بخش از چهار بخش چیزی، یک چهارم چیزی، یک چهارم، ربع
چاریک
فرهنگ فارسی عمید

چاریک

چاریک
چهاریک. یک حصه از چهار حصه هر چیز باشد. (برهان) (آنندراج). ربع. یک چهارم. یک قسمت از چهار قسمت هر چیز. یک بخش از چهار بخش هر چیز:
سه یک بود تا چاریک بهر شاه
قباد آمد و ده یک آورد راه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

چاریک

چاریک
ناحیه ای است مابین هرات و بلخ. (مرآت البلدان ج 4 ص 66)
لغت نامه دهخدا

چهاری

چهاری
مرکب از عدد چهار و یاء نسبت. منسوب به عدد چهار.
- ده چهاری، نسبت به چهارده، چهاردهی:
من کیستم که بر من نتوان دروغ بستن
نه قرص آفتابم نه ماه ده چهاری.
منوچهری
لغت نامه دهخدا