لصاص. لصوص. لصوصه. لصوصیه. دزدیدن، با هم نزدیک شدن هر دو دوش. (منتهی الارب). شانه ها به هم نزدیک شدن. (منتخب اللغات) ، قریب و متصل گردیدن دندان با هم. (منتهی الارب). دندانها به هم نزدیک شدن. (منتخب اللغات) ، منضم گشتن دو آرنج اسب در بر سوی سینه یا بر سینه. (منتهی الارب)
لصاص. لصوص. لصوصه. لصوصیه. دزدیدن، با هم نزدیک شدن هر دو دوش. (منتهی الارب). شانه ها به هم نزدیک شدن. (منتخب اللغات) ، قریب و متصل گردیدن دندان با هم. (منتهی الارب). دندانها به هم نزدیک شدن. (منتخب اللغات) ، منضم گشتن دو آرنج اسب در بر سوی سینه یا بر سینه. (منتهی الارب)
گوسپندی است که از شیر باز ایستد و دیگر شیر ندهد. مفرد و جمع در آن یکی است، گویند: شاه شصص و شاه شصص. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، جمع واژۀ شصوص (ناظم الاطباء). رجوع به شصوص. شود
گوسپندی است که از شیر باز ایستد و دیگر شیر ندهد. مفرد و جمع در آن یکی است، گویند: شاه شصص و شاه شصص. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، جَمعِ واژۀ شصوص (ناظم الاطباء). رجوع به شَصوص. شود
درماندن در گلوی کسی طعام و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). طعام در گلو ماندن. (ترجمان علامۀ جرجانی) (دهار). طعام در گلو گرفتن. (مصادر زوزنی). در گلو ماندن چیزی از طعام و بازداشتن از تنفس، غصص به غیظ، گلوگیر شدن از خشم، و این معنی بنابر تشبیه است. (از اقرب الموارد) ، تنگ شدن جایگاه مردم. (مصادر زوزنی) : غصص منزل به گروهی، پرشدن آن با ایشان و تنگ شدن بر ایشان، غصص چیزی، بریدن آن. (از اقرب الموارد)
درماندن در گلوی کسی طعام و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). طعام در گلو ماندن. (ترجمان علامۀ جرجانی) (دهار). طعام در گلو گرفتن. (مصادر زوزنی). در گلو ماندن چیزی از طعام و بازداشتن از تنفس، غصص به غیظ، گلوگیر شدن از خشم، و این معنی بنابر تشبیه است. (از اقرب الموارد) ، تنگ شدن جایگاه مردم. (مصادر زوزنی) : غصص منزل به گروهی، پرشدن آن با ایشان و تنگ شدن بر ایشان، غصص چیزی، بریدن آن. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ حصه. (منتهی الارب) (آنندراج). قسمتها. بهره ها: بشر قم را مساحت کرد و به سه هزارهزار درم و کسری رفع آن بنوشت پس از آنکه حصصی معافه ومسلّمه که در دستهای مردم بود که آنرا مساحت نمیکردند وضع کرد و معاف و مسلم داشت. (تاریخ قم ص 105). درذکر ضیاع و حصص سلطان بقم و آوه. (تاریخ قم ص 18)
جَمعِ واژۀ حصه. (منتهی الارب) (آنندراج). قسمتها. بهره ها: بشر قم را مساحت کرد و به سه هزارهزار درم و کسری رفع آن بنوشت پس از آنکه حصصی معافه ومسلّمه که در دستهای مردم بود که آنرا مساحت نمیکردند وضع کرد و معاف و مسلم داشت. (تاریخ قم ص 105). درذکر ضیاع و حصص سلطان بقم و آوه. (تاریخ قم ص 18)