مصغر صنو، مغاکچه در زمین نرم که آب در وی گرد آید و کسی وارد نشود آنرا و پروای وی نکند، گویند شکافی است در کوه. (منتهی الارب). شکاف در کوه. (مهذب الاسماء)
مصغر صنو، مغاکچه در زمین نرم که آب در وی گرد آید و کسی وارد نشود آنرا و پروای وی نکند، گویند شکافی است در کوه. (منتهی الارب). شکاف در کوه. (مهذب الاسماء)
منسوب به حصن. (الانساب سمعانی) ، منسوب به حصنان. کسائی گفته است: چون تلفظ دو نون حصنینی سنگین بود بیکی اکتفا کردند بر خلاف بحرین که بحرینی گویند. یاقوت گوید: و این دلیل منتقض است به جنّان و جنانی. که سه نون را جمع کرده است. (از معجم البلدان)
منسوب به حصن. (الانساب سمعانی) ، منسوب به حصنان. کسائی گفته است: چون تلفظ دو نون حصنینی سنگین بود بیکی اکتفا کردند بر خلاف بحرین که بحرینی گویند. یاقوت گوید: و این دلیل منتقض است به جنّان و جنانی. که سه نون را جمع کرده است. (از معجم البلدان)
از کسانی بود که در مبارزۀ مشروطیت پیوسته دولتیان را یاری میداد و جمعی از اوباشان را فراهم آورده بمجلس می تاخت. کسروی نویسد: روز بیست و سوم آذر (1286 نهم ذوالقعده 1326 هجری قمری) گروهی از بی سر و سامان (های) چاله میدان بسردستگی صنیعحضرت هر کدام از کوی خود راه افتاده رو بسوی مسجد سپهسالار روانه شدند... امروز انبوهی از انجمنها در مدرسه سپهسالار میبودند. اوباشان زمانی بودند و بیاسودند، ناگهان به هیاهو برخاستند و به مجلس و مشروطه دشنامها سرودند و با این هایهوی و عربده از مدرسه بیرون آمده، رو بسوی مجلس نهادند... (تاریخ مشروطیت ص 505). و هم او نویسد: چون در جلسۀ بیست و سوم (نهم ذوالحجه). محمدعلیشاه مجدداً با مشروطه خواهان دوستی کردو دستور داد اوباشان را دستگیر کنند. صنیع حضرت پنهان شد و او را در خانه پدرزن خود دستگیر کردند که در میان آنان گریخته بود. (همان کتاب ص 529). سرانجام در روز دوشنبۀ 13 بهمن (بیست ونهم ذوالحجه) بموجب رأی عدلیه به دوهزار ضربه شلاق و ده سال حبس در کلات محکوم شد و به صوب زندان اعزام گشت. (همان کتاب ص 533). برون نویسد: در همان روز که مجلس را بتوپ بستند، محمدعلیشاه او و دیگر تبعیدیان کلات را بازخواند. (انقلاب ایران ص 214). پس از فتح تهران و استقرار مشروطیت او و چند تن دیگر از سران استبداد چون میر هاشم تبریزی و شیخ فضل الله نوری بموجب رأی دادگاه اعدام شدند
از کسانی بود که در مبارزۀ مشروطیت پیوسته دولتیان را یاری میداد و جمعی از اوباشان را فراهم آورده بمجلس می تاخت. کسروی نویسد: روز بیست و سوم آذر (1286 نهم ذوالقعده 1326 هجری قمری) گروهی از بی سر و سامان (های) چاله میدان بسردستگی صنیعحضرت هر کدام از کوی خود راه افتاده رو بسوی مسجد سپهسالار روانه شدند... امروز انبوهی از انجمنها در مدرسه سپهسالار میبودند. اوباشان زمانی بودند و بیاسودند، ناگهان به هیاهو برخاستند و به مجلس و مشروطه دشنامها سرودند و با این هایهوی و عربده از مدرسه بیرون آمده، رو بسوی مجلس نهادند... (تاریخ مشروطیت ص 505). و هم او نویسد: چون در جلسۀ بیست و سوم (نهم ذوالحجه). محمدعلیشاه مجدداً با مشروطه خواهان دوستی کردو دستور داد اوباشان را دستگیر کنند. صنیع حضرت پنهان شد و او را در خانه پدرزن خود دستگیر کردند که در میان آنان گریخته بود. (همان کتاب ص 529). سرانجام در روز دوشنبۀ 13 بهمن (بیست ونهم ذوالحجه) بموجب رأی عدلیه به دوهزار ضربه شلاق و ده سال حبس در کلات محکوم شد و به صوب زندان اعزام گشت. (همان کتاب ص 533). برون نویسد: در همان روز که مجلس را بتوپ بستند، محمدعلیشاه او و دیگر تبعیدیان کلات را بازخواند. (انقلاب ایران ص 214). پس از فتح تهران و استقرار مشروطیت او و چند تن دیگر از سران استبداد چون میر هاشم تبریزی و شیخ فضل الله نوری بموجب رأی دادگاه اعدام شدند
عبدالجبار بن نعیم بن اسماعیل، مکنی به ابوعمر حصنی. منسوب به حصن منصور بن جعونه است. از ابوفروه یزید بن محمد رهاوی روایت کند. و محمد بن ابراهیم مقری از وی. (معجم البلدان) اسماعیل بن رجا الحصنی. منسوب به حصن مسلمه. از موسی بن اعین روایت دارد ومالک بن انس از وی روایت دارد. اهل جزیره نیز از وی روایت کنند، لیک منکرالحدیث باشد. (معجم البلدان) اسود بن مروان المقدی الحصنی. از سلیمان بن عبدالرحمان روایت دارد و سلیمان بن احمد طبرانی از وی. (معجم البلدان) محمد بن حفص حلبی. از معمر و ابوحنفیه روایت دارد. (معجم البلدان)
عبدالجبار بن نعیم بن اسماعیل، مکنی به ابوعمر حصنی. منسوب به حصن منصور بن جعونه است. از ابوفروه یزید بن محمد رهاوی روایت کند. و محمد بن ابراهیم مقری از وی. (معجم البلدان) اسماعیل بن رجا الحصنی. منسوب به حصن مسلمه. از موسی بن اعین روایت دارد ومالک بن انس از وی روایت دارد. اهل جزیره نیز از وی روایت کنند، لیک منکرالحدیث باشد. (معجم البلدان) اسود بن مروان المقدی الحصنی. از سلیمان بن عبدالرحمان روایت دارد و سلیمان بن احمد طبرانی از وی. (معجم البلدان) محمد بن حفص حلبی. از معمر و ابوحنفیه روایت دارد. (معجم البلدان)
تصغیر صنبعه. موضعی است. (منتهی الارب). موضعی است و گویند آبی است. (معجم البلدان) ، یوم صنیبعات، روزی است که در آن روز نزدیک آبی که بدین نام موسوم است ماری کودکی خرد از آن حرث بن عمرو را بگزید و آن کودک شیرخوارۀ بنی تمیم بود و بنی تمیم و بکر آن روز در یک مکان بودند. حرث آنان را درباره کودک خود متهم کرد، سپس از هر دو قوم گروهی به عذرخواهی نزد او شدند و او همه آنان را بکشت و این روزرا با یوم کلاب پیوندی است. (مجمع الامثال میدانی)
تصغیر صُنبُعَه. موضعی است. (منتهی الارب). موضعی است و گویند آبی است. (معجم البلدان) ، یوم صنیبعات، روزی است که در آن روز نزدیک آبی که بدین نام موسوم است ماری کودکی خرد از آن حرث بن عمرو را بگزید و آن کودک شیرخوارۀ بنی تمیم بود و بنی تمیم و بکر آن روز در یک مکان بودند. حرث آنان را درباره کودک خود متهم کرد، سپس از هر دو قوم گروهی به عذرخواهی نزد او شدند و او همه آنان را بکشت و این روزرا با یوم کلاب پیوندی است. (مجمع الامثال میدانی)
مرتضی علیقلی خان پسر دوم علیقلی خان مخبرالدوله و نوادۀ رضا قلیخان هدایت است. وی تحصیلات خود را در آلمان پایان داد و پس از مراجعت به ایران بسال 1321 هجری قمری بریاست ادارۀ پست و گمرک منصوب گردید و یکی از اولین کارخانه های نخ ریسی را به طهران وارد کرد و محصول ارزان و خوب از آن بیرون آورد، لیکن بعلت رقابت خارجی آن کارخانه بزودی از کار افتاد. در 17 شعبان 1324 هجری قمری که اولین مجلس شورای ملی ایران رسمیت و افتتاح یافت، صنیعالدوله بریاست آن انتخاب شد و این سمت را تا تاریخ 28 رجب 1325 که از آن مقام استعفا داد بر عهده داشت. سپس گاهی بعنوان وزیر مالیه و گاهی بسمت وزیر فوائد عامه یا علوم در هیئت های دولتی که بریاست ابوالقاسمخان ناصرالملک و حسین قلیخان نظام السلطنه و میرزا احمدخان مشیرالسلطنه تشکیل یافت شرکت داشت و چون طهران بعد از استبداد صغیر بدست مجاهدین فتح شد، در کابینۀ اول محمد ولیخان سپهدار تنکابنی بوزارت معارف و اوقاف منصوب گردید. آخرین دورۀ وزارت او در کابینۀ دوم مرحوم حسنخان مستوفی الممالک بود بسمت وزارت مالیه، در این دوره او را در طهران بتاریخ پنجم صفر 1329 هجری قمری / 6 فوریه 1911 میلادی یک نفر گرجی از اتباع روس به نام ایوان و دوتن همدست او بقتل رساندند. (وفیات معاصرین تألیف محمد قزوینی، مجلۀ یادگار سال پنجم شمارۀ 4 و 5)
مرتضی علیقلی خان پسر دوم علیقلی خان مخبرالدوله و نوادۀ رضا قلیخان هدایت است. وی تحصیلات خود را در آلمان پایان داد و پس از مراجعت به ایران بسال 1321 هجری قمری بریاست ادارۀ پست و گمرک منصوب گردید و یکی از اولین کارخانه های نخ ریسی را به طهران وارد کرد و محصول ارزان و خوب از آن بیرون آورد، لیکن بعلت رقابت خارجی آن کارخانه بزودی از کار افتاد. در 17 شعبان 1324 هجری قمری که اولین مجلس شورای ملی ایران رسمیت و افتتاح یافت، صنیعالدوله بریاست آن انتخاب شد و این سمت را تا تاریخ 28 رجب 1325 که از آن مقام استعفا داد بر عهده داشت. سپس گاهی بعنوان وزیر مالیه و گاهی بسمت وزیر فوائد عامه یا علوم در هیئت های دولتی که بریاست ابوالقاسمخان ناصرالملک و حسین قلیخان نظام السلطنه و میرزا احمدخان مشیرالسلطنه تشکیل یافت شرکت داشت و چون طهران بعد از استبداد صغیر بدست مجاهدین فتح شد، در کابینۀ اول محمد ولیخان سپهدار تنکابنی بوزارت معارف و اوقاف منصوب گردید. آخرین دورۀ وزارت او در کابینۀ دوم مرحوم حسنخان مستوفی الممالک بود بسمت وزارت مالیه، در این دوره او را در طهران بتاریخ پنجم صفر 1329 هجری قمری / 6 فوریه 1911 میلادی یک نفر گرجی از اتباع روس به نام ایوان و دوتن همدست او بقتل رساندند. (وفیات معاصرین تألیف محمد قزوینی، مجلۀ یادگار سال پنجم شمارۀ 4 و 5)
صنیعه. کار. هنر. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) : بر دل هر شکسته زد دل تو چون طبق بند در صنیعت فش. شهید بلخی. و اهل صنیعت آنرا چوب سندان گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به صنیعه شود
صنیعه. کار. هنر. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) : بر دل هر شکسته زد دل تو چون طبق بند در صنیعت فش. شهید بلخی. و اهل صنیعت آنرا چوب سندان گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به صنیعه شود
مصنوعی. ساختگی. مقابل طبیعی، طبیعی. فطری. جبلی (ظاهراً) درعبارت زیر: از آنجا که الف طبیعی و عشق صنیعی و شفقت اصلی و رأفت جبلی بود خواست که درشود... (سندبادنامه ص 116). اگر چند میان من و خوک مباینتی طبیعی و مباعدتی صنیعی است... (سندبادنامه ص 167)
مصنوعی. ساختگی. مقابل طبیعی، طبیعی. فطری. جبلی (ظاهراً) درعبارت زیر: از آنجا که الف طبیعی و عشق صنیعی و شفقت اصلی و رأفت جبلی بود خواست که درشود... (سندبادنامه ص 116). اگر چند میان من و خوک مباینتی طبیعی و مباعدتی صنیعی است... (سندبادنامه ص 167)
آوازی که در کوه و گنبد و امثال آن پیچد و باز همان آواز شنیده شود. توضیح آوازی است که از انعکاس صوت به وجود آید بدین نحو که چون امواج صوتی با سطح انعکاس تلاقی کنند منعکس گردند و آوازی نظیر آواز اول احداث نمایند. شرط لازم برای این که صدا از آواز اصلی تمیز داده شود این است که فاصله شخص تا سطح انعکاس لااقل 17 متر باشد، آواز انسان و آوازهایی که از آلات موسیفی حادث شود: صدای جعفر صدای تار، بانگ جانوران: صدای گربه صدای سگ، پخش اخبار و افکار به وسیله رادیو: رادیوی صدای آمریکا. یا صدا و ندا. بانگ و فریاد داد و فریاد. یا صدای لرزان. آوازی که هنگام خروج از گلو لرزان بیرون آید به سبب حزن ترس و جز آن آواز مرتعش. یا یک دست صدا ندارد (بی صداست) توفیق از آن جمعیت است. نسا (جسد آدمی سد در)، مغز، پژواک (باز گشت آوا)، کوچ نر چغد نر، در افسانه های تازی پرنده ای پنداری است که از سر کشته بیرون می آید و تا زمانی که کشنده گرفتار و به کیفرنرسد بانگ می زند: اسقونی مرا سیراب کنید تشنه مرد صدی... ... . در صد مثلا گویند صدی سه از فلان جنس یعنی سه در صد سه بخش از صد بخش
آوازی که در کوه و گنبد و امثال آن پیچد و باز همان آواز شنیده شود. توضیح آوازی است که از انعکاس صوت به وجود آید بدین نحو که چون امواج صوتی با سطح انعکاس تلاقی کنند منعکس گردند و آوازی نظیر آواز اول احداث نمایند. شرط لازم برای این که صدا از آواز اصلی تمیز داده شود این است که فاصله شخص تا سطح انعکاس لااقل 17 متر باشد، آواز انسان و آوازهایی که از آلات موسیفی حادث شود: صدای جعفر صدای تار، بانگ جانوران: صدای گربه صدای سگ، پخش اخبار و افکار به وسیله رادیو: رادیوی صدای آمریکا. یا صدا و ندا. بانگ و فریاد داد و فریاد. یا صدای لرزان. آوازی که هنگام خروج از گلو لرزان بیرون آید به سبب حزن ترس و جز آن آواز مرتعش. یا یک دست صدا ندارد (بی صداست) توفیق از آن جمعیت است. نسا (جسد آدمی سد در)، مغز، پژواک (باز گشت آوا)، کوچ نر چغد نر، در افسانه های تازی پرنده ای پنداری است که از سر کشته بیرون می آید و تا زمانی که کشنده گرفتار و به کیفرنرسد بانگ می زند: اسقونی مرا سیراب کنید تشنه مرد صدی... ... . در صد مثلا گویند صدی سه از فلان جنس یعنی سه در صد سه بخش از صد بخش
جهمرزی مرزیدن (زنا کردن) آوند کوچک، خیکچه جفت گردیدن مرد و زن به طور نامشروع. توضیح: مواقعه نامشروع مرد و زن مشروط بر این که وطی بشبهه نباشد و عمدا عمل صورت گرفته باشد، یا زنا محسنه زنا با زن شوهر دار
جهمرزی مرزیدن (زنا کردن) آوند کوچک، خیکچه جفت گردیدن مرد و زن به طور نامشروع. توضیح: مواقعه نامشروع مرد و زن مشروط بر این که وطی بشبهه نباشد و عمدا عمل صورت گرفته باشد، یا زنا محسنه زنا با زن شوهر دار