جدول جو
جدول جو

معنی صنهاج - جستجوی لغت در جدول جو

صنهاج
(صِ)
غریق در عبودیت. (منتهی الارب) : عبد صنهاج، اصیل فی العبودیه. (اقرب الموارد). رجوع به صنهاجه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منهاج
تصویر منهاج
راه راست، راه روشن و آشکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صناج
تصویر صناج
صنج زن، سازندۀ چنگ، نوازندۀ چنگ
فرهنگ فارسی عمید
التنبکتی یا تمبقطی بن احمد بن احمد بن عمر بن محمد اقبت الصنهاجی الماسی السودانی، معروف به باباو مکنی به ابوالعباس. مولد او به سال 963 ه. ق. ووفات در 1032 بوده است. او نزد عم خود ابوبکر الشیخ الصالح نحو فرا گرفت و تفسیر و حدیث و فقه و اصول عربیت و بیان و تصوف و غیره را نزد علامۀ بقیع آموخت و سالها ملازمت خدمت او کرد و از پدر خویش سماع حدیث و منطق دارد و او را بیش از چهل کتاب است و مردم در طلب دانش بر او ازدحام کردند و ملازمت خدمت او داشتندو قضاه چند مثل ابوالقاسم بن ابی النعیم در وقتی که اوبسن شصت سالگی رسیده بود و مانند ابوالعباس بن القاضی تلمذ او کردند و او را چندین بار منصب فتوی دادند. و در سال 1032 به تنبکتو درگذشت و بعضی وفات او را بسال 1036 گفته اند. از کتب اوست: تکملۀ کنایهالمحتاج. ارشادالواقف لمعنی نیه الحالف. افهام السامع بمعنی قول الشیخ خلیل فی النکاح بالمنافع. انفس الاعلاق فی فتح الاستغلاق من فهم کلام خلیل فی درک الصداق و فتح الرزاق فی مساله الشک فی الطلاق، و این کتاب در فاس در مجموعه ای بسال 1307 هجری قمری بطبع رسیده است و ترجمه خلیل بن اسحاق المالکی و نیل الابتهاج بتطریز الدیباج و آن ذیل کتاب الدیباج در معرفه علماء مذهب تألیف ابن فرحون یعمری است. و او از سودان نیست بلکه از صنهاجه است از قبیله ای موسوم به مسوفه. (معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ابن یوسف بلکین بن زیری بن مناد الصنهاجی (متوفی به سال 386 هجری قمری) صاحب افریقیه. دومین از سلسلۀ بنی زیری، بعد از پدر به سال 373 به فرمانروایی رسید. مردی بخشنده و شجاع و حازم بود. در نزدیکی صبره درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1076). رجوع به همین مأخذ و طبقات سلاطین اسلام و کامل ابن الاثیر ج 9 ص 5221 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ صُ)
ابن یحیی بن تمیم بن معز صنهاجی. از امرای افریقیه. وی امیری شجاع و باحزم و دوراندیش بود و در سال 509 هجری قمری پس ازوفات پدرش به امارت رسید و به ’مهدیه’ رفت و در آنجا اقامت گزید و تونس را نیز که در دست یکی از امرا بود تسخیر کرد و خیال داشت که با ’روجردوم’ امیر صقلیه (سیسیل) نیز بجنگد که مرگ او را مهلت نداد و در سال 515 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی از الخلاصهالنقیه ص 50 و ابن الوردی ج 2 ص 28 و ابن خلدون ج 6 ص 161 و البیان المغرب ج 1 ص 306 و اعمال الاعلام ص 33)
ابن سعید بن حمامۀ صنهاجی (شیخ...) او راست: البیان فی معرفه الاوزان. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 264)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ابن المعزبن بادیس الصنهاجی (422-501 ه. ق) ، از ملوک دولت صنهاجیه است وی از جانب پدر به ولایت مهدیه رسید (445 ه. ق) و سپس در سال 454 هجری قمری بعد از وفات پدر پادشاه شد و در دوران سلطنت با جنگها و اختلالهای فراوانی روبرو گردید و شهرهای سوسه و صفاقس و تونس را دوباره بدست آورد و مردی رشید و با کفایت بود. علما و دانشمندان را گرامی می داشت و عنایتی خاص به ادب داشت، و نیکو شعر می سرود. رجوع به الاعلام زرکلی ص 166 و قاموس الاعلام ترکی و کامل ابن اثیر ج 10 ص 189 و اخبار مصر و القاهره ج 1 ص 257 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 575 شود
لغت نامه دهخدا
(صُ)
تمیم بن معز بن بادیس صنهاجی از پادشاهان صنهاجیۀ افریقا است، وی بسال 422 هجری قمری در منصوریه (افریقا) تولد یافت و بسال 445 از جانب پدر به ولایت مهدیه رسید و بسال 454 پس از مرگ پدر ولایت یافت. تمیم فتنه های برخاسته را بنشاند و شهرهائی را که از پدرش گرفته بودند بازستد. وی به ادب عنایتی داشت و شعر نیکو می گفت و مدت 46 سال و ده ماه پادشاهی کرد و بسال 501 هجری قمری درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 166)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
صنهاجی. یکی از مشاهیر علمای مغرب است. او راست کتاب الدیباج و قریب چهل کتاب دیگر. مولد او بسال 963 و وفات در 1032 هجری قمری بود. رجوع به بابا تنبکتی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ابن ادریس صنهاجی قرافی مالکی. کنیت وی ابوالعباس و لقب او شهاب الدین است. وی از فقهاء مذهب مالکی بود و صاحب کشف الظنون که ظاهراً در هفت جای از کتاب خود از وی نام میبرد در شش جا او را مالکی و در یک جا (ج 2 ص 243 چ 1 اسلامبول) شافعی گفته و تألیفی نیز به نام قواعد فی فروع الشافعیه به او نسبت میدهد. سال وفات او را نیز در شش مورد ذکر کرده است، در دو موضع یعنی در کتاب استبصار فیما یدرک بالابصار و انوار البروق فی انواع الفروق سنه 682 هجری قمری و چهار محل دیگرسنه 684 هجری قمری آورده است و او راست: 1- الاجوبه الفاخره عن الاسئله القاصره دارای چند باب در رد یهود و نصاری. 2- الاحکام فی تمییز الفتوی عن الاحکام. و این ردّی است بر مخالفین خویش در امر فرق میان حکم و فتوی. 3- استبصار فیما یدرک بالابصار و آن شامل 50 مسئله است. 4- انوار البروق فی انواع الفروق و آن کتاب بزرگی است حاوی 540 مسئلۀ فقهی. 5- تنقیح الفصول فی الاصول و آن جمع کتاب محصول با کتاب افاده عبدالوهاب مالکی است بر بیست باب و صد فصل و گویند شرحی نیز بر آن دارد و مولی حلولو را نیز بر تنقیح شرحی است. 6- ذخیره فی فروع المالکیه. 7- قواعد فی فروع الشافعیه. 8- شرح بر محصل فخرالدین محمد بن عمر رازی. رجوع به ص 50 و 57 و 91 و 162 و 341 و 529 ج 1 و ص 243ج 2 کشف الظنون چ 1 اسلامبول و روضات الجنات ص 91 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ فُ)
بلکین بن زیری بن مناد الحمیری الصنهاجی. جدّ بادیس و نام دیگر او یوسف است او را معز بن منصور عبیدی خلیفگی افریقیه داد (در ذی حجۀ سال 361) ، و وی را نصایح و اندرزهای بسیار گفت و سپس فرمود اگر آنچه ترا گفتم فراموش کنی این سه چیز فراموش مکن: خراج از اهل بادیه و شمشیر از بربر برمگیر و از برادران و بنی اعمام خویش کسی را متولی امری مساز و با شهرنشینان نیکی کن و او بهمه پندهای معز بن منصور عمل کرد و نیکوسیرتی و نظر در مصالح دولت و رعیت تا گاه وفات پیشه ساخت و در ذیحجۀ سال 373 هجری قمری در وارکلان مجاور افریقیه بعلت قولنج یا بثره ای که بر دست او پدیدآمد درگذشت و گویند او را چهارصد زن بود و در یک روز مژدۀ ولادت هفده پسر بدو بردند
لغت نامه دهخدا
ابن داود صنهاجی، مکنی به ابوعبدالله نحوی کتاب اجرومیۀ او در نحو مشهور است. وی به سال 723 هجری قمری درگذشته است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 894)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ صَ)
ابن علی بن تمیم بن المعزبن بادیس. از پادشاهان صنهاجی مغرب. در مهدیه در 503 هجری قمری و 1109 میلادی متولد شد و در 515 هجری قمری پس از پدربه تخت نشست، پس روجار حاکم سیسیل به او تاخت و از مهدیه بیرونش کرد، لیکن موحدان به او کمک کرده و او را به حکومت مهدیه بازگردانیدند، و در 563 هجری قمری و1168 میلادی درگذشت. (زرکلی چ 1 ص 232 از وفیات الاعیان)
لغت نامه دهخدا
ابن حبوس بن ماکسن بن زیری بن مناد صنهاجی، یکی از ابناء طوایف ملوکی است که در اندلس ظهور کرد، و پس از وفات پدرش حیوس در سال 429 هجری قمری حاکم غرناطه شد و عامری حاکم مریه را در بیرون غرناطه بقتل رسانید، و غرناطه را بوسیلۀ قلاع و استحکامات چندی تشیید و با انبارهای عالی بسیار تزیین کرد، در موقع انقراض بنی حمود مالقه را نیز تحت تصرف خود درآوردو کشور پهناوری تشکیل داد و در سال 467 درگذشت، (قاموس الاعلام ترکی ج 2)، و رجوع به الاعلام زرکلی ج 1 ص 137 (مظفر الصنهاجی) و حلل السندسیه ج 1 ص 190 شود
لغت نامه دهخدا
(صَنْ نا)
صنج زن. (مهذب الاسماء). دف زن. چنگ زن. چنگی. چنگ نوازنده:
می خوشخوارۀ خوشبوی همی خور در باغ
قمری و بلبل عوادخوش و صناج است.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(صُ)
بادیس بن منصور بن بلکین بن زیری صنهاجی حمیری. صاحب افریقا از ملوک صنهاجیه تونس است. وی بسال 374 هجری قمری متولد شد و بسال 386 پس از مرگ پدر ولایت یافت و در سردانیه اقامت جست و فرمان القائم بامر الله فاطمی بدو رسید و در روزگار او خویشان وی فتنه ها بپا کردند، لیکن او بر آنان دست یافت و بسال 406 هجری قمری به فجاءه درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 137)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
نسبت است به صنهاجه که قبیله ای است از حمیر. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
به معنی منهج. (منتهی الارب). راه روشن. (ترجمان القرآن). راه گشاده. (آنندراج). راه راست و گشاده. (غیاث). راه فراخ. ج، مناهیج. (مهذب الأسماء). راه روشن و پیدا. (دهار). راه پیدا و گشاده. ج، مناهیج. (ناظم الاطباء). طریق واضح. (اقرب الموارد). طریق واضح. راه پیدا و گشاده. نهج. منهج. راه فراخ. راه دین. ج، مناهج. (یادداشت مرحوم دهخدا) : لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجاً. (قرآن 48/5).... و قصد علی منهاج سلفه الصالح. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299).
جاه را صدر تو منظورترین پیشگه است
جود را بزم تو مشهورترین منهاج است.
مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 60).
اصحاب اطراف بر منهاج عبودیت و به التزام حمل و اتاوت و اقامت رسوم خدمت استادگی نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 46). بر آن منهاج که فرمان بود پیش گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 68). و بر منهاج حکمت و قضیت دین مستقیم. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 274).
کار و باری کت رسد وقت شکست
اندر آن اقبال و منهاج ره است.
مولوی.
وحشتت همچون موکل می کشد
که بجوی ای ضال منهاج رشد.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ طَ)
پیدا و روشن گردانیدن راه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، رانده شدن و شکسته شدن. (ناظم الاطباء) : هضم الشی ٔ فانهضم، ای دفعه عن موضعه و کسره. (ناظم الاطباء) ، انضمام. انهضم الشی ٔ، انضم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صُ جَ)
قومی است به دیار مغرب از اولاد صنهاجۀ حمیری. (منتهی الارب). قبیله ای از بربر
لغت نامه دهخدا
(صِ جَ)
غریق در عبودیت. (منتهی الارب). رجوع به صنهاج شود
لغت نامه دهخدا
(یَحْ یا)
ابن تمیم بن معز بن بادیس صنهاجی حمیری متولدبه سال 457 و متوفی به سال 509 هجری قمری وی از پادشاهان دولت صنهاجی در افریقای شمالی بود و پس از مرگ پدر به سال 501 هجری قمری به سلطنت رسید. مردی شجاع و خردمند و دوستدار پیروزی و مطلع در ادب بود و شعر نیزمی سرود. مولد و محل وفات او در مهدیه بود.. و رجوع به ابن خلکان ج 2 ص 344 و کامل ابن اثیرج 10 ص 216 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 401 و 402 شود
لغت نامه دهخدا
از ریشه پارسی سنج زن از ریشه پارسی سنج زن سنجدار صنج زن دف زن چنگ زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منهاج
تصویر منهاج
راه روشن، راه راست و گشاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهاج
تصویر انهاج
آشکار شدن راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صناج
تصویر صناج
((صَ نّ))
صنج زن، دف زن، چنگ زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منهاج
تصویر منهاج
((مِ))
راه، راه آشکار، جمع مناهج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انهاج
تصویر انهاج
((اِ))
راه پیدا کردن، پیدا و گشاده شدن راه
فرهنگ فارسی معین