جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با صحابی

صحابی

صحابی
مفرد صحابه یار پیامبر منسوب به صحابه آنکه درک صحبت پیغمبر (ص) را کرده
فرهنگ لغت هوشیار

سحابی

سحابی
ابری منسوب به سحاب ابری. یا ستارگان سحابی. تعداد بسیار از ستارگان که بصورت ابری با نور سفید در آسمان دیده میشوند مهمترین این گروه کهکشان است
فرهنگ لغت هوشیار

صاحبی

صاحبی
دارندگی دارش، ویچیری وزیری، پارچه ابریشمی، انگور خرمایی
صاحبی
فرهنگ لغت هوشیار

صحافی

صحافی
روزنامه نگار پوشنه گری عمل و شغل صحاف ته بندی و جلد کردن کتاب، دکان صحاف
فرهنگ لغت هوشیار

صحاری

صحاری
جمع صحرا، دشت ها دشت دشت هموار، بیابان بر بی آب و علف، جمع صحاری صحراوات، چند جفت یا بند که با هم تشکیل یک دسته و یک واحد زراعتی را دهند (خراسان)، ترکیبات اسمی: یا صحرا آذر گون. صحرایی همانند آتش. یا صحرا جان. عالم ارواح عرصه ارواح. یا صحرا دل. پهنه دل عرصه قلب. یا صحراسیم. صبح صادق. یا صحرا عشق. ملک عشق میدان عشق. یا صحرا غم. ملک غم وادی اندوه. یا صحرا فلک. عرصه فلک. یا صحرا قدسی. عالم لاهوت. یا صحراهند. هندوستان. یا صحرایقین. عالم یقین. ملک یقین. ترکیبات فعلی و تعبیرات: آن سرش صحراست. بسیار وسیع است. از صحراسر در آوردن، (جستن یافتن) مفت و رایگان یافتن، یا از صحرا نهادن، آشکار شدن پیدا کردن هویدا کردن، یا به صحرا افتادن، آشکار شدن، در معرض انظار قرار گفتن، یا سر به صحرا نهادن، گریختن فرار کردن، دیوانه شدن، یا صحرا که نمانده اید مگر صحرا مانده اید. به مهمانی که در رفتن شتاب دارد گویند
فرهنگ لغت هوشیار

صحابیه

صحابیه
مونث صحابی زنی که درک صحبت رسول ص را کرده، جمع صحابیات
صحابیه
فرهنگ لغت هوشیار

صحابیت

صحابیت
مونث صحابی زنی که درک صحبت رسول ص را کرده، جمع صحابیات
صحابیت
فرهنگ لغت هوشیار