جدول جو
جدول جو

معنی صدغه - جستجوی لغت در جدول جو

صدغه
(صُ غَ)
جای نرم که میان گوشۀابرو و گوش است. (غیاث اللغات). رجوع به صدغ شود
لغت نامه دهخدا
صدغه
گیجگاه جای نرم میان دو ابرو و گوش
تصویری از صدغه
تصویر صدغه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صدره
تصویر صدره
سینه یا بالای سینۀ انسان، جامۀ بی آستین که سینه را می پوشاند، سینه پوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدمه
تصویر صدمه
آسیب، آزار، راندن و دفع کردن، کوبیدن دو چیز به هم، مصیبت
صدمه خوردن: آسیب دیدن، آزار دیدن
صدمه دیدن: آسیب دیدن، آزار دیدن، صدمه خوردن
صدمه کشیدن: رنج و آزار کشیدن، تحمل مشقت کردن
صدمه زدن: آسیب زدن، آزار رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبغه
تصویر صبغه
رنگ، ماده ای که با آن چیزی را رنگ می کنند، دین و ملت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدقه
تصویر صدقه
آنچه در راه خدا به بینوایان می دهند به جهت ثواب، چیزی که کسی برای سلامت خود و دفع بلا به مردم فقیر و مستحق می دهد، صدقۀ سر، صدقه سری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیغه
تصویر صیغه
نکاح موقت، کنایه از زنی که برای مدت محدود و معیّن به عقد ازدواج مرد درآید، زن غیر دائمی، زن موقتی، متعه، در دستور زبان علوم ادبی هیئت و شکلی که با کم و زیاد کردن حروف یا تغییر حرکات به فعل داده شود مثلاً صیغۀ مفرد، صیغۀ تثنیه، صیغۀ جمع، در فقه و حقوق عبارتی که هنگام معامله و خرید و فروش و عقد نکاح بر زبان جاری می کنند و دلیل بر رضای طرفین است، نوع، هیئت، اصل، ریخت، شکل، عنوان
صیغه جاری کردن: در فقه و حقوق صیغه خواندن، صیغۀ عقد ازدواج، طلاق یا معامله را خواندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لدغه
تصویر لدغه
نیش، گزش
فرهنگ فارسی عمید
(رَ غَ)
ردغه. آب و گل تنک. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). گل تنک. ج، ردغ، رداغ. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) ، گلزار سخت. ج، ردغ، ردغ. جج، رداغ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، زردابۀ دوزخیان. (آنندراج).
- ردغهالخبال، زردابۀ دوزخیان است. حدیث: من قال فی مؤمن ما لیس فیه وقفه اﷲ فی ردغهالخبال، حتی یخرج مما قال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، ردغ، ردغات. (المنجد). عصارۀ اهل آتش. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ حَ)
مهره. (منتهی الارب). رجوع به صدحه و صدحه شود
لغت نامه دهخدا
(صَ حَ)
مهرۀ افسون که بدان زنها مردها را بند کنند. (منتهی الارب). رجوع به صدحه و صدحه شود
لغت نامه دهخدا
(صِ غَ)
رنگ. (منتهی الارب) :
مرد چون بالغ شد آن طفلی بمرد
رومیی شد صبغۀ زنگی سپرد.
مولوی.
، دین و ملت. (منتهی الارب). دین نیک. (مقدمۀ لغت میرسید شریف ص 4)
لغت نامه دهخدا
(صُ غَ)
غورۀ خرما به پختن درآمده و از دنباله رنگ گرفته. (منتهی الارب). البسر قد نضج بعضها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ دَ غَ)
نازبالش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زیرگوشی. مسدغه. مزدغه. مخده. زیرگوشی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ضعیف و ناتوان گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ حَ)
مهرۀ افسون که بدان زنها مردها را بند کنند. (منتهی الارب). رجوع به صدحه و صدحه شود
لغت نامه دهخدا
نیش زدن مار: مار کژدم نیش زدن (مار و کژدم جز آنها) گزیدن: و بدانکه هر جا گل است خار است... و آنجا که در شاهوار است نهنگ مردم خوار است و لذت عیش دنیا را لدغه اجل در پس است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیغه
تصویر صیغه
خلقت، نوع، اصل، شکل متعه، زنی است که او را بعقد انقطاع گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
نیمرس میوه رزیدن رنگ زدن، رنگ، کیش آیین، سرشت، آیین شستار ماده ای که با آن چیزی را رنگ کنند رنگ، دین و مملکت
فرهنگ لغت هوشیار
بالای سینه سر سینه، جامه ای بی آستین که سینه را بپوشاند، سینه بند شاماکچه لباچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصدغه
تصویر مصدغه
پشتی ناز بالش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردغه
تصویر ردغه
زردابه دوزخیان گل و لای سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدمه
تصویر صدمه
مصیبت، آسیب، گزند
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بدرویش دهند در راه خدایتعالی، آنچه در راه خدا به بینوایان بدهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدفه
تصویر صدفه
دانه سب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدحه
تصویر صدحه
مهر افسون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صداغه
تصویر صداغه
ناتوان گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صداه
تصویر صداه
زنگاری از رنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمغه
تصویر صمغه
یک پاره ژد، زخم چرکی ریمزخم به ویژه در آبله فرنگی یا کوفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدره
تصویر صدره
((صُ رَ یا رِ))
بالای سینه، سینه بند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صدقه
تصویر صدقه
((صَ دَ قِ))
آن چه از مال که برای رضای خدا به بینوایان دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صدمه
تصویر صدمه
((صَ دَ مِ))
کوفتن، کوفتن دو چیز به هم، کوفتگی، آسیب، آزار، مصیبت، صدمت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صبغه
تصویر صبغه
((ص ِ غَ یا غِ))
ماده ای که با آن چیزی را رنگ کنند، دین و ملت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صیغه
تصویر صیغه
((غَ یا غِ))
هرچیز در قالب ریخته شده، ریخت، شکل، عقد موقت، صورتی از کلمه که شخص یا زمان فعل را نشان می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صدمه
تصویر صدمه
گزند
فرهنگ واژه فارسی سره