مار یا مار باریک زردرنگ یا مار خردکه فسون نپذیرد. (منتهی الارب). مار کشنده. (دهار). مار باریک زرد. (اقرب الموارد). ماری است باریک و زرد که بمحض گزیدن بکشد. من این مار را در چهارمحال اصفهان میان شلم زار و چقاخور از راه کوهستانی دیدم به باریکی و زردی سبحه های شاه مقصودی است چنانکه گوئی روغنی است در شیشه. (مؤلف لغت نامه). و یقال انه لصل اصلال، یعنی او ماری است از مارها یعنی در خصومت و نزاع و جز آن بد بلائی است. (منتهی الارب) ، بلد، سختی، مانند. همتا، شمشیر بران. ج، اصلال. (منتهی الارب)
مار یا مار باریک زردرنگ یا مار خردکه فسون نپذیرد. (منتهی الارب). مار کشنده. (دهار). مار باریک زرد. (اقرب الموارد). ماری است باریک و زرد که بمحض گزیدن بکشد. من این مار را در چهارمحال اصفهان میان شلم زار و چقاخور از راه کوهستانی دیدم به باریکی و زردی سبحه های شاه مقصودی است چنانکه گوئی روغنی است در شیشه. (مؤلف لغت نامه). و یقال انه لصل اصلال، یعنی او ماری است از مارها یعنی در خصومت و نزاع و جز آن بد بلائی است. (منتهی الارب) ، بلد، سختی، مانند. همتا، شمشیر بران. ج، اَصلال. (منتهی الارب)