معنی صاف
- صاف
- پاکیزه، خالص، بی آلایش، مسطح، هموار، بی چین و چروک، کنایه از آفتابی
صاف کردن: مایعی را از صافی یا پارچه گذراندن تا جرم آن گرفته شود،برای مثال پیر مغان ز توبۀ ما گر ملول شد / گو باده صاف کن که به عذر ایستاده ایم ، هموار کردن زمین، برطرف ساختن چین و چروک پارچه(حافظ - ۷۲۸)
