جدول جو
جدول جو

معنی صبارا - جستجوی لغت در جدول جو

صبارا
(صُ)
جنون سوداوی و در منتهی الارب آن را صباره ضبط کرده است. مؤلف ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: صبارا دیوانگی و آشفتگی به افراط راگویند که با سرسام نیز باشد که از صفرای محض تولد کند. (علامت) صبارا، از هفت چیزباید جست: 1- از خواب و احوال آن. 2- از خشم و احوال آن. 3- سخنهای بیمار. 4- حرکات و افعال او. 5- از تب و از اعراض آن. 6- از نبض و نفس. 7- از دردها که پدید آید. اما آنچه از خواب و احوال آن باید جست آن است که خواب کمتر باشد، و اگر بخسبد خوابی مضطرب باشد و خوابهای شوریده بیند، و اندر خواب بترسد و بجهد و آنچه از چشم و احوال آن باید جست آن است که چشمها سرخ باشد و با اضطراب حرکات و چشمها به گرانی گشاید و به چشمی ماند که خاشاک در او افتاده باشد، و بیخواست او از یک چشم او اشک برود. و آنچه از سخنان او باید جست آن است که سخنها بیهشانه گوید و آنچه گوید فراموش کند و هر چه از وی پرسند و با وی گویند جواب او جواب آن سخن نباشد و بدان نماند و به آخر سخن کمتر گوید، و گفتن و شنیدن دشمن دارد. و آنچه از حرکات احوال او باید جست آن است که از نخست سخت متحرک شود و آشفته باشد و به آخر آرمیده تر شود چنانکه چشمها نیز به گرانی گشاید و پرزه از جامه و کاه از دیوار چیدن گیرد. و آنچه از تب و اعراض باید جست آن است که تب سخت سوزان باشد و زبان درشت و دهان خشک باشد. و آنچه از نبض و نفس باید جست آن است که نبض نخست سریع و قوی باشد و به آخر ضعیف و صغیر و صلب باشد. و سبب صلبی غایت خشکی باشد. و نبض نیز سخت عظیم و متواتر باشد و به آخر تواتر بر جای باشد لکن عظمی (؟) به نسبت ضعف کمتر شود. و آنچه از دردها باید جست آن است که از پس گردن دردی پدید آید چنانکه گوئی رگهای او کشیده میشود، و سبب این بسیاری بخار باشد و آب آمدن از بخار دماغ. (علاج) : اصل اندر علاج این علت تسکین صفرا است و تدبیرهای تری فزاینده فرمودن. و دست و پای بیمار بسته داشتن تا اضطراب کمتر تواند کردن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی باب سوم از جزء نخستین از کتاب ششم)
لغت نامه دهخدا
صبارا
از صباره: سیاخلی (مالیخولیا) خلی مالیخولیا
تصویری از صبارا
تصویر صبارا
فرهنگ لغت هوشیار
صبارا
((صَ))
مالیخولیا
تصویری از صبارا
تصویر صبارا
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صبار
تصویر صبار
(پسرانه)
بسیار صبرکننده، صبور، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مبارا
تصویر مبارا
مبارات، نوعی طلاق به علت از هم بیزار شدن زن و مرد، ادعای برابری نمودن برای مثال گر دم خلع و مبارا می رود / بد مبین ذکر بخارا می رود (مولوی - ۴۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبایا
تصویر صبایا
صبیه ها، دختربچه ها، جمع واژۀ صبیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبار
تصویر صبار
بسیار شکیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبار
تصویر صبار
تمر هندی، درختی زیبا و شبیه درخت گل ابریشم با گل های زرد یا سرخ رنگ، چوب سخت و سنگین و برگ های دراز و متناوب که هر برگ دارای ۲۰ تا ۳۰ برگچه می باشد، میوۀ ترش و خاکستری رنگ این گیاه که در غلافی دراز جا دارد و پوست آن بعد از رسیدن سخت و صدفی می شود، تمر گجرات، خرمای گجرات، انبله، خبجه
انجیر هندی که نوعی کاکتوس است
فرهنگ فارسی عمید
(صَبْ با)
نامی از نامهای خدا
لغت نامه دهخدا
(صَ بارْ رَ)
سختی سرمای زمستان. (منتهی الارب). سختی سرما. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَبْ با)
صیغۀ مبالغه از صبر. شدیدالصبر. بسیار شکیبا. شکیبا. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
صبّار. تمرهندی است:
مرا کرد محموم صداع خمار
رسان ساقیا آن شراب صبار.
میرنظمی (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 160).
رجوع به تمر هندی شود
لغت نامه دهخدا
(صِ)
سربند شیشه و مانند آن. (منتهی الارب). سداد. (اقرب الموارد)
جمع واژۀ صبره. رجوع به صبره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
در اصل مبارات بود، به معنی بیزاری زوجین از یکدیگر. (غیاث) (آنندراج). مخفف مباراه عربی. (فرهنگ فارسی معین) :
گر دم خلع و مبارا میرود
بد مبین ذکر بخارا میرود.
مولوی.
و رجوع به مبارات و مباراه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
موضعی است که گمان دارم از نواحی کوفه است و نام آن درداستان جنگ قرامطه در روزگار مقتدر آمده. (از معجم البلدان). نهری است در دو فرسخی بغداد در نزد عقرقوف در نواحی کوفه. بر این نهر پلی بود که یاران المقتدرباﷲ عباسی بمنظور جلوگیری از پیشروی قرمطیان خراب کردند. (از دائره المعارف بستانی). رجوع به تجارب الامم ص 294 تا 296 و 298 و 299 و تاریخ طبری چ دخویه سری 2 ص 1071 در ذیل داستان جنگ ابن اشعث با حجاج شود
لغت نامه دهخدا
(صُ رِ)
قریه ای است از قرای افریقا و جمعی بدان منسوبند. (سمعانی ص 349 ورق الف)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کفیل و پذرفتار شدن کسی را. (منتهی الارب). پایندانی. ضمانت. (دهار). کفالت. (اقرب الموارد) ، انبار کردن گندم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ رَ)
ابن مالک. مکنی به ابوشریح. تابعی است. از نظر تاریخی، تابعی کسی است که واسطه میان صحابی و نسل های بعد از اسلام است. این افراد نقش واسطه ای در نقل و انتقال معارف اسلامی دارند. تابعی بودن، یکی از درجات افتخار در علم رجال است و به فرد اعتبار خاصی می بخشد. احادیثی که از طریق تابعین نقل شده اند، بخش بزرگی از سنت اسلامی را تشکیل می دهند.
لغت نامه دهخدا
(صَ رَ)
سنگریزها. (منتهی الارب). سنگ. (اقرب الموارد) ، پاره ای از آهن یا سنگ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَبْ با رَ)
گیاهی است که آن را به لاتین الوس واریگاتا خوانند
لغت نامه دهخدا
(صَبْ با رَ)
زمین درشت بلند. (منتهی الارب). زمین غلیظ مشرف که در آن گیاه نباشد و گیاه نرویاند. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صُ رَ)
سنگ و یا سنگ نرم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
جمع واژۀ صبیه. رجوع به صبیه شود
لغت نامه دهخدا
خرمای هندی انجیر هندی گل تافتونی، دیوانگی گولی سر بند شیشه چوب پنبه بردبار پر شکیب، زمین سوخته، جنگ سخت بسیار شکیبا شدید الصبر، کسی که ضمیرش در خدا و برای خدا و به وسیله خداست و هر گاه جمیع بلایای دنیا بر او وارد شود عاجز نگردد، یکی از نامهای خدای تعالی. انجیر هندی که نوعی کاکتوس است
فرهنگ لغت هوشیار
مبارات: گر دم خلع و مبارا میرود بد مبین ذکر بخارا میرود. (مثنوی قزوینی)
فرهنگ لغت هوشیار
سنگریزه، پاره سنگ، پاره آهن پر شکیب، گوش خر از گیاهان مالیخولیا بسیار صبر کننده، گوش خر، صبر. یا صباره امریکایی. گوش خر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبایا
تصویر صبایا
جمع صبیه، دختران دختر بچگان جمع صبیه دختران دختر بچگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صباره
تصویر صباره
((صَ بَّ رَ یا رِ))
بسیار صبرکننده، گوش خر (گیاه)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صبایا
تصویر صبایا
((صَ))
جمع صبیه، دختران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صبار
تصویر صبار
((صَ))
بادی که از جانب شمال شرقی می وزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صبار
تصویر صبار
((صَ بّ))
بسیار شکیبا، شدیدالبصر، یکی از نام های خدای تعالی، کسی که ضمیرش در خدا و برای خدا و به وسیله خداست. (تصوف)
فرهنگ فارسی معین