جدول جو
جدول جو

معنی صخف - جستجوی لغت در جدول جو

صخف
(تَ)
به بیل کاویدن زمین را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صخف
بیل زدن کندن با بیل
تصویری از صخف
تصویر صخف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صدف
تصویر صدف
(دخترانه)
نوعی جانور نرم تن که قدما اعتقاد داشتند اگر قطره باران در آن جا بگیرد به مروارید تبدیل می شود، نام سه ستاره به شکل مثلث
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صاف
تصویر صاف
پاکیزه، خالص، بی آلایش، مسطح، هموار، بی چین و چروک، کنایه از آفتابی
صاف کردن: مایعی را از صافی یا پارچه گذراندن تا جرم آن گرفته شود، برای مثال پیر مغان ز توبۀ ما گر ملول شد / گو باده صاف کن که به عذر ایستاده ایم (حافظ - ۷۲۸)، هموار کردن زمین، برطرف ساختن چین و چروک پارچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صحف
تصویر صحف
صحیفه ها، کتابهای کوچک، ورقهای کتاب، نامه ها، روزنامه ها، جمع واژۀ صحیفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلف
تصویر صلف
گزاف گویی کردن، لاف زدن، گذشتن از حد خود در سخن گفتن و خودستایی، بی بهره شدن زن از شوهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخف
تصویر اخف
خفیف تر، سبک تر، کم وزن تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صرف
تصویر صرف
خرج کردن، انفاق کردن مال، کنایه از گردش روزگار، گردش زمانه، کسی یا چیزی را به جایی برگرداندن، رد کردن،
در علوم ادبی در دستور زبان عربی، علمی که در اشتقاق و صیغه های کلمات عربی بحث می کند و قواعدی برای نقل صیغه های افعال به دست می دهد، تصریف،
در علم اقتصاد تفاوت بین قیمت واقعی پول و قیمتی که در بازار خرید و فروش می شود، بدل کردن پولی به پول دیگر، آنچه صراف پس از تبدیل پولی به پول دیگر برای خود برمی دارد،
صرف شدن: به کار رفتن، مصرف شدن، خرج شدن، سپری شدن، برای مثال بیا تا به از زندگانی به دستت / چه افتاد تا صرف شد زندگانی (سعدی۲ - ۵۹۱)
صرف کردن: به کار بردن، مصرف کردن، خرج کردن، برای مثال نداشت چشم بصیرت که گرد کرد و نخورد / ببرد گوی سعادت که صرف کرد و بداد (سعدی۲ - ۶۳۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدف
تصویر صدف
نوعی جانور نرم تن آبزی که بدنش در یک غلاف سخت جا دارد و در بعضی انواع آن مروارید پرورش می یابد، پوشش آهکی و سخت این جانور
صدف صد و چهارده عقد: کنایه از قرآن مجید که صد و چهارده سوره دارد
صدف آتشین (فلک، روز): کنایه از خورشید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صنف
تصویر صنف
گروهی از افراد که در زمینه ای خاص فعالیت دارند، نوع، گونه، رسته، پیشه ور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صخر
تصویر صخر
جمع صخره، خرسنگ ها مهسنگ ها مهسنگ سنگ بزرگ خر سنگ تخته سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلف
تصویر صلف
لاف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوف
تصویر صوف
پشم گوسفند، و یا بعضی از حیوانات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیف
تصویر صیف
تابستان، فصل گرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنف
تصویر صنف
افراد یک نوع، گونه، جمع اصناف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طخف
تصویر طخف
اندوه دلگیر، شیرزبان گز، ابرتنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لخف
تصویر لخف
سر شیر تنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صخب
تصویر صخب
فغان هنگام شکنجه فغاننده جیغ زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صخی
تصویر صخی
چرکین و ریمناک شدن جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صخم
تصویر صخم
آفتابسوختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرف
تصویر صرف
گردانیدن، گردش زمانه، فضل و فزونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعف
تصویر صعف
لرزه گرفتن به لرزه افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
جانور کوچکی که در آب زندگی می کند، بدنش در یک غلاف موسوم به صدف جا دارد و بر چند قسم است، معروفتر از همه صدف مروارید است
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صفه، پیش زین ها ستاوند ها نشستنگاه سوار از زین اسب، ایوان مسقف، غرفه مانندی در درون اطاق بزرگ که کف آن کمی بلندتر است و بزرگان در آن نشینند شاه نشین، خانه تابستانی سقف دار، جمع صفف صفاف. یا صفه حمام. ایوانی که در آن رخت کنند و پوشند سربینه گرمابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحف
تصویر صحف
جمع صحاف و صحیفه
فرهنگ لغت هوشیار
رده بسته برگرفته از صافی پخ (گویش گیلکی) پخچ اگر بر سر مرد زد در نبرد سر و قامتش با زمین پخچ کرد (عنصری) بینی پخچ دید و صورت زشت (سنائی) روماک (واژه نامه مازندرانی) راوک همگ رشن نرم، لشن هموار، پوست کنده بی نیام، پالوده پالا پالودک (صافشده) صف زننده. پاکیزه خالص بی غش (شخص و شی)، ابزاری که برای تصفیه مایعی به کار میرود و آن ممکن است یک برگ کاغذ نفوذ ناپذیر مقداری پنبه و غیره باشد ظرفی سفالی دارای سوراخهای ریز پالایه، پارچه ای که بدان مایعات را صاف کنند، شراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخف
تصویر سخف
تنگروزی، نزاری، بی خردی سبکمغزی سبک مغزی سبکی، درید گی مشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جخف
تصویر جخف
بر خود بالیدن خود خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخف
تصویر زخف
خود فروشی خودپسندی، آراستن به دروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخف
تصویر رخف
مسکه تنک، خاز تنک، جامه نازک
فرهنگ لغت هوشیار
سبک تر جمع خلف جانشینان بازماندگان بازپسینان پس روان از پس چیزی آیندگان. یا اخف واسف. ماندگان و رفتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخف
تصویر مخف
سبک کننده سبک کننده، مالک ستوران سبک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاف
تصویر صاف
هموار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صدف
تصویر صدف
گوش ماهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صرف
تصویر صرف
گردانش، به کارگیری
فرهنگ واژه فارسی سره