جدول جو
جدول جو

معنی صدمت - جستجوی لغت در جدول جو

صدمت
(صَ مَ)
آسیب. (دهار). آزار:
اگر طاقت نداری صدمت پیل
چرا باید که بر موران نهی پای.
سعدی.
، ضرب. کوب: بصدمتی که اگر کوه آهنین بودی از جای برکندی. (گلستان). رجوع به صدمه شود
لغت نامه دهخدا
صدمت
کوفتن ضرب زدن، کوب ضرب، آسیب آزار، مصیبت، جمع صدمات
تصویری از صدمت
تصویر صدمت
فرهنگ لغت هوشیار
صدمت
((صَ مَ))
کوفتن، کوفتن دو چیز به هم، کوفتگی، آسیب، آزار، مصیبت، صدمه
تصویری از صدمت
تصویر صدمت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صامت
تصویر صامت
مقابل ناطق، ساکت، خاموش، ناتوان در سخن گفتن، (سینما، تئاتر) ویژگی فیلم بدون صدا، در علم زبانشناسی واجی که در گذر خود از اندام های گویایی به مانعی برخورد می کند مانند ج، د، ر، همخوان، بی صدا، کنایه از زر و سیم
صامت و ناطق: کنایه از دارایی شخص از زر و سیم و چهارپایان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خدمت
تصویر خدمت
کار کردن برای کسی به قصد کمک، در امور نظامی سربازی، شغل دولتی، پیشگاه، کنایه از عریضه، کنایه از عرض ادب، سلام، کنایه از هدیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدمت
تصویر قدمت
پیشی، دیرینگی، سابقه در امری، در فلسفه قدم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدمه
تصویر صدمه
آسیب، آزار، راندن و دفع کردن، کوبیدن دو چیز به هم، مصیبت
صدمه خوردن: آسیب دیدن، آزار دیدن
صدمه دیدن: آسیب دیدن، آزار دیدن، صدمه خوردن
صدمه کشیدن: رنج و آزار کشیدن، تحمل مشقت کردن
صدمه زدن: آسیب زدن، آزار رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدمات
تصویر صدمات
صدمه ها، آسیب ها، آزارها، راندن ها و دفع کردن ها، کوبیدن دو چیز به هم، مصیبت ها، جمع واژۀ صدمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خدمت
تصویر خدمت
پرستاری، و تعهد و تیمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صامت
تصویر صامت
خاموش، خموش، ساکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدمه
تصویر صدمه
مصیبت، آسیب، گزند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صدمه، کوب ها ویزند ها کوفتن ضرب زدن، کوب ضرب، آسیب آزار، مصیبت، جمع صدمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدمت
تصویر قدمت
کهنگی و دیرینگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صامت
تصویر صامت
((مِ))
بی صدا، خاموش، اموال غیر جاندار مانند زر و سیم، اسباب، جامه و خانه و غیره، حرفی که حرکت نداشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قدمت
تصویر قدمت
((قِ مَ))
کهنگی، دیرینگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صدمه
تصویر صدمه
((صَ دَ مِ))
کوفتن، کوفتن دو چیز به هم، کوفتگی، آسیب، آزار، مصیبت، صدمت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خدمت
تصویر خدمت
((خِ مَ))
بندگی، چاکری، خدمت نظام وظیفه
خدمت به کران بردن: به پایان رساندن خدمت، کامل کردن خدمت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صدمه
تصویر صدمه
گزند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قدمت
تصویر قدمت
پیشینه، دیرینگی، دیرینه، کهنگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خدمت
تصویر خدمت
پیشکاری، پیشگاه، نیرورسانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خدمت
تصویر خدمت
Service
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از صامت
تصویر صامت
Consonant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از صامت
تصویر صامت
spółgłoska
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خدمت
تصویر خدمت
servizio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از صامت
تصویر صامت
consoante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خدمت
تصویر خدمت
serviço
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خدمت
تصویر خدمت
服务
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از صامت
تصویر صامت
Konsonant
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خدمت
تصویر خدمت
usługa
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از صامت
تصویر صامت
приголосна
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خدمت
تصویر خدمت
послуга
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خدمت
تصویر خدمت
Dienst
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از صامت
تصویر صامت
согласная
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خدمت
تصویر خدمت
обслуживание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از صامت
تصویر صامت
consonante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی