آنکه حج نکرده باشد. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). مرد حج ناکرده. (دهار) ، مردی که گرد زن نگردد. و قیل الصروره الذی لم یتزوج من الرجال و النساء و قیل هو الذی یدع النکاح متبتلاً و منه الحدیث لاصروره فی الاسلام. (منتهی الارب)
آنکه حج نکرده باشد. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). مرد حج ناکرده. (دهار) ، مردی که گرد زن نگردد. و قیل الصروره الذی لم یتزوج من الرجال و النساء و قیل هو الذی یدع النکاح متبتلاً و منه الحدیث لاصروره فی الاسلام. (منتهی الارب)
گشتن. (ترجمان علامۀ جرجانی) (تاج المصادر بیهقی) ، بازگردیدن کار، میل کردن بسوی کسی. (منتهی الارب) ، (اصطلاح فلسفه) شدن. هرقلیطوس افیسوسی که یکی از فلاسفۀ نحلۀ ایونی و از حکمای یونانی قبل از سقراط است، اصل عالم را تبدل و بی قراری و شدن میداند. وی منکر وجود ثابت و پایدار است و عالم را به رودی تشبیه میکند که همواره روان است و یک دم مانند دم دیگر نیست. او میگوید: هیچ چیز را نمی توان گفت می باشد، بلکه باید گفت میشود و شدن نتیجۀ کشمکش اضداد است. (از سیر حکمت ج 1 ص 4)
گشتن. (ترجمان علامۀ جرجانی) (تاج المصادر بیهقی) ، بازگردیدن کار، میل کردن بسوی کسی. (منتهی الارب) ، (اصطلاح فلسفه) شدن. هرقلیطوس افیسوسی که یکی از فلاسفۀ نحلۀ ایونی و از حکمای یونانی قبل از سقراط است، اصل عالم را تبدل و بی قراری و شدن میداند. وی منکر وجود ثابت و پایدار است و عالم را به رودی تشبیه میکند که همواره روان است و یک دم مانند دم دیگر نیست. او میگوید: هیچ چیز را نمی توان گفت می باشد، بلکه باید گفت میشود و شدن نتیجۀ کشمکش اضداد است. (از سیر حکمت ج 1 ص 4)
ورور. (فرهنگ فارسی معین) : با بی قرار دهرمجوی ای پسر قرار عمرت مده به باد به افسون وروره. ناصرخسرو. رجوع به ورور شود. - ورورۀ جادو، نام جادوئی است مثلی: مثل ورورۀ جادو، آنکه برای اغواء و اغراء و فریبی به شتاب با کسی نجوی گونه ای کند. زنان محیل و آهسته گوی را بدان تشبیه کنند. (یادداشت مؤلف). رجوع به ورورجادو شود
ورور. (فرهنگ فارسی معین) : با بی قرار دهرمجوی ای پسر قرار عمرت مده به باد به افسون وروره. ناصرخسرو. رجوع به وِروِر شود. - ورورۀ جادو، نام جادوئی است مثلی: مثل ورورۀ جادو، آنکه برای اغواء و اغراء و فریبی به شتاب با کسی نجوی گونه ای کند. زنان محیل و آهسته گوی را بدان تشبیه کنند. (یادداشت مؤلف). رجوع به ورورجادو شود
بانگ کردن باز. (دهار). بانگ باز. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). سخت بانگ کردن. بانگ کردن ورکاک. بانگ کردن چرغ و مانند آن. (منتهی الارب) رجوع به صرصره شود
بانگ کردن باز. (دهار). بانگ باز. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). سخت بانگ کردن. بانگ کردن ورکاک. بانگ کردن چرغ و مانند آن. (منتهی الارب) رجوع به صرصره شود