جدول جو
جدول جو

معنی صحاب - جستجوی لغت در جدول جو

صحاب
صاحب ها، مالک ها، ملازم ها، معاشرها، یاران و دوستان، هم صحبت ها، جمع واژۀ صاحب
تصویری از صحاب
تصویر صحاب
فرهنگ فارسی عمید
صحاب(صِ)
جمع واژۀ صاحب. (غیاث اللغات). و جمع آن در فارسی ’صحابان’ است:
نبی آفتاب و صحابان چو ماه
بهم بستنی یکدگر راست راه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
صحاب
جمع صاحب، یاران همنشینان جمع صاحب همنشینان، اصحاب پیغمبر ص. توضیح جمع این کلمه در فارسی صحابان است: نبی آفتاب و صحابان چو ماه بهم نسبتی (بستنی) یکدیگر راست راه
فرهنگ لغت هوشیار
صحاب((ص))
جمع صاحب
تصویری از صحاب
تصویر صحاب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صاحب
تصویر صاحب
(پسرانه)
دارنده، مالک، دارا، سرور، همنشین، یار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سحاب
تصویر سحاب
(پسرانه)
ابر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صحابی
تصویر صحابی
هر یک از صحابه، یاران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صحابت
تصویر صحابت
یار و همدم شدن، همراهی و همدمی، معاشرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصحاب
تصویر اصحاب
صاحب، یاران
اصحاب رای: اصحاب ابوحنیفه نعمان بن ثابت که دربارۀ مسائلی که اثر یا حدیثی دربارۀ آن وجود نداشت به رای خود و قیاس رجوع می کردند، اصحاب قیاس
اصحاب قیاس: اصحاب ابوحنیفه نعمان بن ثابت که دربارۀ مسائلی که اثر یا حدیثی دربارۀ آن وجود نداشت به رای خود و قیاس رجوع می کردند، اصحاب رای
اصحاب شمال: در روایات بدکارانی که در روز قیامت نامۀ اعمالشان را در دست چپ خواهند داشت
اصحاب یمین: در روایات نیکوکارانی که در روز قیامت نامۀ اعمالشان را در دست راست خواهند داشت
فرهنگ فارسی عمید
یاران پیغمبر اسلام و کسانی که به خدمت پیغمبر رسیده و مدتی با وی صحبت داشته اند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ ظَ فَ)
یار کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 13) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). همراه کردن.
لغت نامه دهخدا
(صَ / صِبَ)
جمع واژۀ صاحب. (منتهی الارب) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ صاحب. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 63) (دهار). جمع واژۀ صحب است و صحب جمع واژۀ صاحب. و جمع واژۀ اصحاب، اصاحیب است. (از منتهی الارب). و این جمع صاحب نیست بلکه جمعالجمع صاحب است، چرا که اسم جمع صحب است جمع صحب اصحاب است و جمع اصحاب اصاحیب می آید. (از لطایف و صراح و سعدالدین تفتازانی). و جماعتی دیگر میگویند که اصحاب جمع صاحب است و اظهار جمع ظاهر و انصار جمع ناصر و اجهال جمع جاهل، و جاراﷲ زمخشری از این انکار دارد. واﷲ اعلم. (آنندراج) (غیاث اللغات). خداوندان. (آنندراج) (مؤید الفضلاء) (غیاث). صاحبان. دارندگان. مالکان:
اصحاب گنه را به گنه دیر بگیرد
آنگه که بگیرد زبر و زیر بگیرد.
منوچهری.
اصحاب تاج و تخت و نگین و کلاه را
اندر جهان به خدمت تو افتخار باد.
مسعود سعد.
اگر غفلتی ورزم به نزدیک اصحاب خرد معذور نباشم. (کلیله و دمنه). خلاف میان اصحاب ملتها هرچه ظاهرتر. (کلیله و دمنه). مکر اصحاب اغراض... بی اثر نباشد. (کلیله و دمنه). مراتب میان اصحاب مروت مشترک و متنازع است. (کلیله و دمنه).
ارباب شوق در طلبت بی دلند و هوش
اصحاب فهم در صفتت بی سرند و پا.
سعدی.
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مطیع و منقاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فرمانبردار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ مْ مُ)
یار شدن و یاری کردن و بکسر اول خطاست (بمعنی مصدری) . (غیاث اللغات)، یاری نمودن. آمیزش کردن. و مؤلف منتهی الارب گوید: به کسر نیز آمده است. صحبت کردن. (تاج المصادر بیهقی). همراهی. مصاحبت: مکتوب به صحابت چاپار واصل شد. (مکتوبات متداوله)
لغت نامه دهخدا
جمع رحبه، خاک های خوب، گستره خانه ها، درگاه ها میانسراها دیگ فراخ فراخ گشاد سرزمین وسیع و پر گیاه، ساحت خانه، وسط سرای جمع رحاب رحبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحاب
تصویر سحاب
ابری بارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب
تصویر صاحب
معاشر، ملازم، یار، دوست، مالک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحاف
تصویر صحاف
جلد ساز کتاب، ترتیب دهنده صحف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحاح
تصویر صحاح
تندرستی، تندرست و درست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دحاب
تصویر دحاب
گای گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلاب
تصویر صلاب
بنگرید به اصطرلاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحابت
تصویر صحابت
یار و همدم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصحاب
تصویر اصحاب
یاران، همراه کردن، صاحب کار ومصاحب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
همراهی، معاشرت، یاران پیغمبر (ص)، کسانی که درک حضور آنحضرت را کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
مفرد صحابه یار پیامبر منسوب به صحابه آنکه درک صحبت پیغمبر (ص) را کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصحاب
تصویر اصحاب
((اَ))
جمع صاحب، یاران، دمسازان، مالکان، صاحبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصحاب
تصویر اصحاب
((اِ))
همراه کردن، به همراه فرستادن، یار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صحابت
تصویر صحابت
((صَ بَ))
یار شدن، یاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صحابه
تصویر صحابه
((صَ بَ یا بِ))
یاران، همراهان، یاران پیغمبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صحابی
تصویر صحابی
((صَ))
منسوب به صحابه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صاحب
تصویر صاحب
دارنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اصحاب
تصویر اصحاب
یاران
فرهنگ واژه فارسی سره
دمخوران، دمسازان، همراهان، همنشینان، یاران، پیروان، تابعین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مصاحب، همراه، همنشین، دوست، یار، پیرو
فرهنگ واژه مترادف متضاد