جدول جو
جدول جو

معنی صندلانی

صندلانی
فارسی]، صندل فروش، عطرفروش، داروفروش، عطار
تصویری از صندلانی
تصویر صندلانی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با صندلانی

صندلانی

صندلانی
منسوب است به صیدلان. (منتهی الارب). لغتی است در صیدلانی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

صیدلانی

صیدلانی
دارو فروش دارو شناس، گیاهشناس منسوب به صیدله گیاه شناس، دارو فروش. عطر فروش، عطار
فرهنگ لغت هوشیار

غندلانی

غندلانی
مرد کلان سر. (منتهی الارب) (آنندراج). مردی که سری بزرگ داشته باشد. این لغت در فرهنگهای معتبر عربی نیامده است. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا

کندلانی

کندلانی
منسوب به کندلان است که از قرای اصفهان می باشد. (الانساب سمعانی). منسوب به کندلان است که از قرای اصفهان می باشد و از آنجاست ابوطالب احمد بن محمد بن احمد بن محمد بن یوسف بن دینار قرشی کندلانی الاصبهانی. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا

صیدلانی

صیدلانی
محمد بن عبدالرحمان، مکنی به ابوسعد. شاعری ادیب و فاضل و از مردم جرجان است. مؤلف دمیه القصر بسیاری از اشعار او را آورده است. وی بسال 463 هجری قمری درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 915)
تخلص شاعری باستانی است ودر لغت فرس اسدی به بیت ذیل او استشهاد کرده است:
چو روشن شد انگور همچون چراغ
بکردند انگور هولک بباغ.
(لغت فرس چ اقبال ص 303)
لغت نامه دهخدا

صیدلانی

صیدلانی
نسبت است به صیدلان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). صَنْدَلانی. صَیْدَنانی. صَنْدَنانی. عطار. (دهار). پیلور. (السامی فی الاسامی) (تفلیسی) ، داروفروش. داروئی. حشائشی. گیاه شناس. عقاقیری
لغت نامه دهخدا