جدول جو
جدول جو

معنی صندوق - جستجوی لغت در جدول جو

صندوق
جعبۀ بزرگ چوبی یا فلزی، کنایه از محل دریافت و پرداخت پول در جاهایی مانند فروشگاه و بانک،
کنایه از خزانه، ضریحی که از چوب بر روی گور بزرگان ساخته می شود، کنایه از تابوت
صندوق پیل: هودج یا محفظه ای که در جنگ ها بر پشت فیل می گذاشتند و از داخل آن به دشمن حمله می کردند، برای مثال ز صندوق پیلان ببارید تیر / برآمد خروشیدن داروگیر (فردوسی - ۴/۲۱۹)
صندوق نسوز: صندوقی فلزی که در آتش نسوزد
تصویری از صندوق
تصویر صندوق
فرهنگ فارسی عمید
صندوق
(صُ)
تبنگو. خاشکدان. (از برهان) (صحاح الفرس). قسمی جعبه که پول و لباس و نان و غیره در آن نهند. یخدان فلزین یا چوبین به فلز پوشیده:
برفتند و صندوقها را به پشت
کشیدند و ماهار اشتر به مشت.
فردوسی.
همی داشت لختی به صندوق زهر
که زهرش نبایست جستن به شهر.
فردوسی.
خلعتهای خلیفه را بر استران در صندوقها بار کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 376).
جاهت به خرد باید و اجلال به دانش
تا هیچ نبایدت نه صندوق و نه حمال.
ناصرخسرو.
گوهر خود را بدزد از بن صندوق او
یوسف خود را برآر از گو زندان او.
خاقانی.
ز عشوه گرچه بر عیوق رفتند
زتخت امروز بر صندوق رفتند.
نظامی.
، تابوت. (منتهی الارب) :
نهفتند صندوق او را به خاک
ندارد جهان از چنین کار باک
به هامون نهادند صندوق اوی
زمین شد سراسر پر از گفتگوی.
فردوسی.
، مکعبی چوبین و یا خاتم که بر روی قبر امام یا امامزاده و بعضی بزرگان نهند و گرداگرد آن آیات و یا اشعار نویسد: یکی را از بزرگان ائمه پسری وفات یافت، پرسیدند که بر صندوق گورش چه نویسیم... (گلستان) ، در ادارات و بانکها اطاقی که در آن پول دریافت و یا پرداخت میشود، یک لنگه از بار انگور و مانند آن که از چوب سازند و بر دو سوی ستور استوار کنند. مخفف آن صندق است. رجوع به صندق شود
لغت نامه دهخدا
صندوق
قسمی جعبه که پول و لباس و نام و غیره در آن نهند، یخدان فلزین یا چوبین و فلز پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
صندوق
((صَ))
جعبه بزرگ فلزی یا چوبی که کالای نفیس را در آن گذارند، محل دریافت یا پرداخت پول در بانک یا هر اداره دیگر، جمع صنادیق، پست صندوق هایی که در کوچه و خیابان نصب می شود تا مردم پاکت های محتوی نامه را در آن اندازند، پستی ج
تصویری از صندوق
تصویر صندوق
فرهنگ فارسی معین
صندوق
گنجه
تصویری از صندوق
تصویر صندوق
فرهنگ واژه فارسی سره
صندوق
جعبه، محفظه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صندوق
اگر بیند که صندوقی نو و پاکیزه داشت، دلیل که زنی خوبروی و پارسا بخواهد. اگر صندوق را کهنه بیند، تاویل به خلاف این باشد. جابر مغربی
دیدن صندوق به خواب بر سه وجه است. اول: عزو جاه. دوم: بلندی. سوم: زن.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صدوق
تصویر صدوق
(پسرانه)
راستگو، صدیق، دوست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صندوق خانه
تصویر صندوق خانه
پستو، اتاق کوچک عقب اتاق دیگر، صندوق خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صندوقه
تصویر صندوقه
نوعی دیوار که آجرها را در آن ایستاده مانند دیوارۀ صندوق، قرار دهند، به طوری که میان هر دو آجر به پهنای یک آجر خالی باشد
صندوقۀ سینه: در علم زیست شناسی کنایه از قفسۀ سینه، قسمت بالای ستون فقرات، دنده ها و استخوان جناغی که قلب و ریه ها در آن قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صندوق پیل
تصویر صندوق پیل
هودج یا محفظه ای که در جنگ ها بر پشت فیل می گذاشتند و از داخل آن به دشمن حمله می کردند، برای مثال ز صندوق پیلان ببارید تیر / برآمد خروشیدن داروگیر (فردوسی - ۴/۲۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدوق
تصویر صدوق
کسی که همیشه راست می گوید، بسیار راست گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صندوق نسوز
تصویر صندوق نسوز
صندوقی فلزی که در آتش نسوزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صندوقچه سر
تصویر صندوقچه سر
کنایه از آنکه راز کسی را می داند ولی آن را نگه می دارد و فاش نمی کند، رازدار
فرهنگ فارسی عمید
(صُ / صَ)
نسبت است به صندوق. صندوق ساز. صندوق فروش، بشکل صندوق، آنچه بتوان آنرا در صندوق نهاد. درخور صندوق
لغت نامه دهخدا
(صَ قَ / قِ)
دیوار از دو آجر یا دو خشت که میان آن دو به پهنای آجر یا خشت تهی باشد، دیوار از خشت یا آجر یک لا که میان دو بام یا دو حائط کشند
لغت نامه دهخدا
(بُ / بَ)
تفنگ. و این مأخوذ از بندق است که بضم اول و ثالث باشد و در عربی بمعنی غلوله باشدچون از تفنگ گلولۀ آهن یا سرب می اندازند، لهذا مجازاً تفنگ را گویند که آلت انداختن است. بندق نیز گفته اند. (غیاث) (آنندراج). بندق. تفنگ. ج، بنادیق. (فرهنگ فارسی معین). تفنگ. ج، بنادیق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
لغتی است در صندوق. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). صندوق و تپنگو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کاهنی بود که در روزگار اخزیای پادشاه بود (اول تواریخ ایام 6:12)، (قاموس کتاب مقدس ص 550)
یکی از کسانی که پاره ای از دیوار شهر رامرمت کردند (نحمیا 3:4)، (قاموس کتاب مقدس ص 550)
پدرزن عزیا (دوم پادشاهان 15:33 ودوم تواریخ ایام 27:1)، (قاموس کتاب مقدس ص 550)
نام سه تن از کسانی که در حکایت نحمیا مذکورند، (قاموس کتاب مقدس ص 550)
یکی از اسلاف مسیح (متّی 1:14)، (قاموس کتاب مقدس ص 550)
لغت نامه دهخدا
پیغمبری است. خدا وی را بهمراهی صادق و شلوم به پیغمبری به شهر انطاکیه فرستاد. مردم شهر تکذیب آنان کردند، درودگری جبیب نام بدیشان ایمان آورد و بعضی گفته اند که آنان در زمان فترت بوده اند. (تاریخ گزیده ص 59). و رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 93 شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
محمد بن علی بن حسین قمی مکنی به ابوجعفر. رجوع به ابن بابویه در همین لغت نامه و رجوع به روضات الجنات و ریحانه الادب شود
لغت نامه دهخدا
(صَ دُ)
مخفف صندوق که در عربی صندوق و در فارسی بفتح اول متداول است:
دخت ظهور غیب احد احمد
ناموس حق و صندق اسرارش.
ناصرخسرو.
رجوع به صندوق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صندوقه سینه
تصویر صندوقه سینه
قفسه سینه: گنجه سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صندوق البرید
تصویر صندوق البرید
دلاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صندوقسازی
تصویر صندوقسازی
خاشکسازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صندوقداری
تصویر صندوقداری
عمل و شغل صندوقدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صندوقدار
تصویر صندوقدار
خزانه در، کسی که در حسابداریها متصدی کار صندوق است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صندوقخانه
تصویر صندوقخانه
پستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صندوقچه
تصویر صندوقچه
تبوک گنجک صندوق کوچک جعبه کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدوق
تصویر صدوق
راستگو و درستگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندوق
تصویر بندوق
جه زاده بیج (زنازاده گویش گیلکی) تفنگ، جمع بنادیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صندوقه
تصویر صندوقه
کارسانه آنچه به شکل صندوق باشد، یا صندوق سینه. قفسه سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدوق
تصویر صدوق
((صَ))
بسیار راستگو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بندوق
تصویر بندوق
((بَ یا بُ))
بندق، تفنگ، جمع بنادیق
فرهنگ فارسی معین
دوست، راستگو، صدیق، وفاخواه
متضاد: کذوب
فرهنگ واژه مترادف متضاد