جدول جو
جدول جو

معنی صداره - جستجوی لغت در جدول جو

صداره
(صِ رَ)
قریه ای است به یمامه. (منتهی الارب). قریه ای است به یمامه مر بنی جعده را. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
صداره
(کِ ظَ)
رجوع به صدارت شود
لغت نامه دهخدا
صداره
صدارت درفارسی بالا نشینی، پیش رسانی نخست وزیری
تصویری از صداره
تصویر صداره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جداره
تصویر جداره
دیواره، دیوارمانند مانند دیوار، هر چیزی که شبیه دیوار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدارت
تصویر صدارت
تقدم، بالانشینی، منصب نخست وزیر یا صدر اعظم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اداره
تصویر اداره
نهادی دولتی برای انجام کارها و وظایف مشخص که یک رئیس و چند دایره و شعبه دارد و تابع یک وزارتخانه است، گرداندن امور، مدیریت مثلاً ادارۀ زندگی
اداره شدن: انجام شدن
اداره کردن: گرداندن امور، مدیریت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غداره
تصویر غداره
مؤنث واژۀ غدار، بسیار غدر کننده، بی وفا، خائن، حیله گر، فریب کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قداره
تصویر قداره
حربه ای راست، پهن و سنگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مداره
تصویر مداره
گلکاری، مزد گلکار
فرهنگ لغت هوشیار
تخته هایی که بام خانه را بدانها پوشانند، بالا خانه تابستانی فروار فرواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کداره
تصویر کداره
تیره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
توانایی توانستن، آماده ساختن، توانگری، ترکی تازی گشته (معرب) از ریشه سنسکریت پارسی است کتاره در این خانه چهار ستت مخالف کشیده هر یکی بر تو کتاره (ناصر خسرو کوادیانی)
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته غداره ششلول (واژه ای غداره در پارسی ریشه سنسکریت دارد و برابر است با تیر پیکان که به گونه بیل ساخته میشده است و سپس به گونه ای از دشنه پهن نیز غداره گفته شده واژه خویشاوند آن غدر و غدرک یا گدرک است) مونث غدار پیمان شکن زن، فریبکار زن پس مانده باز مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهاره
تصویر صهاره
گداخته، پاره پیه پاره مغز، آفتاب پرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیاره
تصویر صیاره
آغل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صناره
تصویر صناره
نوک دوک، کجه ماهیگیری (کجه قلاب)
فرهنگ لغت هوشیار
سنگریزه، پاره سنگ، پاره آهن پر شکیب، گوش خر از گیاهان مالیخولیا بسیار صبر کننده، گوش خر، صبر. یا صباره امریکایی. گوش خر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدیره
تصویر صدیره
بالای دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدارت
تصویر صدارت
بالا نشینی، صدر اعظم، تقدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اداره
تصویر اداره
بارگاه، محلیکه کارهای دولتی را انجام میدهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفاره
تصویر صفاره
سوت پژمرده گیاه زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خداره
تصویر خداره
پرده نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صغاره
تصویر صغاره
خردی خواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صراره
تصویر صراره
آله مار خوار از مرغان شکاری آسیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صداقه
تصویر صداقه
ارتی راستی، دوستی یکرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صداغه
تصویر صداغه
ناتوان گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اداره
تصویر اداره
((اِ رِ))
نظام دادن، گرداندن کار، بخشی از هر وزارتخانه که مسئولیت انجام دادن بخشی از کارهای دولتی را به عهده دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صباره
تصویر صباره
((صَ بَّ رَ یا رِ))
بسیار صبرکننده، گوش خر (گیاه)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صدارت
تصویر صدارت
((ص رَ))
وزارت، نخست وزیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غداره
تصویر غداره
((غَ دّ رِ))
مؤنث غدار، زن بی وفا، زن حیله گر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غداره
تصویر غداره
مأخوذ از «کتاره» هندی، سلاحی شبیه به شمشیر اما پهن و راست، پیکان پهن، پیکان نیزه، غدره، غدرک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قداره
تصویر قداره
((قَ دّ رِ))
جنگ افزاری شبیه شمشیر پهن و کوتاه
قداره بستن: برای کسی کنایه از قصد جان کسی را داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گداره
تصویر گداره
((گُ رِ))
بالاخانه تابستانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اداره
تصویر اداره
سازمان، ستاد، سرپرستی
فرهنگ واژه فارسی سره
رئیس نشینی، ریاست جمهوری
دیکشنری اردو به فارسی