کار. (منتهی الارب) ، انجام کار. (منتهی الارب). حالت کارهای مردم: ما ادری هو علی ای ّ صرعی امره ای علی الاعطاء، ای لم یتبین لی امره علی الرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
کار. (منتهی الارب) ، انجام کار. (منتهی الارب). حالت کارهای مردم: ما ادری هو علی ای ّ صرعی امره ای علی الاعطاء، ای لم یتبین لی امره علی الرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
کسی که مرض صرع دارد. کسی که او را مرض صرع باشد. (غیاث) (آنندراج) : بیهش نیم و چو بیهشان باشم صرعی نیم وبصرعیان مانم. مسعودسعد. شیفتم چون خری که جو بیند یا چو صرعی که ماه نو بیند. نظامی. برگ شاخ دگر چو آب حیات صرعیان را دهد ز صرع نجات. نظامی
کسی که مرض صرع دارد. کسی که او را مرض صرع باشد. (غیاث) (آنندراج) : بیهش نیم و چو بیهشان باشم صرعی نیم وبصرعیان مانم. مسعودسعد. شیفتم چون خری که جو بیند یا چو صرعی که ماه نو بیند. نظامی. برگ شاخ دگر چو آب حیات صرعیان را دهد ز صرع نجات. نظامی
محمد بن محمد بن احمد، مکنی به ابوعبدالله و مشهوربه ابن ناصر. از فضلای مالکی در کشور مغرب (مراکش) بود که به سال 1085 هجری قمری درگذشت. او را برخی کتابها و اشعار و فتاوی است. (از الاعلام زرکلی ج 7 ص 293) احمد بن محمد بن محمد، مکنی به ابوالعباس و مشهور به ابن ناصر (1069- 1129هجری قمری). از فاضلان کشور مغرب (مراکش). او راست: الرحله الناصریه والاجوبه. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 229)
محمد بن محمد بن احمد، مکنی به ابوعبدالله و مشهوربه ابن ناصر. از فضلای مالکی در کشور مغرب (مراکش) بود که به سال 1085 هجری قمری درگذشت. او را برخی کتابها و اشعار و فتاوی است. (از الاعلام زرکلی ج 7 ص 293) احمد بن محمد بن محمد، مکنی به ابوالعباس و مشهور به ابن ناصر (1069- 1129هجری قمری). از فاضلان کشور مغرب (مراکش). او راست: الرحله الناصریه والاجوبه. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 229)
مرد نیکو چراننده و نیکو سیاست کننده شتران. یا آن که شتربانی پیشۀ او و پیشۀ پدران اوست. (منتهی الارب). رجل ترعایه. (ناظم الاطباء). ترعایه. تراعیه (ت / ت ی ) . نیکو چرانندۀ شتر. (از اقرب الموارد). و رجوع به ترعایه و ترعیه شود
مرد نیکو چراننده و نیکو سیاست کننده شتران. یا آن که شتربانی پیشۀ او و پیشۀ پدران اوست. (منتهی الارب). رجل ترعایه. (ناظم الاطباء). تِرعْایه. تراعیه (ت ِ / ت ُ ی َ) . نیکو چرانندۀ شتر. (از اقرب الموارد). و رجوع به ترعایه و ترعیه شود
زه کمان. (آنندراج) (ناظم الاطباء). به معنی های شرعه. (منتهی الارب). رجوع به شرعه شود، مثل و مانند. (ناظم الاطباء). مانند چیزی. ج، شرع، و شرع، شرع. جج، شراع. (آنندراج). رجوع به شرع و شرعه شود
زه کمان. (آنندراج) (ناظم الاطباء). به معنی های شِرعَه. (منتهی الارب). رجوع به شرعه شود، مثل و مانند. (ناظم الاطباء). مانند چیزی. ج، شَرع، و شِرع، شِرِع. جج، شِراع. (آنندراج). رجوع به شَرع و شرعه شود