جدول جو
جدول جو

معنی صبان - جستجوی لغت در جدول جو

صبان
(صَبْ با)
محمد بن علی مکنی به ابوالعرفان. وی از علمای مصر است و او راست: منظومۀ ’الکافیه الشافیه’ در علم عروض و قافیه، مطبوع حاشیه بر شرح اشمونی بر الفیۀ ابن مالک، مطبوع. اتحاف اهل الاسلام بما یتعلق بالمصطفی و اهل بیته الکرام. اسعاف الراغبین در سیرت نبویه، مطبوع. الرساله الکبری در تفسیر بسمله، مطبوع. رساله الاستعارات و حاشیۀ برشرح رسالۀ عضدیه، مطبوع، و کتابی در علم هیئت، و حاشیه بر شرح عصام بر سمرقندیه و حاشیه بر معانی و بیان سعد تفتازانی و کتب دیگر. (الاعلام زرکلی ج 3 ص 953). و رجوع به ذیل ص 21 از ج 3 بلوغ الارب شود
لغت نامه دهخدا
صبان
(صَبْ با)
سازندۀ صابون و فروشندۀ آن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
صبان
برهو ساز برهو فروش
تصویری از صبان
تصویر صبان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آبان
تصویر آبان
(پسرانه)
نام ایزد نگهبان آب در کیش زردشت، نام ماه هشتم از سال شمسی، نام روز دهم از هر ماه شمسی در ایران قدیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حبان
تصویر حبان
(پسرانه)
نام یکی از صحابه پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صبار
تصویر صبار
(پسرانه)
بسیار صبرکننده، صبور، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صباح
تصویر صباح
(پسرانه)
بامداد، صب ح، روز، نام دعائی منسوب به علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شبان
تصویر شبان
(پسرانه)
چوپان، گله بان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زبان
تصویر زبان
عضو گوشتی و متحرک در دهان انسان و حیوان که با آن مزۀ غذاها چشیده می شود و به جویدن غذا و بلع آن کمک می کند و انسان به وسیلۀ آن حرف می زند،
کنایه از لهجه و طرز تکلم و گفتار هر قوم و ملت
زبان اوستایی: از قدیمی ترین زبان های ایرانی که کتاب اوستا به آن زبان نوشته شده
زبان بر کسی باز کردن: کنایه از دربارۀ او عیب جویی و بدگویی کردن
زبان بر کسی گشادن: زبان بر کسی باز کردن، کنایه از دربارۀ او عیب جویی و بدگویی کردن برای مثال جهان دار نپسندد این بد ز من / گشایند بر من زبان انجمن (فردوسی - ۲/۲۶۹)
زبان بستن: سکوت کردن، خاموش شدن
زبان به کام کشیدن: کنایه از ساکت شدن، خاموش شدن
زبان تر کردن: کنایه از سخن گفتن، کلمه ای بر زبان آوردن برای مثال با من به سلام خشک ای دوست زبان تر کن / تا از مژه هر ساعت لعل ترت افشانم (خاقانی - ۶۳۸)
زبان حال: کنایه از وضع و حالت شخص که از حال و راز درون او حکایت کند، زبان دل برای مثال چشمم به زبان حال گوید / نی آنکه به اختیار گویم (سعدی۲ - ۵۳۶)
زبان حالت: زبان حال، کنایه از وضع و حالت شخص که از حال و راز درون او حکایت کند
زبان دادن: کنایه از قول دادن، وعده دادن، عهد و پیمان بستن برای مثال شما را زبان داد باید همان / که بر ما نباشد کسی بدگمان (فردوسی - ۸/۹۸)
زبان دل: زبان حال، زبان باطن، کلام یا حالتی که از راز درون شخص حکایت کند
زبان درکشیدن: ساکت شدن، خاموشی گزیدن برای مثال زبان درکش ار عقل داریّ و هوش / چو سعدی سخن گوی، ورنه خموش (سعدی۱ - ۱۵۷)
زبان ریختن: کنایه از بسیار حرف زدن، پرحرفی کردن، زبان بازی کردن
زبان زدن: سخن گفتن، حرف زدن، زبان درازی کردن، چشیدن
زبان زرگری: زبان ساختگی و قراردادی که زرگرها و بعضی دیگر از مردم با آن تکلم می کنند و قاعده اش این است که به هر هجای کلمه یک (ز) اضافه می کنند مثلاً کتاب را (ک ز تاب ز ا ب) می گویند
زبان ستدن: زبان ستاندن، قول گرفتن، خاموش گردانیدن، وادار به سکوت کردن
زبان کسی را بستن: او را ساکت کردن، خاموش کردن برای مثال به کوشش توان دجله را پیش بست / نشاید زبان بداندیش بست (سعدی۱ - ۱۶۷)
زبان کلک: زبان قلم، نوک قلم
زبان کوچک: ملاز، ملازه، عضو گوشتی کوچکی به شکل زبان که در بیخ حلق آویزان است
زبان گاو: نوعی از پیکان تیر بوده، شبیه زبان گاو، گاوزبان برای مثال در آن بیشه که بود از تیر و شمشیر / زبان گاو برده زهرۀ شیر (نظامی۲ - ۲۵۴)
زبان گشادن: زبان باز کردن، لب به سخن گشودن، آغاز گفتار کردن
زبان گل ها: رمز و مفهومی که ادبای اروپایی برای هر یک از گل ها در نظر گرفته اند مثلاً گل همیشه بهار رمز امیدواری، گل سرخ رمز عشق، گل شب بو رمز خوشبختی و گل بنفشه رمز بی علاقگی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبان
تصویر لبان
شیر مکیدن، شیر نوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شبان
تصویر شبان
چوپان، نگهبان گلۀ گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شبان
تصویر شبان
شاب ها، جوانها، جمع واژۀ شاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبیان
تصویر صبیان
کودکان، بچه، پسر یا دختر خردسال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبار
تصویر صبار
تمر هندی، درختی زیبا و شبیه درخت گل ابریشم با گل های زرد یا سرخ رنگ، چوب سخت و سنگین و برگ های دراز و متناوب که هر برگ دارای ۲۰ تا ۳۰ برگچه می باشد، میوۀ ترش و خاکستری رنگ این گیاه که در غلافی دراز جا دارد و پوست آن بعد از رسیدن سخت و صدفی می شود، تمر گجرات، خرمای گجرات، انبله، خبجه
انجیر هندی که نوعی کاکتوس است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صباح
تصویر صباح
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، بامگاه، غدو، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
صباح و مسا: صبح و عصر، بامداد و شبانگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چبان
تصویر چبان
تیره ای از ایل اینانلو از ایالات خمسۀ فارس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صغبان
تصویر صغبان
صغبین یونانی تازی گشته سکبینج پرزیکه از گیاهان دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
کودکانه سری گرایش به کودکی کودکی میل کردن به کودکی و جوانی و بازی، کودکی طفلی طفولیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صباح
تصویر صباح
بامداد
فرهنگ لغت هوشیار
خرمای هندی انجیر هندی گل تافتونی، دیوانگی گولی سر بند شیشه چوب پنبه بردبار پر شکیب، زمین سوخته، جنگ سخت بسیار شکیبا شدید الصبر، کسی که ضمیرش در خدا و برای خدا و به وسیله خداست و هر گاه جمیع بلایای دنیا بر او وارد شود عاجز نگردد، یکی از نامهای خدای تعالی. انجیر هندی که نوعی کاکتوس است
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سباغ نانخورش، سرخین، رنگ رنگریز رنگرز رنگساز، دروغگوی که سخن را رنگ می دهد و دگرگون می سازد رنگرز رنگ ساز، جمع صباغین. یا صباغ اثمار. ماه قمر. یا صباغ ارض. آفتاب شمس. یا صباغ تنگار. ماه قمر. یا صباغ جواهر. آفتاب شمس. یا صباغ فلک. ماه قمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلبان
تصویر صلبان
جمع صلیب، دارها چلیپاها
فرهنگ لغت هوشیار
معاشر همصحبت همنشین یار جمع اصحاب صحاب غ صحابه صحبان صحب، همراه همسفر، خداوند چیزی مالک: صاحب ملک صاحب خانه، وزیر خواجه، عنوانی که در ممالک اطراف ایران به انگلیسیان معنون و سپس بخارجیان داده اند. توضیح این کلمه با بسیاری از کلمات دیگر ترکیب اضافی شود و غالبا به فک اضافه آید. یا صاحب احداث. رئیس نظمیه رئیس شهربانی. یا صاحب جزیره. (اسماعلیان) رئیس دعوت اسماعلیه در هر جزیره. یا صاحب جوزا. عطارد (زیرا برج جوزا خانه اوست)،، جمع صاحب، یاران
فرهنگ لغت هوشیار
چوپان را گویند که چرادهنده و محافظت کننده گوسفند باشد، گله بان، رمه یار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبان
تصویر تبان
پارسی تازی گشته تنبان توبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبان
تصویر جبان
ترسو، بد دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبان
تصویر ثبان
دامان دامن
فرهنگ لغت هوشیار
جزوی گوشتین واقع در دهان انسان و بیشتر حیوانات که تواند حرکت کند و در فروبردن غذا و چشیدن و تکلم و گفتار بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربان
تصویر ربان
ناخدا، یعنی مهتر ملاحان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذبان
تصویر ذبان
پژمرده از تشنگی و جز آن مگس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ببان
تصویر ببان
روش، طریقه، عادات
فرهنگ لغت هوشیار
ایزد نگهبان آب، ماه هشتم از سال شمسی که طبق تقویم کنونی مطابق با ماه دوم پاییز است، روز دهم هر ماه شمسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصبان
تصویر عصبان
جمع عصبه، پسران و خویشاوندان نرینه از سوی پدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبان
تصویر حبان
جمع حب، دانه ها گویک ها گویه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبان
تصویر شبان
ابال
فرهنگ واژه فارسی سره