منسوب به گندم. آنچه که از گندم تهیه کنند: اگر شما را عادت در سرای تان نان گندمین باشد جوین بدرویش نشاید دادن، یا زبان گندمین. زبان چرب و نرم: با زبان گندمین روزی طلب کردن خطاست طوطی شیرین سخن را شکر گفتار هست. (صائب) یا سخن (گفتار) گندمین. سخن شیرین و خوشمزه: سوی آن کس که عقل و دین دارد نان و گفتار گندمین دارد... (سنائی)
منسوب به گندم. از گندم: گفتم که ارمنی است مگر خواجه بوالعمید کو نان گندمین نخورد جز که سنگله. بوذر کشی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). مر سخن را گندمین و چرب کن گر نداری نان چرب گندمین. ناصرخسرو. آخر تو را که گفت که با عاشقان خویش نان گندمین بدار و سخن گندمین مکن. سنایی. چو قرص جوین هست جان پرورم غم گردۀگندمین چون خورم ؟ نظامی. - زبان گندمین، زبان چرب و نرم: با زبان گندمین روزی طلب کردن خطاست طوطی شیرین سخن را شکّر گفتار هست. صائب. از زبان گندمین افتاد در کارم گره خوشۀ بی حاصل ما دانۀ دیگر نداشت. صائب. - سخن گندمین، گفتار گندمین، سخن شیرین، چرب، خوشمزه: مر سخن را گندمین و چرب کن گر نداری نان چرب گندمین. ناصرخسرو. سوی آن کس که عقل و دین دارد نان و گفتار گندمین دارد. سنایی. آخر تو را که گفت که با عاشقان خویش نان گندمین بدار و سخن گندمین مکن. سنایی. بر نان گندمین بدم آنگه جوین سخن اکنون که گندمین سخنم نیست نان جو. سوزنی (دیوان چ 1 ص 433)