جدول جو
جدول جو

معنی صندقیس - جستجوی لغت در جدول جو

صندقیس
اسرنج. (فهرست مخزن الادویه) سندوقس. رجوع به اسرنج شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تندیس
تصویر تندیس
(دخترانه)
مجسمه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تندیس
تصویر تندیس
مجسمه، پیکر، کالبد، تمثال، تصویر، برای مثال نگارند تندیس او گر به کوه / ز سنگ وقارش شود که ستوه (دقیقی - ۱۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صندلی
تصویر صندلی
چهار پایۀ پشتی دار که بر روی آن می نشینند
فرهنگ فارسی عمید
(صَ دَ لَ)
تثنیۀ صندل. مقصود صندل سرخ و سپید است
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ فَ)
سیاهی دردوات کردن، لقب نهادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
منسوب است به خندق که جایگاهی است در جرجان. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش هریس شهرستان اهر با 451 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و سردرختی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، هراسان. هراسناک. بیمناک. مضطرب. نگران:
دل موبدان گشت اندیشه ناک
ز اندیشه دلهایشان گشت چاک.
فردوسی.
اگرچه ویس بی آهو و پاک است
مرا زین روی دل اندیشه ناک است.
(ویس و رامین).
بکار خادمش اندیشه ای همی باید
به از گذشته که اندیشه ناک و حیران است.
انوری.
از پی سودای شب اندیشه ناک
ساخته معجون مفرح ز خاک.
نظامی.
در آن رهگذرهای اندیشه ناک
پراکنده شد بر سرم مغز پاک.
نظامی (از آنندراج).
من خود اندیشه ناک پیوسته
زین زبان شکسته و بسته.
نظامی.
گنهکار اندیشه ناک از خدای
به از پارسای عبادت نمای.
(بوستان).
امین باید از داور اندیشه ناک
نه از رفع دیوان و زجر هلاک.
(بوستان).
و رجوع به اندیشناک شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
منسوب به اندقا و آن دهی است در ده فرسنگی بخارا، از آنجاست ابومظفر عبدالکریم بن ابی حنیقه بن عباس اندقی درگذشته به سال 481 ه. ق. که مردی فقیه و فاضل بود. (از لباب الانساب) ، ریخته گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). ریخته شدن. (ناظم الاطباء). انصباب. (از اقرب الموارد) ، از بیماری به شدن. (تاج المصادر بیهقی نسخۀ خطی سازمان لغت نامه ورق 230 الف)
لغت نامه دهخدا
(بُ دُ)
جامۀ کتان گرانبها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :
اوصاف شمله بر علم زر نوشته اند
القاب بندقی بسراسر نوشته اند.
نظام قاری.
دهد بندقی هر زمانم فریبی
شکیبم ازو نیست طال المعاتب.
نظام قاری.
طیلسان صوفی ارمک بود از بندقیش
وز گلیم عسلی نیز روایی دارد.
نظام قاری
لغت نامه دهخدا
(دِ)
جمع واژۀ صادق
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بمعنی تن مانند است، چه دیس بمعنی مانند باشد و بمعنی صورت و تمثال و پیکر و کالبد و قالب و جثه نیز آمده است اعم از انسان و حیوانات دیگر. (برهان) (از ناظم الاطباء). بمعنی تندس. (فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج). از: تن + دیس، جزو دوم از مصدر ’دئس’ اوستایی بمعنی نمودن و نشان دادن، یعنی تن نما، و این جزو بصورت پسوند در فرخاردیس و طاقدیس هم دیده میشود. (حاشیۀ برهان چ معین) :
نگارند تندیس او گر بکوه
ز سنگ وقارش شود که ستوه.
دقیقی.
دو تندیس از زر برانگیخته
ز هرصورتی قالبی ریخته.
نظامی.
رجوع به فرهنگ ایران باستان ص 261، ذیل شبدیز وتندس و تندسه و تندیسه شود
لغت نامه دهخدا
(صُ / صَ)
نسبت است به صندوق. صندوق ساز. صندوق فروش، بشکل صندوق، آنچه بتوان آنرا در صندوق نهاد. درخور صندوق
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
شتر مادۀ فربه سست گوشت. خندلس. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) (نشوءاللغه)
لغت نامه دهخدا
(بُ دُ قی یَ)
توپ.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان میان آب است که در بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع است. دارای 400تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(صَ دُ چَ / چِ)
صندوقچه. رجوع به صندوقچه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جمع واژۀ بنقوس، که شکوفۀ خربزه باشد. (آنندراج) ، خرچنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ دِ قَ)
بطنی است از جدیله و آنان بنوعبدالقیس بن اقصی بن دعمی بن جدیله اند. سرزمین مسکونی آنان تهامه بود سپس به بحرین رفتند و با قبیلۀ بکر بن وائل تصادم کردند و آن سرزمین را تقسیم نمودند. (از صبح الاعشی ج 1 ص 337)
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
می کهنه. شراب کهنه. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خنادر، گندم کهنه. (منتهی الارب). منه: حنطه خندریس
لغت نامه دهخدا
تصویری از زندقی
تصویر زندقی
زفت بسیار زفت (زفت بخیل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تندیس
تصویر تندیس
پیکر، تصویر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صدیق. توضیح در عربی در حالت نصبی وجری استعمال می شود ولی در فارسی مراعات این قاعده نکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندقیه
تصویر بندقیه
توف، پیشتو پیشتاب تفنگ توپ، پیشتو (پیشتاب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندقی
تصویر بندقی
تفنگچی بند قدار بندقچی
فرهنگ لغت هوشیار
زیرگاه، بشکل چهار پایه که روی آن می نشینند و خستگی از تن بدر می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صندید
تصویر صندید
مرد شجاع و دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندیس
تصویر اندیس
فرانسوی نشانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بناقیس
تصویر بناقیس
جمع بنقوس، شکوفه های خربوزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خندریس
تصویر خندریس
می کهنه، گندم مانده شراب کهنه پاده کهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تندیس
تصویر تندیس
((تَ))
صورت، تصویر، مجسمه، تندیسه، تندسه، تندس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خندریس
تصویر خندریس
((خَ دَ))
شراب کهنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صندلی
تصویر صندلی
((صَ دَ))
سندلی، وسیله ای که روی آن می نشینند
صندلی الکتریکی: نوعی صندلی فلزی که از آن جریان برق عبور داده و برای اعدام به کار می برند
صندلی چرخ دار: نوعی صندلی دارای چرخ برای افراد معمول و بیمارانی که قادر به حرکت نیستند، ویلچر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صندید
تصویر صندید
((ص))
مرد بزرگ، دلاور، جمع صنادید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تندیس
تصویر تندیس
مجسمه، تمثال
فرهنگ واژه فارسی سره