پارۀ آهن یا مس ملتوی که صیاد آنرا در گلوی صید فروبرد. ج، صنانیر. (المنجد). قلاب. قلاب ماهیگیری، آهنی یا انبر کوچکی که در جراحی برای برداشتن پوست به کارمیرود: پس توثه را (که در چشم پدید آید) بصناره بگیرند، بآهستگی و چربدستی از بهر آنکه وی سست باشد و از صناره بجهد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر غشاء دور فروباشد به صناره ها بگیرند برفق... و در نگاه داشتن این غشاء به صناره هیچ قوت نکنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)