جدول جو
جدول جو

معنی صدره - جستجوی لغت در جدول جو

صدره
سینه یا بالای سینۀ انسان، جامۀ بی آستین که سینه را می پوشاند، سینه پوش
تصویری از صدره
تصویر صدره
فرهنگ فارسی عمید
صدره
(صُ رَ)
سینه. (منتهی الارب) ، سرسینه. (منتهی الارب). مااشرف من اعلی صدره. (قطر المحیط). بالای سینه. (مهذب الاسماء) ، سینه پوش. کرتۀ خرد. نیم تنه. (غیاث اللغات). شاماکچه. سینه بند زنان. لباچۀ صدر. (مهذب الاسماء). جامه ای که سینه را بپوشاند:
ای صورت بهشتی در صدرۀ بهائی
هرگزمباد روزی از تو مرا جدائی.
فرخی.
دی ز لشکرگه آمد آن دلبر
صدرۀ سبز بازکرد از بر.
فرخی.
بنزد من آمد کمربسته روزی
یکی صدره پوشیده یکرنگ اخضر.
ابوسراقه امین درودگر.
گر سروصدره پوشد تو سرو باقبائی
ور ماه باده نوشد تو با رخ چو ماهی.
عبدالواسع جبلی.
صدره ها دیدمت ملمعنقش
جبه ها دیدمت مهلهل کار.
مسعودسعد.
چون صدرۀ تو بافته از پنبۀ فناست
در دل طمع قبای بقا را چرا کنی.
سنائی.
بدامان شب پاره ای درفزاید
از آن صدرۀ روز نقصان نماید.
خاقانی.
جوشن عقل داده اند ترا
صدرۀ کام اگر ندوخته اند.
خاقانی.
دوش که صبح چاک زد صدرۀ چرخ چنبری
خضر درآمد از درم صبح وش از منوری.
خاقانی.
بجای صدرۀ خارا چو بطریق
پلاسی پوشم اندر سنگ خارا.
خاقانی.
صدره کندند و بی نقاب شدند
وز لطافت چو در در آب شدند.
نظامی.
سدره شده صدرۀ پیراهنش
عرش گریبان زده در دامنش.
نظامی.
ساکن سرای سکوت شدم و صدرۀ صابری درپوشیدم تا کار بغایت رسید. (تذکره الاولیاء).
بگوش صخرۀصما اگر فروخوانم
ز ذوق چاک زند کوه صدرۀ خارا.
کمال اسماعیل.
پیراهن بی سعادتی در سرکش، صدرۀ جفا چاک زن. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا
صدره
بالای سینه سر سینه، جامه ای بی آستین که سینه را بپوشاند، سینه بند شاماکچه لباچه
فرهنگ لغت هوشیار
صدره
((صُ رَ یا رِ))
بالای سینه، سینه بند
تصویری از صدره
تصویر صدره
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صدرا
تصویر صدرا
(پسرانه)
بالا برنده، ارج دهنده، مرکب از صدر (عربی به معنای بالا) + الف فاعلی (فارسی)، نام حکیم محمدبن ابراهیم بن یحیی شیرازی معروف به ملاصدرا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صدمه
تصویر صدمه
آسیب، آزار، راندن و دفع کردن، کوبیدن دو چیز به هم، مصیبت
صدمه خوردن: آسیب دیدن، آزار دیدن
صدمه دیدن: آسیب دیدن، آزار دیدن، صدمه خوردن
صدمه کشیدن: رنج و آزار کشیدن، تحمل مشقت کردن
صدمه زدن: آسیب زدن، آزار رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سدره
تصویر سدره
پیراهن بی آستین با یخۀ گشاد که از ململ سفید دوخته می شود و زردشتیان آن را در زیر لباس بر تن می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدقه
تصویر صدقه
آنچه در راه خدا به بینوایان می دهند به جهت ثواب، چیزی که کسی برای سلامت خود و دفع بلا به مردم فقیر و مستحق می دهد، صدقۀ سر، صدقه سری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سدره
تصویر سدره
سدر، درختی گرمسیری و تناور با برگ های ریز و میوۀ کوچک و خوردنی که برگ آن برای شستشوی مو به کار می رود، کنار، شجر النبق، سدرة المنتهیٰ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدری
تصویر صدری
مربوط به سینه، در علم زیست شناسی نوعی برنج مرغوب ایرانی، در موسیقی گوشه ای در آواز افشاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادره
تصویر ادره
نوعی بیماری که به دلیل ورم کردن کیسۀ بیضه بروز می کند، غری، دبه خایگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدره
تصویر بدره
کیسه ای که در آن ده هزار درهم می گذاشتند، کیسۀ زر، همیان، بدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صداه
تصویر صداه
زنگاری از رنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمره
تصویر صمره
شیر بی مزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوره
تصویر صوره
خمیدگی کجی، خارش سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبره
تصویر صبره
چاش (توده غله و غیره باشد که هنوز آن را وزن نکرده باشند) چاچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیره
تصویر صیره
آغل، نمای پیکر نمای چهره، یک ریزه کولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صخره
تصویر صخره
سنگ بزرگ سخت، تخته سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صداره
تصویر صداره
صدارت درفارسی بالا نشینی، پیش رسانی نخست وزیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدغه
تصویر صدغه
گیجگاه جای نرم میان دو ابرو و گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدحه
تصویر صدحه
مهر افسون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدری
تصویر صدری
سینه ای، نام گونه ای برنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدفه
تصویر صدفه
دانه سب
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بدرویش دهند در راه خدایتعالی، آنچه در راه خدا به بینوایان بدهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدمه
تصویر صدمه
مصیبت، آسیب، گزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدیره
تصویر صدیره
بالای دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفره
تصویر صفره
یکبار گرسنه شدن زردی، سیاهی از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاره
تصویر صاره
حاجت، تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
یک درخت ارز پیراهن سفید و گشاد بی یقه و با آستینهای کوتاه که تا زانو میرسد این پیراهن از جلو چاکی در وسط دارد که تا انتهای سینه ادامه دارد و در آخر آن چاک کیسه کوچکی دوخته شده است. این پیراهن از البسه زردشتیان است و پوشیدن آن بر هر زردشتی که به سن 15 سالگی و بلوغ رسیده باشد واجب است. واحد سدر یک درخت سدر. یا سدره منتهی. سدره المنتهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدره
تصویر خدره
ریزه و خرده، شراره آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدره
تصویر حدره
چشم بر جسته، گلمژه
فرهنگ لغت هوشیار
بدره همیان هنبان انبان خریطه ای از جامه یا گلیم یا تیماج که طول آن از عرضش بیشتر و آنرا پر از پول کنند همیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدره
تصویر آدره
شبی سرد
فرهنگ لغت هوشیار
پیکان پهن بزرگ و شکاری و آن را به شکل بیل سازند، حربه ای شبیه شمشیر که پهن و سنگین است، پیکان نیزه، دبه برنجین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدمه
تصویر صدمه
گزند
فرهنگ واژه فارسی سره