- صناره (صِ رَ)
سر دوک. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). الحدیده الدقیقه المعقفه التی فی رأس المغزل. (اقرب الموارد). آهن سر دوک، گوش به لغت یمن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء)، قبضۀ شمشیر. (منتهی الارب)، مقبض الحجفه. (اقرب الموارد). دستۀ سپر. (مهذب الاسماء). دستگیرۀ سپر و حجفه واحد حجف است و آن سپر است،
{{صفت}} مرد بی ادب گو (هرچند) دانا و آگاه باشد. (منتهی الارب). رجل صناره، ای سیی الادب و ان کان نبیهاً، مرد بدخو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به صناره شود
{{صفت}} مرد بی ادب گو (هرچند) دانا و آگاه باشد. (منتهی الارب). رجل صناره، ای سیی الادب و ان کان نبیهاً، مرد بدخو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به صناره شود
