جدول جو
جدول جو

معنی صلامات - جستجوی لغت در جدول جو

صلامات
(صَ / صِ / صُ)
جمع واژۀ صلامه. (منتهی الارب). رجوع به صلامه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علامات
تصویر علامات
جمع واژۀ علامت، نشان، نشانی، آنچه برای راهنمایی در جایی نصب می کنند، علم، رایت، درفش، وسیله ای شامل یک قطعه چوب یا فلز افقی با میله ها و پره هایی که به صورت عمودی در بالای آن وصل شده و در مراسم عزاداری عاشورا آن را بر دوش حمل می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرامات
تصویر غرامات
جمع واژۀ غرامت، مالی که بابت خسارت داده یا گرفته می شود، تاوان، زیان، ضرر، مشقت، پشیمانی، ندامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محامات
تصویر محامات
از کسی دفاع کردن، پشتیبانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملاقات
تصویر ملاقات
با کسی رو به رو شدن و یکدیگر را دیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقامات
تصویر مقامات
کسانی که دارای مشاغل بالای دولتی هستند، در علوم ادبی عنوان عمومی کتاب هایی شامل حکایات و مقامه ها مثلاً مقامات حمیدی، جمع مقام، در تصوف مقام، کارهای سترگ و ستوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصلاحات
تصویر اصلاحات
اصلاح، در علوم سیاسی تغییر در امور اقتصادی، اجتماعی یا سیاسی کشور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلاحیت
تصویر صلاحیت
صالح بودن، شایسته بودن، در خور بودن، شایستگی، سزاواری، اهلیت
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
دهی است از دهستان خیران بخش مرکزی شهرستان شوشتر، دارای 410 تن سکنه است و آب آن از چاه میباشد. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. ساکنین از طایفۀ عرب باوی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ علامه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شمامات
تصویر شمامات
خوشبویه ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صناعت صنعتها. یا صناعات خمس (پنجگانه) اقسام پنجگانه ای که به اعتبار ماده صغری و کبری در قیاس آیند و عبارتند از: برهان جدال خطابه شعر مغالطه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طلسم، جنبل ها فریبه ها نیرنگ ها جمع طلسم. یا فن (علم) طلسمات. فنی که بدان چگونگی در آمیختگی قوای فعاله عالیه سافله شناخته می شود تا به وسیله آن فعلی غریب در عالم کون و فساد پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
بدل دوست داشتن کسی را دوست داشتن، دوستی، بستگی ارتباط، جمع علایق (علائق) علاقجات (غلط) یا علاقه قرابت. ارتباط خویشاوندی. یا علاقه محبت. دوستی قلبی. یا قطع علاقه. ترک دوستی دل کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صایمات
تصویر صایمات
مونث صایم، جمع صایمات (صائمات)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صائمات
تصویر صائمات
جمع صائمه، روزه داران مونث صایم، جمع صایمات (صائمات)
فرهنگ لغت هوشیار
شایسته بودن اهلیت داشتن، شایستگی سزاواری اهلیت. توضیح این کلمه را در فارسی معمولا به تشدید یاء تلفظ کنند ولی در عربی فصیح به تخفیف یاء است مع هذا بطرس بستانی در محیط المحیط به تشدید یاء ذکر کرده است و پیداست که عرب معاصر هم مانند ایرانیان بر خلاف اصل مشدد تلفظ کنند، اختیاری که قانون با دادگاهی میدهد که به موجب آن بدعوایی رسیدگی کند به عبارت دیگر برای رسیدگی بدعوای خاص. مشورت، سزاواری، اهلیت، شایسته بودن
فرهنگ لغت هوشیار
زنان درست کار، اعمال شایسته و صالح، باقیات صالحات، آثار نیک که از شخص مانده باشد پس از مردن وی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلازمات
تصویر تلازمات
جمع تلازم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سلامی، بند های انگشت، رگ های پشت دست، رگ های پشت پا جمع سلامی انگشتهای دست و پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالمات
تصویر تالمات
جمع تالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاطمات
تصویر تلاطمات
جمع تلاطم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الهامات
تصویر الهامات
جمع الهام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الزامات
تصویر الزامات
جمع الزام
فرهنگ لغت هوشیار
پناه زینهار به دادم برس به فریادم برس زینهارخ پناه (کلمه ای که وقت نزول حوادث گویند) : (هرلحظه ها تفی بتو آواز میدهد کاین دامگه نه جای امانست الامان) (خاقانی) یاالامان گفتن، کلمه (الامان) را بر زبان راندن زینهار خواستن: بکمندی درم که ممکن نیست رستگاری بالامان گفتن، (سعدی) پناه، هنگام ترس و وحشت و تسلیم گفته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعلامات
تصویر اعلامات
جمع اعلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصلاحات
تصویر اصلاحات
ویرایش ها جمع اصلاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلالات
تصویر دلالات
راهنمایی ها، جمع دلالت، جمع در جمع دلاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علامات
تصویر علامات
جمع علامت. یا علامات آسمانی. کائنات الجو
فرهنگ لغت هوشیار
ستم کردن، دادخواهی کردن مظلمه، آن چه بزور ستده باشند، ستم ظلم، جمع ظلامه، داد خواهی ها
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه ادایش لازم باشد دادن عین یا وجه مال مفقود یا ضایع شده تاوان، جمع غرامات، مشقت ضرر، پشیمانی، عذاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علامات
تصویر علامات
((عَ))
جمع علامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقامات
تصویر مقامات
سروران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صلاحیت
تصویر صلاحیت
شایستگی
فرهنگ واژه فارسی سره
علائم
دیکشنری اردو به فارسی