جدول جو
جدول جو

معنی صفحات - جستجوی لغت در جدول جو

صفحات
صفحه ها، روی های چیزی، رویه ها، سطح ها، برگهای کتاب، جمع واژۀ صفحه
تصویری از صفحات
تصویر صفحات
فرهنگ فارسی عمید
صفحات
(صَ فَ)
جمع واژۀ صفحه. رجوع به صفحه شود
لغت نامه دهخدا
صفحات
رمن ساخت فارسی گویان از صفحه: رویه ها کناره ها کناره چیزی جانب، رویه سطح، چهره صورت، یک سوی ورق یک رویه کاغذ، صفحه گرامافون، جمع صفحات یا صفحه گرامافون. صفحه مدوری که از کائوچو و غیر آن سازند و آهنگهای موسیقی را در آن ضبط کنند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نفحات
تصویر نفحات
نفحه ها، وزیدن های باد یا بوهای خوش، عطیه ها، جمع واژۀ نفحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفات
تصویر صفات
صفت ها، در دستور زبان کلماتی که بیانگر حالت ها، چگونگی ها، مقدارها یا تعداد اسم است ها، شاخصه ها، ویژگی ها، ممیزه ها، مانندها، کنایه از عاطفه ها، وفاداری ها، پیشه ها، شغل ها، رفتارها، منش ها، خلق و خوی ها، چگونگی ها، کنایه از معنی ها، واقع ها، باطن ها، نوع ها، قسم ها، شکل ها، گونه ها، بیان حال ها، جمع واژۀ صفت
فرهنگ فارسی عمید
(صُفْ فا)
جمع واژۀ صفّاح. (منتهی الارب). رجوع به صفاح شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
بوهای خوش. (غیاث اللغات) (آنندراج). جمع واژۀ نفحه. رجوع به نفحه شود:
ز بنفشه زار زلفش نفحات عید الا
سوی فخر دین و دولت شه دادگر نیاید.
خاقانی.
گوش هش دارید این اوقات را
درربائید اینچنین نفحات را.
مولوی.
نفحات صبح دانی به چه روی دوست دارم
که بروی دوست ماند که برافکند نقابی.
سعدی.
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمه ای از نفحات نفس یار بیار.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(صِ)
جمع واژۀ صفت:
به طبع آهن بینم صفات مردم را
از آن گریزان از هر کسی پری وارم.
خاقانی.
اصلها ثابت صفات آن درخت
فرعها فوق الثریا دیده ام.
خاقانی.
آن سیه رنگ و این عقیق صفات
کان یاقوت بود در ظلمات.
نظامی.
نه فکرت به غور صفاتش رسد.
سعدی.
رشتۀ حیات آن جوان پسندیده صفات را به انقطاع رسانیدند. (حبیب السیر جزء چهارم ازج سوم چ 1 تهران ص 324). رجوع به صفت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ صَفْ فَ)
جمع واژۀ مصفّحه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مصفّحه شود
لغت نامه دهخدا
برج کشیک، شهر و برجی است که در کوههای اموریان در نزدیکی قادش واقع است. (سفر داوران ا: 17). پلمر و دریک گمان دارند که همان سبتیۀ حالیه است که در وسط دشت بارآوری است. (قاموس کتاب مقدس ص 555)
لغت نامه دهخدا
(صَ فَ)
جمع واژۀ صفاه. رجوع به صفاه شود
لغت نامه دهخدا
(صِ)
مرد توانا (ی) تن آور یا مرد باگوشت گرداندام یا مرد توانا (ی) درشت خلقت. (منتهی الارب). رجوع به صفت ّ و صفتان شود
لغت نامه دهخدا
کوههااند به سرات، (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صفات
تصویر صفات
جمع صفت، اوصاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفحات
تصویر نفحات
بوهای خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصفحات
تصویر تصفحات
جمع تصفح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفحات
تصویر نفحات
((نَ فَ))
بوی های خوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفحات
تصویر نفحات
بوی هها
فرهنگ واژه فارسی سره
صفحه گذاشتن، قرار دادن صفحات
دیکشنری اردو به فارسی