گرفتن و نگه داشتن، حفظ کردن، محکم کردن، نگه داری، بایگانی، تصرف کردن ضبط صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار می کند و به وسیلۀ آن اصوات را بر روی نوار ضبط می کنند ضبط کردن: تصرف کردن، بایگانی کردن، یادداشت کردن، حفظ کردن در ذهن ضبط و ربط: انتظام، آراستگی، نظم و ترتیب، یادداشت کردن
گرفتن و نگه داشتن، حفظ کردن، محکم کردن، نگه داری، بایگانی، تصرف کردن ضَبط صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار می کند و به وسیلۀ آن اصوات را بر روی نوار ضبط می کنند ضَبط کردن: تصرف کردن، بایگانی کردن، یادداشت کردن، حفظ کردن در ذهن ضَبط و ربط: انتظام، آراستگی، نظم و ترتیب، یادداشت کردن
بادی که از سمت مشرق می وزد، باد برین، برای مثال بر این خاک چندان صبا بگذرد / که هر ذره از ما به جایی برد (سعدی۱ - ۱۸۸)، آن حله ای که ابر مر او را همی تنید / باد صبا بیامد و آن حله بردرید (منوچهری - ۱۸۳) کنایه از پیام آور میان عاشق و معشوق، برای مثال سحر بلبل حکایت با صبا کرد / که عشق روی گل با ما چه ها کرد (حافظ - ۲۶۸) در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون، نوروز صبا کودکی
بادی که از سمت مشرق می وزد، باد برین، برای مِثال بر این خاک چندان صبا بگذرد / که هر ذره از ما به جایی برد (سعدی۱ - ۱۸۸)، آن حله ای که ابر مر او را همی تنید / باد صبا بیامد و آن حله بردرید (منوچهری - ۱۸۳) کنایه از پیام آور میان عاشق و معشوق، برای مِثال سحر بلبل حکایت با صبا کرد / که عشق روی گل با ما چه ها کرد (حافظ - ۲۶۸) در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون، نوروز صبا کودکی
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، غادیه، بامدادان، بامگاه، صباح، غدو، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام صبح پسین: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق صبح سعادت: کنایه از آغاز خوشبختی صبح کاذب: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، برای مثال صبح کاذب زند از صدق نفس / نور او یک دو نفس باشد و بس (جامی۴ - ۶۵۲) صبح دروغین: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب صبح اول: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب صبح نخستین: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب صبح صادق: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، برای مثال چو صبح صادق آمد راست گفتار / جهان در زر گرفتش محتشم وار (نظامی۲ - ۱۱۷) صبح دوم: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق صبح پسین: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، غادیه، بامدادان، بامگاه، صَباح، غَدو، صَدیع، علی الصَباح، غَدات، باکِر، صُبح بام، صُبحدَم، صُبحگاه، بام صُبح پسین: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق صُبح سعادت: کنایه از آغاز خوشبختی صُبح کاذب: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، برای مِثال صبح کاذب زند از صدق نفس / نور او یک دو نفس باشد و بس (جامی۴ - ۶۵۲) صُبح دروغین: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صُبح کاذب صُبح اول: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صُبح کاذب صُبح نخستین: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صُبح کاذب صُبح صادق: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، برای مِثال چو صبح صادق آمد راست گفتار / جهان در زر گرفتش محتشم وار (نظامی۲ - ۱۱۷) صُبح دوم: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صُبح صادق صُبح پسین: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صُبح صادق
فرود آوردن، خواری، در آمدن، کم شدن، به بدی در افتادن فرودآوردن چیزی را، درآوردن درشهری داخل کردن کسی را درشهر، فرودآمدن ازمقام و منزلت سقوط کردن، درآمدن بشهری، نزول بجایی، دخول در شهری، خواری ذلت
فرود آوردن، خواری، در آمدن، کم شدن، به بدی در افتادن فرودآوردن چیزی را، درآوردن درشهری داخل کردن کسی را درشهر، فرودآمدن ازمقام و منزلت سقوط کردن، درآمدن بشهری، نزول بجایی، دخول در شهری، خواری ذلت
نخست آب چاه، غور مرد برآمدن آب ازچاه وزمین، بسیار شدن آب چاه، برآوردن آب چاه را، ظاهرکردن چیزی را، نشرعلم ومعرفت. نخستین آبی که ازچاه - بهنگام حفرآن - ظاهرشود، غورآب، غورمرد باطن وی
نخست آب چاه، غور مرد برآمدن آب ازچاه وزمین، بسیار شدن آب چاه، برآوردن آب چاه را، ظاهرکردن چیزی را، نشرعلم ومعرفت. نخستین آبی که ازچاه - بهنگام حفرآن - ظاهرشود، غورآب، غورمرد باطن وی
نو باوه کودکانه سری کودک گرایی ستاره پرست (در برخی واژه نامه ها صبی با ماندایی برابر گرفته شده که درست نیست برای آگاهی بیشتر بنگرید به منی و پیام او) کودک پسر بچه، جمع صبیان. کار کودکی کردن، با کودکان بازی کردن، به کودکی میل کردن، میل کردن به سوی جوانی و کودکی و بازی، کودکی طفلی طفولیت. صابی ماندایی
نو باوه کودکانه سری کودک گرایی ستاره پرست (در برخی واژه نامه ها صبی با ماندایی برابر گرفته شده که درست نیست برای آگاهی بیشتر بنگرید به منی و پیام او) کودک پسر بچه، جمع صبیان. کار کودکی کردن، با کودکان بازی کردن، به کودکی میل کردن، میل کردن به سوی جوانی و کودکی و بازی، کودکی طفلی طفولیت. صابی ماندایی
لغزش، کژ روی، ندانمکاری در تازی با آرش های دیگری به کار می رود بیراه رفتن کژ رفتن، بدون آگاهی و بصیرت در امری تصرف کردن، سهو کردن اشتباه کردن، کژ روی کج روی، سهو اشتباه: (خبط ایشان در غالب امور واضح و آشکاراست)، شوریدگی پریشانی آشفتگی: خبط دماغ
لغزش، کژ روی، ندانمکاری در تازی با آرش های دیگری به کار می رود بیراه رفتن کژ رفتن، بدون آگاهی و بصیرت در امری تصرف کردن، سهو کردن اشتباه کردن، کژ روی کج روی، سهو اشتباه: (خبط ایشان در غالب امور واضح و آشکاراست)، شوریدگی پریشانی آشفتگی: خبط دماغ