دهی از دهستان آغمیون بخش مرکزی شهرستان سراب، واقع در 26 هزارگزی شمال خاوری سراب و 13 هزارگزی شوسۀ سراب به اردبیل. کوهستانی، معتدل و دارای 28 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان آغمیون بخش مرکزی شهرستان سراب، واقع در 26 هزارگزی شمال خاوری سراب و 13 هزارگزی شوسۀ سراب به اردبیل. کوهستانی، معتدل و دارای 28 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
نوعی دیوار که آجرها را در آن ایستاده مانند دیوارۀ صندوق، قرار دهند، به طوری که میان هر دو آجر به پهنای یک آجر خالی باشد صندوقۀ سینه: در علم زیست شناسی کنایه از قفسۀ سینه، قسمت بالای ستون فقرات، دنده ها و استخوان جناغی که قلب و ریه ها در آن قرار دارد
نوعی دیوار که آجرها را در آن ایستاده مانند دیوارۀ صندوق، قرار دهند، به طوری که میان هر دو آجر به پهنای یک آجر خالی باشد صندوقۀ سینه: در علم زیست شناسی کنایه از قفسۀ سینه، قسمت بالای ستون فقرات، دنده ها و استخوان جناغی که قلب و ریه ها در آن قرار دارد
جعبۀ بزرگ چوبی یا فلزی، کنایه از محل دریافت و پرداخت پول در جاهایی مانند فروشگاه و بانک، کنایه از خزانه، ضریحی که از چوب بر روی گور بزرگان ساخته می شود، کنایه از تابوت صندوق پیل: هودج یا محفظه ای که در جنگ ها بر پشت فیل می گذاشتند و از داخل آن به دشمن حمله می کردند، برای مثال ز صندوق پیلان ببارید تیر / برآمد خروشیدن داروگیر (فردوسی - ۴/۲۱۹) صندوق نسوز: صندوقی فلزی که در آتش نسوزد
جعبۀ بزرگ چوبی یا فلزی، کنایه از محل دریافت و پرداخت پول در جاهایی مانند فروشگاه و بانک، کنایه از خزانه، ضریحی که از چوب بر روی گور بزرگان ساخته می شود، کنایه از تابوت صندوق پیل: هودج یا محفظه ای که در جنگ ها بر پشت فیل می گذاشتند و از داخل آن به دشمن حمله می کردند، برای مِثال ز صندوق پیلان ببارید تیر / برآمد خروشیدن داروگیر (فردوسی - ۴/۲۱۹) صندوق نسوز: صندوقی فلزی که در آتش نسوزد
تبنگو. خاشکدان. (از برهان) (صحاح الفرس). قسمی جعبه که پول و لباس و نان و غیره در آن نهند. یخدان فلزین یا چوبین به فلز پوشیده: برفتند و صندوقها را به پشت کشیدند و ماهار اشتر به مشت. فردوسی. همی داشت لختی به صندوق زهر که زهرش نبایست جستن به شهر. فردوسی. خلعتهای خلیفه را بر استران در صندوقها بار کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 376). جاهت به خرد باید و اجلال به دانش تا هیچ نبایدت نه صندوق و نه حمال. ناصرخسرو. گوهر خود را بدزد از بن صندوق او یوسف خود را برآر از گو زندان او. خاقانی. ز عشوه گرچه بر عیوق رفتند زتخت امروز بر صندوق رفتند. نظامی. ، تابوت. (منتهی الارب) : نهفتند صندوق او را به خاک ندارد جهان از چنین کار باک به هامون نهادند صندوق اوی زمین شد سراسر پر از گفتگوی. فردوسی. ، مکعبی چوبین و یا خاتم که بر روی قبر امام یا امامزاده و بعضی بزرگان نهند و گرداگرد آن آیات و یا اشعار نویسد: یکی را از بزرگان ائمه پسری وفات یافت، پرسیدند که بر صندوق گورش چه نویسیم... (گلستان) ، در ادارات و بانکها اطاقی که در آن پول دریافت و یا پرداخت میشود، یک لنگه از بار انگور و مانند آن که از چوب سازند و بر دو سوی ستور استوار کنند. مخفف آن صندق است. رجوع به صندق شود
تَبَنْگو. خاشکدان. (از برهان) (صحاح الفرس). قسمی جعبه که پول و لباس و نان و غیره در آن نهند. یخدان فلزین یا چوبین به فلز پوشیده: برفتند و صندوقها را به پشت کشیدند و ماهار اشتر به مشت. فردوسی. همی داشت لختی به صندوق زهر که زهرش نبایست جستن به شهر. فردوسی. خلعتهای خلیفه را بر استران در صندوقها بار کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 376). جاهت به خرد باید و اجلال به دانش تا هیچ نبایدت نه صندوق و نه حمال. ناصرخسرو. گوهر خود را بدزد از بن صندوق او یوسف خود را برآر از گو زندان او. خاقانی. ز عشوه گرچه بر عیوق رفتند زتخت امروز بر صندوق رفتند. نظامی. ، تابوت. (منتهی الارب) : نهفتند صندوق او را به خاک ندارد جهان از چنین کار باک به هامون نهادند صندوق اوی زمین شد سراسر پر از گفتگوی. فردوسی. ، مکعبی چوبین و یا خاتم که بر روی قبر امام یا امامزاده و بعضی بزرگان نهند و گرداگرد آن آیات و یا اشعار نویسد: یکی را از بزرگان ائمه پسری وفات یافت، پرسیدند که بر صندوق گورش چه نویسیم... (گلستان) ، در ادارات و بانکها اطاقی که در آن پول دریافت و یا پرداخت میشود، یک لنگه از بار انگور و مانند آن که از چوب سازند و بر دو سوی ستور استوار کنند. مخفف آن صندق است. رجوع به صندق شود
مرکب از دوق = (دوغ، دغ) از مصدر دقماق (دغماق) به معنی زادن و لو علامت نسبت در ترکی). دوقلی. دوغلو. توأم. توأمان. همزاد. دوپهلو. (یادداشت مؤلف). و در تداول کلمه را به غلط مرکب از دو (عدد فارسی) و لو پندارند و به ضم قاف تلفظ کنند به قیاس آن سه قلو و چهارقلو وپنج قلو به کار برند برای چهار یا پنج بچه که به یک شکم زاده شوند. دغلی. (لغت محلی شوشتر). رجوع به دوغلو و مترادفات دیگر شود
مرکب از دوق = (دوغ، دغ) از مصدر دقماق (دغماق) به معنی زادن و لو علامت نسبت در ترکی). دوقلی. دوغلو. توأم. توأمان. همزاد. دوپهلو. (یادداشت مؤلف). و در تداول کلمه را به غلط مرکب از دو (عدد فارسی) و لو پندارند و به ضم قاف تلفظ کنند به قیاس آن سه قلو و چهارقلو وپنج قلو به کار برند برای چهار یا پنج بچه که به یک شکم زاده شوند. دُغُلی. (لغت محلی شوشتر). رجوع به دوغلو و مترادفات دیگر شود
دهی از دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل، واقع در 35 هزارگزی باختر اردبیل و 12 هزارگزی شوسۀ اردبیل به تبریز. کوهستانی، معتدل و دارای 614 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل، واقع در 35 هزارگزی باختر اردبیل و 12 هزارگزی شوسۀ اردبیل به تبریز. کوهستانی، معتدل و دارای 614 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است جزء بخش ماه نشان شهرستان زنجان. با 310 تن سکنه. آب آن ازقنات و زه رودخانه است. و محصول آن غلات و بنشن و سیب - زمینی است. شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است جزء بخش ماه نشان شهرستان زنجان. با 310 تن سکنه. آب آن ازقنات و زه رودخانه است. و محصول آن غلات و بنشن و سیب - زمینی است. شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
جعبه بزرگ فلزی یا چوبی که کالای نفیس را در آن گذارند، محل دریافت یا پرداخت پول در بانک یا هر اداره دیگر، جمع صنادیق، پست صندوق هایی که در کوچه و خیابان نصب می شود تا مردم پاکت های محتوی نامه را در آن اندازند، پستی ج
جعبه بزرگ فلزی یا چوبی که کالای نفیس را در آن گذارند، محل دریافت یا پرداخت پول در بانک یا هر اداره دیگر، جمع صنادیق، پست صندوق هایی که در کوچه و خیابان نصب می شود تا مردم پاکت های محتوی نامه را در آن اندازند، پستی ج
اگر بیند که صندوقی نو و پاکیزه داشت، دلیل که زنی خوبروی و پارسا بخواهد. اگر صندوق را کهنه بیند، تاویل به خلاف این باشد. جابر مغربی دیدن صندوق به خواب بر سه وجه است. اول: عزو جاه. دوم: بلندی. سوم: زن.
اگر بیند که صندوقی نو و پاکیزه داشت، دلیل که زنی خوبروی و پارسا بخواهد. اگر صندوق را کهنه بیند، تاویل به خلاف این باشد. جابر مغربی دیدن صندوق به خواب بر سه وجه است. اول: عزو جاه. دوم: بلندی. سوم: زن.