شاعری است و مؤلف آتشکده نویسد: نام او صلاح الدین و گویند او را باخواجه سلمان نسبتی است الحق شعر وی خالی از امتیاز نیست وی از تلامذۀ مولانا محتشم کاشی بود، از اوست: با تو رشکم کشد و بی تو جدائی چه کنم می کشم اینهمه از دیدن و نادیدن تو. # چو ز رفتن تو مردم تو نشاط کن که هرگز به مراد خاطر خود به از این سفر نکردی. # صرفی ز عشق دوست به نوعی نمرده ای کز دشمنان به مرگ تو خرم شود کسی. (از آتشکدۀ آذر ذیل شعرای ساوه). صادقی کتابدار در مجمع الخواص آرد: وی شاعر خوبی است. فقیر با او ملاقات نکرده ام ولی این ابیاتش را شنیده ام: به سفر زمانه دایم چو منت غریب دارد سرآن دیار گردم که تواش غریب باشی بگذر ز چارۀ من بگذار تا بمیرم من ناتوان که باشم که توام طبیب باشی ؟ اگرت نصیب از آن لب نرسد مرنج صرفی گنه کسی چه باشد چو تو بی نصیب باشی ؟ # غمی کز مرگ دشمن دارم اینست که ترسم در غم او مرده باشد. # کشتندو سوختند مرا ای هما برو کز قسمت تو هیچ در این استخوان نبود گویا که می کشند مرا هرگز اینچنین غوغای عام بر در زندان من نبود... (مجمع الخواص ص 222). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود شاعری است. صاحب مجمع الخواص آرد: وی ژولیده موی وبا وضع درویشی و بی سروپائی راه میرفت. به درویشی نبود. قضا را با وی رقیب شدیم عاقبت بجور خواجه زاده تاب نیاورده به نحوی ترکش کرد که ممنون و منت دار شدیم کمتر کسی صرفش را بدین نحو می داند. اسم وی با مسمّی ̍مطابق و طبع شعر او هم صحیح و سالم بود. از اوست: چه دمی بودکه عاشق سر کوی یار گیرد به هزار امیدواری سر رهگذار گیرد. (از تذکرۀ مجمع الخواص صص 278-279)
شاعری است و مؤلف آتشکده نویسد: نام او صلاح الدین و گویند او را باخواجه سلمان نسبتی است الحق شعر وی خالی از امتیاز نیست وی از تلامذۀ مولانا محتشم کاشی بود، از اوست: با تو رشکم کشد و بی تو جدائی چه کنم می کشم اینهمه از دیدن و نادیدن تو. # چو ز رفتن تو مُردم تو نشاط کن که هرگز به مراد خاطر خود به از این سفر نکردی. # صرفی ز عشق دوست به نوعی نمرده ای کز دشمنان به مرگ تو خرم شود کسی. (از آتشکدۀ آذر ذیل شعرای ساوه). صادقی کتابدار در مجمع الخواص آرد: وی شاعر خوبی است. فقیر با او ملاقات نکرده ام ولی این ابیاتش را شنیده ام: به سفر زمانه دایم چو منت غریب دارد سرآن دیار گردم که تواَش غریب باشی بگذر ز چارۀ من بگذار تا بمیرم من ناتوان که باشم که توام طبیب باشی ؟ اگرت نصیب از آن لب نرسد مرنج صرفی گنه کسی چه باشد چو تو بی نصیب باشی ؟ # غمی کز مرگ دشمن دارم اینست که ترسم در غم او مرده باشد. # کشتندو سوختند مرا ای هما برو کز قسمت تو هیچ در این استخوان نبود گویا که می کشند مرا هرگز اینچنین غوغای عام بر در زندان من نبود... (مجمع الخواص ص 222). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود شاعری است. صاحب مجمع الخواص آرد: وی ژولیده موی وبا وضع درویشی و بی سروپائی راه میرفت. به درویشی نبود. قضا را با وی رقیب شدیم عاقبت بجور خواجه زاده تاب نیاورده به نحوی ترکش کرد که ممنون و منت دار شدیم کمتر کسی صرفش را بدین نحو می داند. اسم وی با مسمّی ̍مطابق و طبع شعر او هم صحیح و سالم بود. از اوست: چه دمی بودکه عاشق سر کوی یار گیرد به هزار امیدواری سر رهگذار گیرد. (از تذکرۀ مجمع الخواص صص 278-279)
ستاره ای روشن از قدر اول بر ذنب اسد که منزل دوازدهم ماه است، برای مثال بی صرفه در تنور کن آن زر صرف را / کاو شعله ها به «صرفه» و عوا برافکند (خاقانی - ۱۳۴) سود، بهره، فایده، مهره ای که زنان با آن مردان را افسون می کنند صرفه بردن: سود بردن، بهره بردن، برای مثال ترسم که صرفه ای نبرد روز باز خواست / نان حلال شیخ ز آب حرام ما (حافظ - ۳۸)
ستاره ای روشن از قدر اول بر ذنب اسد که منزل دوازدهم ماه است، برای مِثال بی صرفه در تنور کن آن زر صرف را / کاو شعله ها به «صرفه» و عوا برافکند (خاقانی - ۱۳۴) سود، بهره، فایده، مهره ای که زنان با آن مردان را افسون می کنند صرفه بردن: سود بردن، بهره بردن، برای مِثال ترسم که صرفه ای نبرد روز باز خواست / نان حلال شیخ ز آب حرام ما (حافظ - ۳۸)
اودم از خانه های ماه، ژکوری تنگی در هزینه، سود بهره، افزونی، فریب ترفند افزونی فضل، سود فایده بهره. یا به صرفه شماست. به سود شماست، بخل تنگی در خرج، صرفه جویی، حیله مکر
اودم از خانه های ماه، ژکوری تنگی در هزینه، سود بهره، افزونی، فریب ترفند افزونی فضل، سود فایده بهره. یا به صرفه شماست. به سود شماست، بخل تنگی در خرج، صرفه جویی، حیله مکر