جدول جو
جدول جو

معنی صبوزه - جستجوی لغت در جدول جو

صبوزه
(صَ زَ/ زِ)
مخنث پلید بود (؟) :
مادرش گشته سمر همچو صبوزه بجهان
از طراز اندر تا شام و ختن تا در زنگ.
قریع (از لغت فرس اسدی).
و رجوع به صبوره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صبوره
تصویر صبوره
مصبور، مردی که به دلیل ارتکاب قتل، بازداشت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوزه
تصویر بوزه
شرابی که از برنج، ارزن یا جو تهیه می شود، برای مثال ز دونان چون طمع داری کرم های جوانمردان / خرد داند که در عشرت شرابی ناید از بوزه (ابن یمین - مجمع الفرس - بوزه)
فرهنگ فارسی عمید
(صَ رَ / رِ)
حیز و مخنث و پشت پای و پلید. (برهان قاطع) (اوبهی). مصحف صبوزه است رجوع به صبوزه شود. (برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(صَ رَ)
مرد بازداشته شده بر قتل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ حَ)
ناقه ای که آن را پگاه دوشند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
شرابی باشد که از آرد برنج و ارزن و جو سازند و در ماوراءالنهر و هندوستان بسیار خورند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (آنندراج). شراب برنج. (رشیدی). اسم مرز است که بعربی فقاع نامند. (فهرست مخزن الادویه) :
چنان باشد سخن در جان جاهل
چو درریزی به خم بوزه ارزن.
ناصرخسرو.
ز نور عقل کل عقلم چنان تنگ آمد و خیره
کز آن معزول گشت افیون و بنگ و بوزه و شیره.
مولوی (از آنندراج).
گر از بوزه خانه رسد بوزه کم
چو بوزه کف خویش ساید بهم.
ملاطغرا (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(صِ وَ)
جمع واژۀ صبی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صبوه
تصویر صبوه
خامی جوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوزه
تصویر بوزه
((زِ))
شرابی که از آرد برنج و ارزن و جو تهیه کنند
فرهنگ فارسی معین