جدول جو
جدول جو

معنی صه - جستجوی لغت در جدول جو

صه
(صَهْ)
کلمه ای است که بدان متکلم را زجر کنند، یعنی خاموش باش. واحد و جمع در وی یکسان است. (منتهی الارب). بمعنی امر یعنی خاموش باش. (غیاث اللغات) (دهار). رجوع به نشوءاللغه ص 11 شود
لغت نامه دهخدا
صه
خاموش باش
تصویری از صه
تصویر صه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صهیل
تصویر صهیل
شیهه، آواز اسب، بانگ اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صهبا
تصویر صهبا
شراب انگوری مایل به سرخی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صهروج
تصویر صهروج
خمیری که از آهک و خاکستر درست می کردند و در ساختمان ها خصوصاً در حوض ها، آب انبارها و گرمابه ها برای بند کشی به کار می رفته، ساروج، ساخن، چارو، صاروج
صهوات، جاهای نشستن، جاهای نشستن سوار بر پشت اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صهر
تصویر صهر
قرابت، خویشی، شوهر دختر یا شوهر خواهر، داماد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صهوه
تصویر صهوه
جای نشستن سوار بر پشت اسب، میان پشت اسب، کنایه از جای نشستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صهیونیسم
تصویر صهیونیسم
نهضت گروهی از یهودیان که هدف آن تاسیس حکومت یهود در فلسطین است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صهیونیست
تصویر صهیونیست
پیرو صهیونیسم
فرهنگ فارسی عمید
(صُ هََ)
ابن سنان بن مالک، مکنی به ابویحیی، از بنی نمر بن قاسط. صحابی است و از تیراندازان نامی عرب و از سابقان در اسلام است. پدر او از اشراف جاهلیت است. کسری او را بر ابلۀ بصره ولایت داد. منازل کسان او در سرزمین موصل بر شط فرات (از جانب جزیره و موصل) بود. و صهیب بسال 36 قبل از هجرت. بدانجا متولد شد. رومیان بر آنها غارت بردند و صهیب را اسیر گرفتند. یکی از بنی کلب وی را اسیر گرفت و بمکه آورد. عبدالله جدعان تیمی او را خرید، سپس آزاد کرد و او در مکه بتجارت پرداخت و چون اسلام ظاهر گشت، وی مسلمانی گرفت و سی و چندمین تن بود که اسلام آورد. چون مسلمانان عازم هجرت حبشه شدند، صهیب مالی فراوان بدست آورده بود. مشرکان از مهاجرت او ممانعت کردند و گفتند تو گدائی پست بودی و اکنون که مالی فراوان یافته ای ارادۀ رفتن داری ! گفت: اگر مال خویش را بدهم مرا در رفتن آزاد میدارید؟ گفتند: آری. وی همه مال خود بدانها داد. چون این خبر به پیغمبر رسید، گفت: ربح صهیب ربح صهیب، یعنی صهیب سود برد. صهیب در جنگ بدر و احد و دیگر غزوات حاضر بود و در صحیحین 307 حدیث از او آمده است. وی بسال 32 هجری قمری در مدینه درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 436). صهیب بخاطر زهد و پارسائی و مقام شامخی که در متقدمین دارد بین مسلمانان شهرتی وافر داشته و در ادب فارسی نام او فراوان دیده میشود:
پیش صدر مصطفی بین هم بلال و هم صهیب
این چو عود آن چون شکر در عود سوزان آمده.
خاقانی.
چنان بزد ره اسلام غمزۀ ساقی
که اجتناب ز صهبا مگر صهیب کند.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(صَ)
بیابانی است مابین یمن و حضرموت. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
گداخته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صِ یَ)
گویند روم است و به قول دیگر بیت المقدس است. (معجم البلدان). موضعی است معروف در بیت المقدس (محله ای است از آن) و کنیسۀ صهیون بدانجاست. (معجم البلدان). نام تلی به بیت المقدس مشرف بر خندق موسوم به باب النار. (تاج العروس). در قاموس کتاب مقدس آرد: (کوه پرآفتاب یا خشک) گاهی از اوقات مقصود از این اسم تمام شهر اورشلیم است، اما غالباً مقصود کوه جنوب غربی شهر مذکور است و کوه مرقوم بجز از طرف شمال از همه طرف با وادیهای عمیق و بلندیها احاطه شده بود، چنانکه وادی پنیرفروشان بطرف مشرق او را از موریا جدا میکرد و اوفل و وادی بنی هنوم بطرف جنوب و مغربش واقع و قسمت محاذی شهر را از طرف مغرب، وادی جیحون میگفتند. اما علما در حدود کوه صهیون بطرف شمال هم قول نیستند. بعضی گمان دارند که تا برج داود امتداد داشت که درنزدیکی باب الخیل است و گمان دارند که وادی که وادی پنیرفروشان بدانجا منتهی میشد و دیگران برآنند که روبطرف شمال در نزدیکی باب العمود منتهی میشد و صهیون تخمیناً یکصد و پنج قدم از موریا مرتفعتر و تخمیناً دو هزار و پانصد و سی و نه قدم فوق سطح دریای متوسط میباشد و ترکیباً مستطیل و اطراف وادیهای مرقوم در قدیم الایام بلندتر از حالیه بوده است و خود شهر دیوار مرتفعی دارد. اما تاریخ صهیون که در کتاب مقدس وارد است اینکه اولاً به قلعۀ یبوسیان معروف است (صحیفۀ یوشع 15:63 مقابل دوم سموئل 5:7) و هموارده در دست ایشان بود تا وقتی که داود بر آن دست یافته آنرا شهر داود و پایتخت مملکت خود قرار داده، قلعه و قصر و محلی برای صندوق عهد در آن برپا نمود (دوم سموئل 5:7) (اول پادشاهان 8:1) (دوم پادشاهان 19:21 و 31 و 1) (اول تواریخ ایام 11:5) (دوم تواریخ ایام 5:2) و بایددانست که این در کتب تاریخیه عهد قدیم بجز در آیات فوق وارد نگشته، اما در اسفار شعریه و نبوتی 148 مرتبه یعنی در مزامیر داود 38 و در سرود سلیمان یک مرتبه و در اشعیا 47 و در ارمیا 17 و در نیاحات ارمیا 15و در یوئیل 7 و در عاموس 2 و در عوبدیا 2 و در میکاه 9 و در صفنیا 2 و در زکریا 8 مرتبه، اما در عهد جدید هفت مرتبه مذکور است و در این اسفار آخرین نه تنها قصد از خود کوه صهیون میباشد، بلکه احیاناً مقصود از اورشلیم نیز هست (مزامیر 149:2 و 87:2) (اشعیا 33:14) (یوئیل 2:1) و گاهی مقصود از شهر برگزیدۀ خداوند میباشد (مزامیر 51:18 و 87:5) و وقتی مقصود کلیسااست (عبرانیان 12:22) و زمانی مقصود از شهر مقدس آسمانی است. (مکا 14:1) بدین جهت اصطلاح حالیه که در میان علماء متداول است این است که قصد از صهیون آرزوی قوم خداوند است که فرصتی بجهت حمایت و محافظت و خدمت او تحصیل نمایند. پوشیده نماند که یوسیفوس مورخ بهیچوجه اسم صهیون را در تصنیفات خود مذکور نداشته است، بلکه هرگاه خواسته که بدانجا اشاره نماید ’شهر داود’ یا ’شهر علیا’ یا بازار علیا ذکر کرده است، چون صهیون در آن وقت مرغوب ترین و مشهورترین محلی از محلات اورشلیم بود و مساکن و بیوتات اشراف و اکابر همواره در آن طرف می بود و قصر جمیل هیرودیس در زاویۀ شمالی آن بود که از آن به بعد بواسطۀ سکونت والی رومانی دارالولایه نامیده شد (مرقس 15:16) و در شمال این قصر سه قلعۀ مشهور بود که یکی از آنها فعلاً هم به قلعۀداود مسمی است. حالت حالیه صهیون اینکه حصار شهر تخمیناً نصف کوه صهیون را احاطه کرده است و در ضمن حصار دیر ارامنه و کنیسۀ اشکنازیم و کنیسۀ مار یعقوب ارامنه و کلیسا و مدرسه انگلیسها و برج داود واقع است و در خارج حصار بجز مسجدی که آن را نبی داود گویند نیست و گویند که مقبرۀ داود و سلیمان و سایر ملوک اسرائیل در آنجا است. و برخی برآنند که عیسی مسیح در یکی از غرفات همین بنای مسطور فوق، عشای ربانی را بجا آورده، شاگردان او در آنجا برای حلول روح القدس منتظر همی بودند و در این قسمت کوه معدودی از قبور نصاری است و مقداری معتنابه از آن نیز زراعت میشود بدین لحاظ قول ارمیا و میکاه که گفته اند: صهیون همچو مزرعۀ زراعت کرده خواهد شد (ارمیا 26:18) (میکاه 3:12) و کوه صهیون بطرف وادی هنوم امتداد یافته در این قسمت مزارع گندم و جو و تاکستانها و درختان زیتون میباشد و فعلاً وادی در نزد باب الخیل هست که آنرا وادی صهیون گویند، اما علما را در تعیین محل و موضع صهیون اختلاف است، بعضی اکرا و برخی موریا و دیگران اوفل راصهیون دانسته اند. لکن قول مرجح و معتبر آن است که همان کوهی است که شرح آن در فوق داده شد. (از قاموس کتاب مقدس). و بعضی این کلمه را صیهون ضبط کرده اند
لغت نامه دهخدا
(صِ یَ)
منسوب به صهیون. لقبی است که قبل از تشکیل حکومت اسرائیل به کسانی مینهادند که از تأسیس این حکومت جانبداری میکردند
لغت نامه دهخدا
(صِ)
مسلک گروهی که طرفدار سلطه و نفوذ یهودیان بر اقوام و ملل دیگرند
لغت نامه دهخدا
تصویری از صهابیه
تصویر صهابیه
ملخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهاره
تصویر صهاره
گداخته، پاره پیه پاره مغز، آفتاب پرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهبا
تصویر صهبا
مونث اصهب سرخ و سفید، شراب انگوری می
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهر
تصویر صهر
خویشاوندی، شوهر خواهر مرد، داماد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهیونیسم
تصویر صهیونیسم
مسلک گروهی از طرفدار سلطه و نفوذ یهودیان بر اقوام ملل دیگرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهیل
تصویر صهیل
پارسی تازی گشته شیهه آوای اسپ آوازاسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهیر
تصویر صهیر
گداخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهوبه
تصویر صهوبه
سرخابی گلابی از رنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهریج
تصویر صهریج
حوض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهرجه
تصویر صهرجه
از ریشه پارسی ساروج کردن اندودن با ساروج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهال
تصویر صهال
صهیل: پارسی تازی گشته شیهه شیهه اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی سرخ و سفید، شراب، مونث اصهب: افشره می انگوری، سرخ و سپید مونث اصهب سرخ و سفید، شراب انگوری می
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهد
تصویر صهد
آفتابسوختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهر
تصویر صهر
((ص))
خویشاوندی، قرابت، داماد، شوهرخواهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صهریح
تصویر صهریح
((صِ))
ساروج، حوض آب، آواز آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صهل
تصویر صهل
((صَ هْ))
تیزی و حدّت آواز و سختی آن، گرفتگی صدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صهوات
تصویر صهوات
((صَ هَ))
جمع صهوه، بالای هرچیزی، جای نشستن سوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صهیل
تصویر صهیل
((صَ))
آواز اسب
فرهنگ فارسی معین
((صَ))
جریانی که از اواخر قرن نوزدهم به منظور ایجاد یک میهن یهودی در فلسطین به وجود آمد. نام این مرام از کوه صهیون (آرامگاه داوود نبی) در اورشلیم گرفته شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صهباء
تصویر صهباء
((صَ))
شراب انگوری
فرهنگ فارسی معین