سینه. (منتهی الارب) ، سرسینه. (منتهی الارب). مااشرف من اعلی صدره. (قطر المحیط). بالای سینه. (مهذب الاسماء) ، سینه پوش. کرتۀ خرد. نیم تنه. (غیاث اللغات). شاماکچه. سینه بند زنان. لباچۀ صدر. (مهذب الاسماء). جامه ای که سینه را بپوشاند: ای صورت بهشتی در صدرۀ بهائی هرگزمباد روزی از تو مرا جدائی. فرخی. دی ز لشکرگه آمد آن دلبر صدرۀ سبز بازکرد از بر. فرخی. بنزد من آمد کمربسته روزی یکی صدره پوشیده یکرنگ اخضر. ابوسراقه امین درودگر. گر سروصدره پوشد تو سرو باقبائی ور ماه باده نوشد تو با رخ چو ماهی. عبدالواسع جبلی. صدره ها دیدمت ملمعنقش جبه ها دیدمت مهلهل کار. مسعودسعد. چون صدرۀ تو بافته از پنبۀ فناست در دل طمع قبای بقا را چرا کنی. سنائی. بدامان شب پاره ای درفزاید از آن صدرۀ روز نقصان نماید. خاقانی. جوشن عقل داده اند ترا صدرۀ کام اگر ندوخته اند. خاقانی. دوش که صبح چاک زد صدرۀ چرخ چنبری خضر درآمد از درم صبح وش از منوری. خاقانی. بجای صدرۀ خارا چو بطریق پلاسی پوشم اندر سنگ خارا. خاقانی. صدره کندند و بی نقاب شدند وز لطافت چو در در آب شدند. نظامی. سدره شده صدرۀ پیراهنش عرش گریبان زده در دامنش. نظامی. ساکن سرای سکوت شدم و صدرۀ صابری درپوشیدم تا کار بغایت رسید. (تذکره الاولیاء). بگوش صخرۀصما اگر فروخوانم ز ذوق چاک زند کوه صدرۀ خارا. کمال اسماعیل. پیراهن بی سعادتی در سرکش، صدرۀ جفا چاک زن. (مجالس سعدی)
سینه. (منتهی الارب) ، سرسینه. (منتهی الارب). مااشرف من اعلی صدره. (قطر المحیط). بالای سینه. (مهذب الاسماء) ، سینه پوش. کرتۀ خرد. نیم تنه. (غیاث اللغات). شاماکچه. سینه بند زنان. لباچۀ صدر. (مهذب الاسماء). جامه ای که سینه را بپوشاند: ای صورت بهشتی در صدرۀ بهائی هرگزمباد روزی از تو مرا جدائی. فرخی. دی ز لشکرگه آمد آن دلبر صدرۀ سبز بازکرد از بر. فرخی. بنزد من آمد کمربسته روزی یکی صدره پوشیده یکرنگ اخضر. ابوسراقه امین درودگر. گر سروصدره پوشد تو سرو باقبائی ور ماه باده نوشد تو با رخ چو ماهی. عبدالواسع جبلی. صدره ها دیدمت ملمعنقش جبه ها دیدمت مهلهل کار. مسعودسعد. چون صدرۀ تو بافته از پنبۀ فناست در دل طمع قبای بقا را چرا کنی. سنائی. بدامان شب پاره ای درفزاید از آن صدرۀ روز نقصان نماید. خاقانی. جوشن عقل داده اند ترا صدرۀ کام اگر ندوخته اند. خاقانی. دوش که صبح چاک زد صدرۀ چرخ چنبری خضر درآمد از درم صبح وش از منوری. خاقانی. بجای صدرۀ خارا چو بطریق پلاسی پوشم اندر سنگ خارا. خاقانی. صدره کندند و بی نقاب شدند وز لطافت چو در در آب شدند. نظامی. سدره شده صدرۀ پیراهنش عرش گریبان زده در دامنش. نظامی. ساکن سرای سکوت شدم و صدرۀ صابری درپوشیدم تا کار بغایت رسید. (تذکره الاولیاء). بگوش صخرۀصما اگر فروخوانم ز ذوق چاک زند کوه صدرۀ خارا. کمال اسماعیل. پیراهن بی سعادتی در سرکش، صدرۀ جفا چاک زن. (مجالس سعدی)
یک درخت ارز پیراهن سفید و گشاد بی یقه و با آستینهای کوتاه که تا زانو میرسد این پیراهن از جلو چاکی در وسط دارد که تا انتهای سینه ادامه دارد و در آخر آن چاک کیسه کوچکی دوخته شده است. این پیراهن از البسه زردشتیان است و پوشیدن آن بر هر زردشتی که به سن 15 سالگی و بلوغ رسیده باشد واجب است. واحد سدر یک درخت سدر. یا سدره منتهی. سدره المنتهی
یک درخت ارز پیراهن سفید و گشاد بی یقه و با آستینهای کوتاه که تا زانو میرسد این پیراهن از جلو چاکی در وسط دارد که تا انتهای سینه ادامه دارد و در آخر آن چاک کیسه کوچکی دوخته شده است. این پیراهن از البسه زردشتیان است و پوشیدن آن بر هر زردشتی که به سن 15 سالگی و بلوغ رسیده باشد واجب است. واحد سدر یک درخت سدر. یا سدره منتهی. سدره المنتهی