- صراط
- چینواد
معنی صراط - جستجوی لغت در جدول جو
- صراط
- راه راست، طریق، صراط مستقیم
- صراط ((ص))
- راه، طریق
- صراط
- راه، طریق
صراط مستقیم: راه راست،برای مثال ای که در دنیا نرفتی بر صراط مستقیم / در قیامت بر صراطت جای تشویش است و بیم (سعدی۲ - ۵۱۸)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
راه
آنکه چوب تراشد و برابر سازد، تراشنده چوب
پارسی تازی گشته سرتک راه راه روشن شمشیر بران
ترکی تازی گشته ماست ماست ترش جغرات یوغورت ماست ترش
بلا و سختی سخت
انتساب به اشتغال بعمل خرید و فروش طلا را می رساند، کسی که پول خوب را از بد جدا می کند
غریونده جیغ کشنده جیغو جیرجیرک
ابر تنک
غریونده، فراشمرغ (طاوس)
خالص
فریاد، آواز بلند، خروش
رها کردن باد صدادار از مقعد، ضرطه
خالص، ناب، سره، پاک، بی آلایش، بدون ظرف مثلاً وزن خالص
کسی که شغلش داد و ستد پول یا عوض کردن پولی با پول دیگر است، کسی که پول خوب را از بد جدا می کند، زرشناس، برای مثال صراف سخن باش و سخن بیش مگو / چیزی که نپرسند تو از پیش مگو (سعدی - لغت نامه - صراف)
جنگ، بلا و سختی، گرفتاری سخت، مرد توانا و دارای ارادۀ قوی، مرد بی باک در جنگ
تیز گوز باد شکم تیز دهنده گوز دهنده گوزو
قیراط بنگرید به قیراط (تک قرط افرازه ها) (افرازه شعله) چراغ، افرازه چراغ
فریب
کسی که با دستگاه خراطی چوب را می تراشد و اشیای چوبی تزئینی درست می کند
تیز دهنده
چراغ، شعلۀ چراغ
سرات راست خدنگراه
صراط مستقیم، راه راست
راه راست، برای مثال ای که در دنیا نرفتی بر صراط مستقیم / در قیامت بر صراطت جای تشویش است و بیم (سعدی۲ - ۵۱۸)
پل سر تک چینود
پلی بسیار طولانی و باریک تر از موی بر فراز دوزخ که در قیامت باید از آن عبور کنند تا به بهشت رسند