دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر از شهرستان زنجان در نه هزارگزی جنوب ابهر واقع است. کوهستانی و سردسیر است. 272 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات است. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر از شهرستان زنجان در نه هزارگزی جنوب ابهر واقع است. کوهستانی و سردسیر است. 272 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات است. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
تثنیۀ عنصل است و آن را بفتح صاد خوانده اند. رجوع به عنصل شود. - أخذ فی طریق العنصلین، به کسی گویند که راه گم کند و گمراه شود. و سبب بکار رفتن این اصطلاح آن است که فرزدق در یکی از اشعار خود از شخصی یاد میکند که در این راه گم شده است، و عامۀ مردم گمان کردند که هر کس راهی را گم کند میتوان درباره او چنین گفت. و حال آنکه طریق عنصلین راهی است مستقیم. (از معجم البلدان). رجوع به منتهی الارب، اقرب الموارد، ناظم الاطباء و عنصل شود
تثنیۀ عنصل است و آن را بفتح صاد خوانده اند. رجوع به عنصل شود. - أخذ فی طریق العنصلین، به کسی گویند که راه گم کند و گمراه شود. و سبب بکار رفتن این اصطلاح آن است که فرزدق در یکی از اشعار خود از شخصی یاد میکند که در این راه گم شده است، و عامۀ مردم گمان کردند که هر کس راهی را گم کند میتوان درباره او چنین گفت. و حال آنکه طریق عنصلین راهی است مستقیم. (از معجم البلدان). رجوع به منتهی الارب، اقرب الموارد، ناظم الاطباء و عنصل شود
نام دهی است در جنوب حلب و بین آندو باندازۀ یک روز راه است و بعد ازآن آبادانی نیست. اندرین در این روزگار (روزگار صاحب معجم البلدان = اوایل قرن هفتم) ویران است و فقط بقیه دو دیوار در آن دیده میشود و شعر عمرو بن کلثوم: الاهبی بصحنک فاصبحینا ولاتبقی خمور الاندرینا مربوط به همین اندرین است. صاحب کتاب العین گفته اندرین جمع اندری است و اندری جوانانی اند که از جای پراکنده گرد می آیند. ازهری گفته اندر دهی است در شام و در آن درختان مو باشد و جمع آن اندرین است و خمورالاندرین در شعر ابن کلثوم گویا اشاره بدین مطلب باشد. (از معجم البلدان). و رجوع بهمین کتاب و اندری شود.
نام دهی است در جنوب حلب و بین آندو باندازۀ یک روز راه است و بعد ازآن آبادانی نیست. اندرین در این روزگار (روزگار صاحب معجم البلدان = اوایل قرن هفتم) ویران است و فقط بقیه دو دیوار در آن دیده میشود و شعر عمرو بن کلثوم: الاهبی بصحنک فاصبحینا ولاتبقی خمور الاندرینا مربوط به همین اندرین است. صاحب کتاب العین گفته اندرین جمع اندری است و اندری جوانانی اند که از جای پراکنده گرد می آیند. ازهری گفته اندر دهی است در شام و در آن درختان مو باشد و جمع آن اندرین است و خمورالاندرین در شعر ابن کلثوم گویا اشاره بدین مطلب باشد. (از معجم البلدان). و رجوع بهمین کتاب و اندری شود.
هزاردستان که به آوازهای رنگارنگ بانگ کند. و آن را عندبیل نیز گویند. ج، عنادل، زیرااسماء عربی که بیش از چهار حرف داشته باشند در حالت جمع به چهارحرفی تبدیل شوند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بلبل. (غیاث اللغات). هزار. هزارآوا. کعیت: جرس دستان گوناگون همی زد بسان عندلیبی از عنادل. منوچهری. خنیاگرانت فاخته و عندلیب را بشکست نای در کف و طنبور در کنار. منوچهری. برگل تر عندلیب گنج فریدون زده ست لشکر چین در بهار خیمه به هامون زده ست. منوچهری. عندلیب هنر به بانگ آمد. (تاریخ بیهقی ص 387). چو گور دشت بسی رفته ای نشیب و فراز چو عندلیب بسی گفته ای سرودو غزل. ناصرخسرو. تا بی نوا جهان به نوا گشت عندلیب بر شادی از نوای جهان در نوا شده ست. ناصرخسرو. تنم ز بار بلا زآن همیشه ترسان است که گاه گاهی چون عندلیب بسراید. مسعودسعد. به باغ لهو تو رامش چو ارغوان خندید ز شاخ مدح تو دولت چو عندلیب سرود. مسعودسعد. طوطیانه گفت نتوانند جز آموخته عندلیبم من که هر ساعت دگر سازم نوا. مسعودسعد. چمن شده ست چو محراب و عندلیب همی زبور خواندداودوار در محراب. معزی. من که خاقانیم به باغ جهان عندلیبم ولیک نوحه گرم. خاقانی. چه سبب سوی خراسان شدنم نگذارند عندلیبم، به گلستان شدنم نگذارند. خاقانی. مرگ شود بوالعجب، تیغ شود گندنا کوس شود عندلیب، خاک شود لاله زار. خاقانی. بیکار بود که در بهاران گویند به عندلیب مخروش. سعدی. نه عجب گر فرورود نفسش عندلیبی غراب هم قفسش. سعدی (گلستان چ یوسفی ص 179). خوشا و خرما وقت حبیبان ببوی صبح و بانگ عندلیبان. سعدی. سرگذشت اهل دل را از نظیری بشنوید عندلیب آشفته تر میگوید این افسانه را. نظیری (از امثال و حکم دهخدا). تأثیر عشق بین که پس ازمرگ عندلیب اوراق گل بریزد و بر وی کفن شود. ؟ (از یادداشت مرحوم دهخدا). - عندلیب نوا، دارندۀ نوای عندلیب. دارای نوایی چون نوای عندلیب: بوبکر عندلیب نوا را بخوان گو قوم خویش را چو بیایی بیار. خاقانی
هزاردستان که به آوازهای رنگارنگ بانگ کند. و آن را عندبیل نیز گویند. ج، عَنادِل، زیرااسماء عربی که بیش از چهار حرف داشته باشند در حالت جمع به چهارحرفی تبدیل شوند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بلبل. (غیاث اللغات). هزار. هزارآوا. کُعَیْت: جرس دستان گوناگون همی زد بسان عندلیبی از عنادل. منوچهری. خنیاگرانت فاخته و عندلیب را بشکست نای در کف و طنبور در کنار. منوچهری. برگل تر عندلیب گنج فریدون زده ست لشکر چین در بهار خیمه به هامون زده ست. منوچهری. عندلیب هنر به بانگ آمد. (تاریخ بیهقی ص 387). چو گور دشت بسی رفته ای نشیب و فراز چو عندلیب بسی گفته ای سرودو غزل. ناصرخسرو. تا بی نوا جهان به نوا گشت عندلیب بر شادی از نوای جهان در نوا شده ست. ناصرخسرو. تنم ز بار بلا زآن همیشه ترسان است که گاه گاهی چون عندلیب بسراید. مسعودسعد. به باغ لهو تو رامش چو ارغوان خندید ز شاخ مدح تو دولت چو عندلیب سرود. مسعودسعد. طوطیانه گفت نتوانند جز آموخته عندلیبم من که هر ساعت دگر سازم نوا. مسعودسعد. چمن شده ست چو محراب و عندلیب همی زبور خواندداودوار در محراب. معزی. من که خاقانیم به باغ جهان عندلیبم ولیک نوحه گرم. خاقانی. چه سبب سوی خراسان شدنم نگذارند عندلیبم، به گلستان شدنم نگذارند. خاقانی. مرگ شود بوالعجب، تیغ شود گندنا کوس شود عندلیب، خاک شود لاله زار. خاقانی. بیکار بود که در بهاران گویند به عندلیب مخروش. سعدی. نه عجب گر فرورود نفسش عندلیبی غراب هم قفسش. سعدی (گلستان چ یوسفی ص 179). خوشا و خرما وقت حبیبان ببوی صبح و بانگ عندلیبان. سعدی. سرگذشت اهل دل را از نظیری بشنوید عندلیب آشفته تر میگوید این افسانه را. نظیری (از امثال و حکم دهخدا). تأثیر عشق بین که پس ازمرگ عندلیب اوراق گل بریزد و بر وی کفن شود. ؟ (از یادداشت مرحوم دهخدا). - عندلیب نوا، دارندۀ نوای عندلیب. دارای نوایی چون نوای عندلیب: بوبکر عندلیب نوا را بخوان گو قوم خویش را چو بیایی بیار. خاقانی
نوعی شیرینی. طرز تهیه 100- گرم قند و 10 گرم آرد و 3 عدد تخم مرغ و یک قاشق آب بهار نارنج با 100 گرم کره خمیر روانی ترتیب دهند و قالب مخصوص مادلن را چرب کرده از مواد فوق پرکنند و بپزند
نوعی شیرینی. طرز تهیه 100- گرم قند و 10 گرم آرد و 3 عدد تخم مرغ و یک قاشق آب بهار نارنج با 100 گرم کره خمیر روانی ترتیب دهند و قالب مخصوص مادلن را چرب کرده از مواد فوق پرکنند و بپزند
بنگرید به انیلین مایعی است بیرنگ و با بوی نامطبوع که در هوا کدر میشود و درآب کم محلول است و آن یکی از ترکیبات بنزین است اگر مخلوط نیتر و بنزین و براده آهن و اسید استیک را تقطیر کنیم آنیلین بدست میاید
بنگرید به انیلین مایعی است بیرنگ و با بوی نامطبوع که در هوا کدر میشود و درآب کم محلول است و آن یکی از ترکیبات بنزین است اگر مخلوط نیتر و بنزین و براده آهن و اسید استیک را تقطیر کنیم آنیلین بدست میاید
منسوب به گندم. آنچه که از گندم تهیه کنند: اگر شما را عادت در سرای تان نان گندمین باشد جوین بدرویش نشاید دادن، یا زبان گندمین. زبان چرب و نرم: با زبان گندمین روزی طلب کردن خطاست طوطی شیرین سخن را شکر گفتار هست. (صائب) یا سخن (گفتار) گندمین. سخن شیرین و خوشمزه: سوی آن کس که عقل و دین دارد نان و گفتار گندمین دارد... (سنائی)
منسوب به گندم. آنچه که از گندم تهیه کنند: اگر شما را عادت در سرای تان نان گندمین باشد جوین بدرویش نشاید دادن، یا زبان گندمین. زبان چرب و نرم: با زبان گندمین روزی طلب کردن خطاست طوطی شیرین سخن را شکر گفتار هست. (صائب) یا سخن (گفتار) گندمین. سخن شیرین و خوشمزه: سوی آن کس که عقل و دین دارد نان و گفتار گندمین دارد... (سنائی)
سندلی، وسیله ای که روی آن می نشینند صندلی الکتریکی: نوعی صندلی فلزی که از آن جریان برق عبور داده و برای اعدام به کار می برند صندلی چرخ دار: نوعی صندلی دارای چرخ برای افراد معمول و بیمارانی که قادر به حرکت نیستند، ویلچر
سندلی، وسیله ای که روی آن می نشینند صندلی الکتریکی: نوعی صندلی فلزی که از آن جریان برق عبور داده و برای اعدام به کار می برند صندلی چرخ دار: نوعی صندلی دارای چرخ برای افراد معمول و بیمارانی که قادر به حرکت نیستند، ویلچر
در خواب های ما صندلی اشاره به چیزهای متفاوتی می تواند باشد. اگر زنی در خواب صندلی ببیند و صندلی داشته باشد و ببیند که روی یک صندلی محکم و شیک و قشنگ نشسته از شوهر و زندگی خانوادگی خویش راضی است و با همسرش روابط بسیار خوبی دارد که جای نگرانی نیست. اگر مردی ببیند روی چنین صندلی نشسته از شغل و کار و حرفه خویش خشنود است و خودش فکر می کند حرفه اش مطمئن و آینده اش تامین می باشد خواب او نیز این امید را می دهد. اگر در خواب ببینید که روی صندلی بسیار بزرگی نشسته اید که از هیکل و قد و قواره شما بزرگتر است به نا حق چیزی را تصاحب می کنید که به شما تعلق ندارد یا به مقامی می رسید که صلاحیت تصدی آن را فاقد هستید یا دست به کاری بزرگ می زنید که توانائی انجام آن را ندارید. حال اگر دیدید صندلی زیر پایتان کوچک یا شکسته و لرزان است موقعیت شغلی خوبی ندارید و از آینده خود بیمناک می شوید و در شغل و حرفه خویش دچار تزلزل می گردید. اگر همسرتان را دیدید که صندلی ها را پاک می کند یا صندلی هائی خریده و به خانه آورده برای شما خدمتی دل نشین انجام می دهد. اگر در خواب دیدید که صندلی را زدید و شکستید زیان بزرگی متحمل می شوید اگر دیدید در اتاقی فقط شما روی صندلی نشسته اید در آینده دچار کبر و غرور و خود خواهی می شوید و اگر دیدید همه نشسته اند و شما ایستاده اید تحقیر می شوید و مورد اهانت قرار می گیرد. ، -
در خواب های ما صندلی اشاره به چیزهای متفاوتی می تواند باشد. اگر زنی در خواب صندلی ببیند و صندلی داشته باشد و ببیند که روی یک صندلی محکم و شیک و قشنگ نشسته از شوهر و زندگی خانوادگی خویش راضی است و با همسرش روابط بسیار خوبی دارد که جای نگرانی نیست. اگر مردی ببیند روی چنین صندلی نشسته از شغل و کار و حرفه خویش خشنود است و خودش فکر می کند حرفه اش مطمئن و آینده اش تامین می باشد خواب او نیز این امید را می دهد. اگر در خواب ببینید که روی صندلی بسیار بزرگی نشسته اید که از هیکل و قد و قواره شما بزرگتر است به نا حق چیزی را تصاحب می کنید که به شما تعلق ندارد یا به مقامی می رسید که صلاحیت تصدی آن را فاقد هستید یا دست به کاری بزرگ می زنید که توانائی انجام آن را ندارید. حال اگر دیدید صندلی زیر پایتان کوچک یا شکسته و لرزان است موقعیت شغلی خوبی ندارید و از آینده خود بیمناک می شوید و در شغل و حرفه خویش دچار تزلزل می گردید. اگر همسرتان را دیدید که صندلی ها را پاک می کند یا صندلی هائی خریده و به خانه آورده برای شما خدمتی دل نشین انجام می دهد. اگر در خواب دیدید که صندلی را زدید و شکستید زیان بزرگی متحمل می شوید اگر دیدید در اتاقی فقط شما روی صندلی نشسته اید در آینده دچار کبر و غرور و خود خواهی می شوید و اگر دیدید همه نشسته اند و شما ایستاده اید تحقیر می شوید و مورد اهانت قرار می گیرد. ، -