جدول جو
جدول جو

معنی صخابه - جستجوی لغت در جدول جو

صخابه
(صَخْ خا بَ)
تأنیث صخاب. زن با بانگ و فریاد. (منتهی الارب). زن بلندآواز. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صلابه
تصویر صلابه
قلابی که گاو یا گوسفند کشته را به آن آویزان می کنند
فرهنگ فارسی عمید
یاران پیغمبر اسلام و کسانی که به خدمت پیغمبر رسیده و مدتی با وی صحبت داشته اند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ یَ)
صلابت. رجوع به صلابت شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
چرک، تره ای است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ بَ)
مهرۀ حب و بغض. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ خِ بَ)
تأنیث صخب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ خُبْ بَ)
زن با بانگ و فریاد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
خم. (منتهی الارب). و رجوع به خابئه شود
لغت نامه دهخدا
(خابْ بَ)
واحد خواب ّ است که قرابت و مصاهرت است. یقال: لی من فلان خواب ّ، ای قرابات و مصاهره. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ بَ / بِ)
یخاب. آب یخ:
کوزه ای کو از یخابه پر بود
چون عرق بر ظاهرش پیدا شود.
مولوی.
و رجوع به یخاب شود
لغت نامه دهخدا
(صُ بَ)
خالص و بی آمیغ و برگزیده از هر چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُیْ یا بَ)
برگزیدگان قوم و خلاصۀ ایشان، خالص و بی آمیغ و برگزیدۀ از هر چیزی، مهتر و رئیس قومی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُوْ وا بَ)
صوابهالقوم، برگزیدگان قوم و خلاصۀ ایشان. (منتهی الارب). لبابهم و خیارهم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، گزیده از هر چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صِ بَ)
دراز پشت و شکم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ بَ)
در فرهنگ آنندراج و ناظم الاطباء بمعنی صلایه آمده است. رجوع به صلایه شود
لغت نامه دهخدا
(صَخْ خا)
مرد با بانگ و فریاد. (منتهی الارب) ، خروشان: نهری صخاب و جوئی پرآب یافتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 355) ، مرد درشت آواز پلیدزبان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صِ بَ)
خنطس که مایل بزردی باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ ءَ)
چرک. ریم، تره ای است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ مْ مُ)
یار شدن و یاری کردن و بکسر اول خطاست (بمعنی مصدری) . (غیاث اللغات)، یاری نمودن. آمیزش کردن. و مؤلف منتهی الارب گوید: به کسر نیز آمده است. صحبت کردن. (تاج المصادر بیهقی). همراهی. مصاحبت: مکتوب به صحابت چاپار واصل شد. (مکتوبات متداوله)
لغت نامه دهخدا
(صَ / صِبَ)
جمع واژۀ صاحب. (منتهی الارب) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(صَ بَ)
عشق و شوق یا نرمی دل و رقت شوق یا گرمی و سوزش عشق یا تنگدلی از عشق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (دهار). آرزومند گشتن. سخت آرزومند شدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(صُلْ لا بَ)
قلاب چند شاخ که گوشت بر آن آویزند.
- به صلابه کشیدن، به قلاب زدن. به قلاب برآویختن چیزی و مخصوصاً گوشت را.
- به صلابه کشیدن کسی را، مجازاً به معنی کسی را در سختی و رنج قرار دادن
لغت نامه دهخدا
(صُ بَ)
باقی آب و شیر در خنور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ دِهْ)
ناامید کردن. نومید کردن. تخییب
لغت نامه دهخدا
تصویری از صوابه
تصویر صوابه
رشک رشک (گویش گیلکی و بلوچی) تخم شپش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبابه
تصویر صبابه
شور شیفتگی سوزش مهر ته مانده شیر یا آب در خنور
فرهنگ لغت هوشیار
همراهی، معاشرت، یاران پیغمبر (ص)، کسانی که درک حضور آنحضرت را کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
سختی سخت شدن، زفتی درشتی، سر سختی، بیموری (مهابت)، سفتی بنگرید به صلبه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صائب، تیر های بی لغز، رساها رسایان یک درخت سیماهنگ، بد بختی شور بختی، سست خردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحابه
تصویر صحابه
((صَ بَ یا بِ))
یاران، همراهان، یاران پیغمبر
فرهنگ فارسی معین
مصاحب، همراه، همنشین، دوست، یار، پیرو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دار، صلیب
فرهنگ واژه مترادف متضاد