- صحون
- چموش لگد زن ستور میان سرای و ساحت آن، عرصه فضا ساحت. یا صحن ارم. عرصه باغ ارم (بهشت شداد)، باغی که در نزهت و خرمی مانند بهشت باشد، یا صحن دو رنگ. دنیا عالم سفلی، شب و روز. یا صحن سیم. صفحه کاغذ سفید، قرص ماه. یا صحن عظیم. روی زمین سطح ارض. یا صحن وسیع. صحن عظیم، قدح بزرگ کاسه بزرگ. یا صحن پالوده. کاسه پالوده (فالوذج)، اندام نهانی زن بکر
معنی صحون - جستجوی لغت در جدول جو
- صحون
- صحن ها، وسط حیاط ها، میان خانه ها، قدح ها، کاسه های بزرگ، جمع واژۀ صحن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قلعه ها، دژها مرد پرهیزگار مرد پرهیزگار
خواری، ذلیل شدن
حصن ها، قلعه ها، دژها، پناهگاه ها، جمع واژۀ حصن
میوه کورز کور
سپاه گران، جنگ براندازی
جمع لحن، نوا ها آواز های خوش جمع لحن آوازها. یا علم لحون. علم موسیقی
میانسرا
هوشیاری، از مستی بهوش آمدن
سرای و ساحت آن، وسط حیات
نگه داشتن، حفظ کردن، نگهداری
هوشیاری، در تصوف حالت هشیاری سالک
وسط حیاط، میان خانه، ساحت خانه و سرا، قدح، کاسۀ بزرگ
نگاهداشتن چیزی را، نگاهداری