جدول جو
جدول جو

معنی صرر - جستجوی لغت در جدول جو

صرر
صره ها، کیسه ای که در آن دینار و درهم می ریختندها، کیسه های پول ها، همیان ها، جمع واژۀ صره
تصویری از صرر
تصویر صرر
فرهنگ فارسی عمید
صرر
(صُ رَ)
جمع واژۀ صره. (دهار) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صرر
(صُ رَ)
قلعه ای از یمن از نواحی ابین. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
صرر
(صَ رَ)
خوشه ای که آمادۀ برآمدن گردد یا مادامی که در آن گندم نه برآمده باشد. صرره، یکی. (منتهی الارب). و رجوع به اقرب الموارد شود
لغت نامه دهخدا
صرر
خوشه نارس، جمع صره، همیان ها همیان در هم و مانند آن کیسه سیم و زر، جمع صرر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صفر
تصویر صفر
(پسرانه)
نام ماه دوم از سال قمری، نام کوهی در نزدیکی مدینه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صور
تصویر صور
صورتها، چهره ها، جمع واژۀ صورت
صور فلکی: در علم نجوم صورت های فلکی
فرهنگ فارسی عمید
(صَ رَ رَ)
یکی صرر است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
مثل و مانند، مقابل و برابر بیماری تناوبی که با اختلالات و تشنجات همراه است و حس و شناسائی فوراً و کاملاً در آن مفقود میگردد، غش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صره
تصویر صره
همیان همیان در هم و مانند آن کیسه سیم و زر، جمع صرر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرور
تصویر صرور
هنج ناکرده، زن ناکرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرم
تصویر صرم
بریدن، قطع کردن، سخن کسی را بریدن جماعت مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرف
تصویر صرف
گردانیدن، گردش زمانه، فضل و فزونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرخ
تصویر صرخ
سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرصر
تصویر صرصر
باد سخت و سرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرد
تصویر صرد
بنای عالی، کاخ و بمعنی سرما و سردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صریر
تصویر صریر
فریاد کردن و بانگ کردن، صدای قلم هنگام نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
کوشک، کاخ بلند، آشکار کردن، ساختمانی است مر بخت النصر را نزدیک بابل، خانه آراسته ناب نیامیخته، گزیده، پاک نژاد: مرد کوشک قصر بلند کاخ. یا صرح ممرد. قصر رخشان و ساده و هموار، فلک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرار
تصویر صرار
غریونده جیغ کشنده جیغو جیرجیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صخر
تصویر صخر
جمع صخره، خرسنگ ها مهسنگ ها مهسنگ سنگ بزرگ خر سنگ تخته سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صری
تصویر صری
مانده، برگشته در مزه یا در رنگ و بوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعر
تصویر صعر
کج گشتگی در رخسار و گردن از بیماری ها، خود فروشی خود بینی
فرهنگ لغت هوشیار
خواری، بیداد ستم خردی کمسالی کوچکی خرد گردیدن، خوار شدن، خردی کوچکی، کمسالی کم سنی مقابل کبر. یا صغر سن. خردی عمر خردسالی. یا صغر سن گرفتن، گرفتن حکم از مراجع رسمی قضائی است مبتنی بر این که شخص را از میزانی که در شناسنامه او قید گردیده به فلان مقدار کمتر است. سپس اداره آمار حکم محکمه را در شناسنامه و سوابق متقاضی ثبت کند. یا صغر نبض. ناقص بودن نبض در درازی و پهنی و بلندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدر
تصویر صدر
بالای مجلس، مقدم، پیشوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفر
تصویر صفر
خالی و تهی، مرد بی چیز ماه دومین از ماههای عربی پس از محرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحر
تصویر صحر
پختن به جوش آوردن سرخابی از رنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صار
تصویر صار
سایه دار پر شاخ و برگ: درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرر
تصویر شرر
پاره آتش که بجهد، آتشپاره، سرشک آتش
فرهنگ لغت هوشیار
سره تخت پادشاهی اورنگ، تخت مسند جمع اسره سرر. یا سریر اعلی. تخت سلطنت. یا سریر فلک. بنات النعش
فرهنگ لغت هوشیار
جمع در، مرواریدها، مهایک ها بلورها جمع در درها مرواریدها. یا درر دراری مرواریدهای درخشان
فرهنگ لغت هوشیار
زدن، شکستن، بر افروختن، آزار دادن، بر زمین زدن پارسی تازی گشته چرغ چرخ مرغ شکاری چرغ چرخ، هر مرغ شکاری از باز شاهین و جز آن، جمع اصقر صقور صقار صقاره صقر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبر
تصویر صبر
شکیب، شکیبایی، بردباری، درنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صرف
تصویر صرف
گردانش، به کارگیری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صفر
تصویر صفر
زفر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضرر
تصویر ضرر
زیان
فرهنگ واژه فارسی سره