گویند: لقیته صحره بحره، بالفتح بلاتنوین، یعنی دیدم او را گشاده بی حجاب و پرده و کذا صحره بحره بالتنوین. (منتهی الارب). دیدم او را رویاروی. (مهذب الاسماء)
گویند: لقیته صحره بحره، بالفتح بلاتنوین، یعنی دیدم او را گشاده بی حجاب و پرده و کذا صحره بحره بالتنوین. (منتهی الارب). دیدم او را رویاروی. (مهذب الاسماء)
صحنه به محیطی اطلاق می شود که در آن بازیگران و رخدادهای داستان اصلی فیلم اتفاق می افتد. این محیط شامل تنظیمات مختلف می شود که با استفاده از نورپردازی، دکوراسیون، و انتخاب زوایای دوربین ساخته می شود تا احساس و حسی معین در بیننده ایجاد کند. به مکان رخداد هر ماجرا یا کنشی بی وقفه در داستان فیلم که معمولا در یک مکان خاص و طی یک محدوده زمانی مشخص روی می دهد، گفته می شود. گاه صحنه در بیش از یک محل رخ می دهد مانند تعقیب که در مناطق مختلفی صورت می گیرد. صحنه می تواند شامل یک نما و یا چند نما باشد.
صحنه به محیطی اطلاق می شود که در آن بازیگران و رخدادهای داستان اصلی فیلم اتفاق می افتد. این محیط شامل تنظیمات مختلف می شود که با استفاده از نورپردازی، دکوراسیون، و انتخاب زوایای دوربین ساخته می شود تا احساس و حسی معین در بیننده ایجاد کند. به مکان رخداد هر ماجرا یا کنشی بی وقفه در داستان فیلم که معمولا در یک مکان خاص و طی یک محدوده زمانی مشخص روی می دهد، گفته می شود. گاه صحنه در بیش از یک محل رخ می دهد مانند تعقیب که در مناطق مختلفی صورت می گیرد. صحنه می تواند شامل یک نما و یا چند نما باشد.
دشت، گشادگی فراخ، بی گیاه، بیابان، راغ دامن کوه بود دشت آهو ز تنگ و کوه بیامد به دشت و راغ بر سبزه باده خوش بود اکنون اگر خوری (رودکی) کویر گویر بیابان هامون دشت دشت هموار، بیابان بر بی آب و علف، جمع صحاری صحراوات، چند جفت یا بند که با هم تشکیل یک دسته و یک واحد زراعتی را دهند (خراسان)، ترکیبات اسمی: یا صحرا آذر گون. صحرایی همانند آتش. یا صحرا جان. عالم ارواح عرصه ارواح. یا صحرا دل. پهنه دل عرصه قلب. یا صحراسیم. صبح صادق. یا صحرا عشق. ملک عشق میدان عشق. یا صحرا غم. ملک غم وادی اندوه. یا صحرا فلک. عرصه فلک. یا صحرا قدسی. عالم لاهوت. یا صحراهند. هندوستان. یا صحرایقین. عالم یقین. ملک یقین. ترکیبات فعلی و تعبیرات: آن سرش صحراست. بسیار وسیع است. از صحراسر در آوردن، (جستن یافتن) مفت و رایگان یافتن، یا از صحرا نهادن، آشکار شدن، پیدا کردن، هویدا کردن، یا به صحرا افتادن، آشکار شدن، در معرض انظار قرار گفتن، یا سر به صحرا نهادن، گریختن فرار کردن، دیوانه شدن، یا صحرا که نمانده اید مگر صحرا مانده اید. به مهمانی که در رفتن، شتاب دارد گویند، دشت دشت هموار، شتاب دارد گویند
دشت، گشادگی فراخ، بی گیاه، بیابان، راغ دامن کوه بود دشت آهو ز تنگ و کوه بیامد به دشت و راغ بر سبزه باده خوش بود اکنون اگر خوری (رودکی) کویر گویر بیابان هامون دشت دشت هموار، بیابان بر بی آب و علف، جمع صحاری صحراوات، چند جفت یا بند که با هم تشکیل یک دسته و یک واحد زراعتی را دهند (خراسان)، ترکیبات اسمی: یا صحرا آذر گون. صحرایی همانند آتش. یا صحرا جان. عالم ارواح عرصه ارواح. یا صحرا دل. پهنه دل عرصه قلب. یا صحراسیم. صبح صادق. یا صحرا عشق. ملک عشق میدان عشق. یا صحرا غم. ملک غم وادی اندوه. یا صحرا فلک. عرصه فلک. یا صحرا قدسی. عالم لاهوت. یا صحراهند. هندوستان. یا صحرایقین. عالم یقین. ملک یقین. ترکیبات فعلی و تعبیرات: آن سرش صحراست. بسیار وسیع است. از صحراسر در آوردن، (جستن یافتن) مفت و رایگان یافتن، یا از صحرا نهادن، آشکار شدن، پیدا کردن، هویدا کردن، یا به صحرا افتادن، آشکار شدن، در معرض انظار قرار گفتن، یا سر به صحرا نهادن، گریختن فرار کردن، دیوانه شدن، یا صحرا که نمانده اید مگر صحرا مانده اید. به مهمانی که در رفتن، شتاب دارد گویند، دشت دشت هموار، شتاب دارد گویند
زمین هموار، در فارسی به معنای محل نمایش نمایشنامه، کوچک ترین واحد کامل فیلم که مجموعه ای است از یک سلسه نما که به دنبال یکدیگر می آیند و تشکیل یک واقعه را می دهند، منظره ای واقعی یا خیالی که رویدادی را نش
زمین هموار، در فارسی به معنای محل نمایش نمایشنامه، کوچک ترین واحد کامل فیلم که مجموعه ای است از یک سلسه نما که به دنبال یکدیگر می آیند و تشکیل یک واقعه را می دهند، منظره ای واقعی یا خیالی که رویدادی را نش