جدول جو
جدول جو

معنی صایحانی - جستجوی لغت در جدول جو

صایحانی
(یِ)
ابراهیم. ملقب به برهان الدین و مکنی به ابواسحاق. وی یکی از بزرگان فقهای حنفیه است. در قاهره از حسن مقدس و دیگر دانشمندان کسب علم کرد و از ریاضی و فلک نیز مطلع بود. او راست: رساله در ربع مقنطر، و رسالۀ عروضیه، و شرح فرائض ابن شحنه. وی به سال 1197 هجری قمری در دمشق درگذشت. (ریحانه الادب از قاموس الاعلام ج 1 ص 575)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریحانی
تصویر ریحانی
در خوشنویسی، از خطوط اسلامی شبیه نسخ، اختراع ابن بواب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دایگانی
تصویر دایگانی
شیر دادن و پروردن کودک، دایگی، دایگی کردن، دایه بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بایگانی
تصویر بایگانی
عمل بایگان، ضبط، جایی که نامه ها و اسناد ادارات دولتی یا بنگاه های ملی نگهداری می شود، آرشیو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایرانی
تصویر ایرانی
مربوط به ایران، از مردم ایران، تهیه شده در ایران، مجموعه ای از زبان های هند و ایرانی، شامل زبان های اوستایی، فارسی باستان، فارسی میانه، سغدی، پهلوی، تاجیکی، پشتو، بلوچی، کردی و فارسی
فرهنگ فارسی عمید
ابوالحسن علی بن محمد بن محمد بلخی قاضی طایگانی. وی بعنوان سفر حج به بغداد رفت و در آنجا از شعیب بن ادریس بلخی و ابراهیم بن عبدالله بن داود رازی استماع حدیث کرد. ابوبکر خطیب بغدادی از او نام برده و گفته است در سال 423 هجری قمری از وی حدیث نوشته ام، ولی از سرانجام کار او باخبر نیستم. (از انساب سمعانی ورق 364 ’ب’)
احمد بن حفص طایگانی. بگفتۀ ابوسعد ادریسی از مردم طایگان بلخ است. وی از یحیی بن سلیم طایفی روایت کرده است و ابویعقوب یوسف بن علی ابار سمرقندی از وی روایت دارد و روایت رااز طایگانی در سمرقند یا کش فراگرفته است. (از انساب سمعانی ورق 364 ’ب’)
لغت نامه دهخدا
نهائی:
حجّت به نصیحت مسلمانی
گفتت سخنی درست و پایانی،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(اَیْ)
دهی است از دهستان دالوند بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد، دارای 140 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
هر چیز که وابسته به ایران باشد، اهل ایران، تابع ایران، (فرهنگ فارسی معین) :
از ایرانیان بد تهم کینه خواه
دلیر و ستنبه بهر کینه گاه،
فردوسی،
هنر نزد ایرانیان است و بس
ندارند شیر ژیان را به کس،
فردوسی،
همه نامداران ایرانیان
برفتند گریان کمر بر میان،
فردوسی،
- زبان ایرانی، شعبه ای از زبانهای هند و ایرانی از ریشه هند و اروپائی که شامل همه زبانهای آریایی رایج در ایران، ترکستان (یغنابی)، قفقاز آسی، عراق (کردی) و ترکیه و قسمت عمده زبانهای آریایی افغانستان میشود، این زبانها همه باصل واحدی میرسد که ایرانی کهن خوانده میشود، از این زبانها زبانهای اوستائی، پارسی باستان، مادی و سایر زبانهای قدیم ایرانی جدا شده اند، ایرانی میانه شامل زبانهای فارسی میانه (پهلوی)، پارتی، سغدی، خوارزمی و ختنی است که از زبانهای قدیمتر ایرانی حاصل شده اند، ایرانی کنونی شامل فارسی و سایر لهجه های آریایی امروزی ایران و کشورهای مجاور (مانند زبانهای لری، بلوچی، پشتو، تاتی و آسی) است، زبانهای ایرانی را معمولاً، بر حسب شباهت یا جدایی صوتی و دستوری و لغوی آنها، بدو دستۀ عمده غربی و شرقی تقسیم میکنند، (از دائرهالمعارف فارسی)
زبانهای ایرانی شامل چند دسته هستند: الف - زبانهای ایران کهن، این زبانها به صورت زیر تقسیم بندی شده است: 1- مادی، زبان شاهان سلسلۀ مادی و مردم مغرب و مرکز ایران بوده است، و کلماتی از این زبان نیز در زبان یونانی باقی مانده است، ولی مأخذ عمده اطلاع ما از زبان مادی کلمات و عباراتی است که در کتیبه های شاهنشاهان هخامنشی که جانشین شاهان مادی بودند بجای مانده است، 2- پارسی باستان، این زبان که فرس قدیم و فرس هخامنشی نیز خوانده شده، زبان مردم پارس و زبان رسمی ایران در دورۀ هخامنشیان بودو آن با سنسکریت و اوستایی خویشاوندی نزدیک دارد، مهمترین مدارکی که از زبان پارسی باستان در دست است کتیبه های شاهنشاهان هخامنشی است که قدیمترین آنها متعلق به اریارمنه پدر جد داریوش بزرگ (حدود 610- 580 ق، م) و تازه ترین آنها ازاردشیر سوم (358- 338 ق، م) است، مهمترین و بزرگترین اثر از زبان مورد بحث کتیبۀ بغستان (بیستون) است که به امر داریوش بر صخرۀ بیستون (سر راه همدان به کرمانشاه) کنده شده، این کتیبه ها بخط میخی است و از مجموع آنها قریب 500 لغت بزبان پارسی باستان استخراج میشود، صرف و نحو پارسی باستان و اوستا هر چند نظر بکافی نبودن متون موجود کاملاً شناخته نیست ولی میتوان آنرا در همان درجۀ وسعت قدیمترین زبان هندی که شناخته شده دانست، در پارسی باستان هشت حالت برای اسم وجود دارد و روش صرف افعال چنان پیچیده و مفصل است که نه تنها مطالب راجع بماضی، حال و استقبال را میتوان نقل کرد بلکه حالات مختلف اراده، قصد، تمنی، و احتمال را نیز با تغییر آخر افعال میتوان تعبیر کرد ... 3- اوستایی، زبان اوستایی زبان مردم قسمتی از نواحی مشرق و شمال شرقی ایران بود، کتب مقدس دینی (اوستا) در ادوار مختلف بدین زبان تألیف شده، سرودهای زردشت (قسمتی از گاتها) که قدیمترین بخش اوستا محسوب میشود از لهجۀ کهنتری از زبان مورد بحث حکایت میکند، اوستا بخطی نوشته شده که بنام ’خط اوستایی’ یا ’دین دبیری’ معروف است و آن در اواخر دورۀ ساسانی (احتمالاً در حدود قرن ششم میلادی) از خط پهلوی استخراج و تکمیل گردیده است،
ب - زبانهای ایرانی میانه، این زبانها فاصل بین زبانهای کهن و زبانهای کنونی ایران اند، دشوار می توان گفت که زبانهای میانه از چه تاریخی آغازشده اند ولی از کتیبۀ شاهنشاهان متأخر هخامنشی میتوان دریافت که زبان پارسی از همان ایام رو بسادگی میرفته و اشتباهات دستوری این کتیبه ها ظاهراً حاکی از این است که رعایت قواعد دستوری از رواج افتاده بوده است، بنابراین مقدمۀ ظهور پارسی میانه (پهلوی) را به اواخر دورۀ هخامنشی (حدود قرن چهارم ق، م) میتوان منسوب داشت، I - پارتی (پهلوی اشکانی) زبان قوم پارت از اقوام شمال شرقی ایران است و زبانی است که در عهد اشکانیان رواج داشته، از این زبان دو دسته آثار موجود است نخست آثاری که بخط پارتی که مقتبس از آرامی است نوشته شده دیگر آثار مانوی است که بخط مانوی - مقتبس از خط سریانی - ضبط گردیده است: 1- پارتی - قسمت عمده نوع اول کتیبه های شاهان متقدم ساسانی است که علاوه بر زبان پارسی میانه بزبان پارتی هم نوشته شده (و گاه نیز بیونانی)، قدیمترین نوع این آثار اسنادی است که در اورامان کردستان بدست آمده (کتیبۀ ’کال جنگال’ نزدیک بیرجند باحتمال قوی متعلق بدورۀ ساسانی است)، از مهمترین این آثار روایت پارتی کتیبۀ شاپور اول بر دیوار کعبۀ ’زردشت’ (نقش رستم) و کتیبۀ نرسی در ’پایکولی’ و کتیبۀ شاپور اول در حاجی آبادفارس است، 2- مانوی - آثار مانوی از جملۀ آثاری است که در اکتشافات اخیر آسیای مرکزی (تورفان) به دست آمده، این آثار همه به خطی که معمول مانویان بوده ومقتبس از خط سریانی است نوشته شده و بخلاف خط پارتی هزوارش ندارد و نیز بخلاف خط کتیبه های پارتی که صورت تاریخی دارد، یعنی تلفظ قدیمتری از تلفظ زمان تحریر را می نمایاند، حاکی از تلفظ زبان تحریر است، این آثار را میتوان بدو قسمت تقسیم کرد، یکی آنهایی که در قرنهای سوم و چهارم میلادی نوشته شده و زبان پارتی اصیل است، دیگر آثاری که از قرن ششم ببعد نوشته شده و محتملاً پس از متروک شدن زبان پارتی برای رعایت سنت مذهبی بوجود آمده، II - پارسی میانه - از این زبان که صورت میانۀ پارسی باستان و پارسی کنونی است و زبان رسمی ایران در دورۀ ساسانی بوده آثار مختلف بجا مانده است که آنها را میتوان بچند دسته تقسیم کرد، 1- کتیبه های دورۀ ساسانی که بخطی مقتبس از خط آرامی ولی جدا از خط پارتی نوشته شده، 2- ’کتابهای پهلوی’ که بیشتر آنها آثار زردشتی است، خط این آثار دنبالۀ خط کتیبه های پهلوی و صورت تحریری آن است، از کتابهای پهلوی که خاص ادبیات زردشتی است دینکرد (دینکرت)، بندهش (بندهشن)، دادستان دینی (داتستان دینیک)، مادیگان (ماتیکان)، هزار دادستان (داتستان)، ارداویراف نامه، مینوگ خرد، نامه های منوچهر، پندنامۀ آذرباد مار سپندان، و همچنین تفسیر پهلوی بعض اجزای اوستا یعنی زند را نام باید برد، III - سغدی - این زبان در کشور سغد که سمرقند و بخارا از مراکز آن بودند رایج بوده است، زمانی سغدی زبان بین المللی آسیای مرکزی بشمار میرفت و تا چین نفوذ یافت، آثار سغدی هم از اکتشافات اخیر آسیای مرکزی و چین است، این آثار را میتوان از چهار نوع شمرد: آثار بودایی، آثار مانوی، آثار مسیحی و آثار غیردینی، از این میان آثار بودایی بیشتر است، زبان سغدی در برابر نفوذ زبان فارسی و ترکی به تدریج از میان رفت، ظاهراً این زبان تا قرن ششم هجری نیز باقی بوده است، زبان سغدی در سه لهجه بجای مانده وحتی امروزه در درۀ یغناب تکلم می شود، برای تلفظ سغدی قدیم زبان سغدی امروز که در درۀ مزبور بکار میرود راهنمای خوبی است، این زبان برای کشف زبان قدیم سغدی درست مانند زبان فارسی معاصر نسبت بفارسی قدیم است، IV - ختنی - یکی از زبانهای پارسی میانه که منابعبسیار از آن در دسترس ما میباشد زبانی است که سابقاً در سرزمین قدیم ختن در جنوب شرقی کاشغر بدان تکلم میشد، لهجه ای نزدیک به ختنی ولی با اختصاصاتی جداگانه در منطقۀ ’تمشق’ در شمال شرقی کاشغر متداول بوده، ولی از این زبان آثار بسیار کمی یافته شده و آنچه هم که موجود است کاملا تفسیر و ترجمه نشده است، زبان ختنی دو شکل کاملاً متفاوت دارد: قدیم و متأخر، زبان ختنی قدیم دارای صرف و نحو بسیار پیچیده و دارای هفت حالت اسمی و حالات فعلی مفصل است، در زبان ختنی متأخر صرف افعال ساده تر گردیده و تغییرات عمده ای در اصوات حاصل شده است، V - خوارزمی - زبان خوارزمی معمول خوارزم قدیم و واحه های مسیر سفلای رود جیحون بوده و ظاهراً تا حدود قرن هشتم هجری رواج داشته است و پس ازآن جای خود را بزبان فارسی و زبان ترکی سپرده، زبان خوارزمی با زبان نواحی اطراف یعنی زبان سغدی و سکایی (ختنی) و آسی نزدیک است، در زبان خوارزمی چنانکه از مقدمهالادب و نسخ فقهی مذکور برمی آید عده ای لغات فارسی و عربی وارد شده که حاکی از تأثیر این دو زبان در خوارزمی است،
ج - زبانهای ایرانی کنونی، I - فارسی نو (دری) این زبان مهمترین زبانها و لهجه های ایرانی است، و آن دنبالۀ فارسی میانه (پهلوی) و پارسی باستان است که از زبان قوم پارس سرچشمه می گیردو نمایندۀ مهم دستۀ زبانهای جنوب غربی است، از قرن سوم و چهارم ببعد این زبان را که پس از تشکیل دربارهای مشرق در عهد اسلامی بصورت رسمی درآمد باسامی مختلف مانند دری، پارسی دری، پارسی و فارسی خوانده اند، این زبان چون جنبۀ درباری و اداری یافت زبان شعر و نثر آن نواحی شد و اندک اندک شاعران و نویسندگان بدین زبان شروع بشاعری و نویسندگی کردند و چندی نگذشت که استادان آثار گرانبهایی بوجود آوردند، زبان فارسی جدید خود از زبانی که صرف و نحو کاملا معقّد داشته بزبانی بسیار ساده و تحلیلی تبدیل شده و از قیود سنگین تصریف ایرانی باستان رهایی یافته است، با این حال بسبب استعمال دستگاه جدیدی در افعال و استفادۀ بسیار از حروف اضافه توانسته است همان مقاصدی را که در ادوار گذشته بوسایل مختلف بیان می کردند تعبیر کند، زبان پارسی اواخر دورۀ ساسانی در قرن هفتم مسیحی بیش اززبان پشتوی عصر حاضر که در افغانستان متداول است توسعه یافته بود، زبان فارسی در قواعد دستوری دنبالۀ پارسی میانه است و با آن تفاوت چندانی ندارد (از جمله تفاوتهای معدودی که دارد این است که در فارسی کنونی ماضی افعال متعدی نیز مانند افعال لازم صرف می شود مثلاً: نوشتم، نوشتی، نوشت ... مانند، آمدم، آمدی، آمد ... و حال آنکه در پارسی میانه اولی بوسیلۀ ضمایر ملکی و دومی با مضارع فعل بودن (ها) صرف می گردد، II - آسی (استی) زبانی است که در قسمتی از نواحی کوهستانی قفقاز مرکزی رایج است و در آن دو لهجۀ مهم را یکی ’ایرون’ و دیگری ’دیگورون’ میتوان تشخیص داد، آسهایا آلانها که بنام آنان درتاریخ مکرر برمیخوریم اصلاً از مشرق دریای خزر باین نواحی کوچ کرده اند و از این رو زبان آنان با زبان سغدی و خوارزمی ارتباط نزدیک دارد، آسی در میان زبانهای ایرانی کنونی مقامی خاص دارد، این زبان یکی از زبانهای بسیار معدودی است که زبان فارسی در آن تقریباً نفوذی نیافته، و بسیاری از خواص زبان های کهن ایران را تا کنون محفوظ داشته، III - پشتو (پختو) این زبان، زبان محلی مشرق افغانستان و قسمتی از ساکنان مرزهای شمال غربی پاکستان است، هر چند زبانهای فارسی و عربی در این زبان نفوذ یافته، پشتو بسیاری از خصوصیات اصیل زبانهای ایرانی را حفظ کرده و خود لهجه های مختلف دارد مانند وزیری، آفریدی، پیشاوری، قندهاری، غلزه ای، بنوچی و غیره، زبان پشتو پس از طی یک دورۀ طولانی که نزد تحصیل کردگان در محاق بود در سالهای اخیر بیشتر در میان ملت افغان متداول و رایج شده و ادبیاتی پدید آورده است، IV - بلوچی، این زبان در قسمتی از بلوچستان و همچنین در بعض نواحی ترکمنستان شوروی رایج است، در بلوچستان علاوه بر بلوچی زبان دیگری نیز بنام ’براهویی’ متداول است که از جمله زبانهای ’دراوید’ یعنی زبان بومیان هندوستان (قبل از نفوذ اقوام آریایی) است، بلوچی اصلاً از گروه شمالی زبانهای غربی است و بلوچها ظاهراً از شمال به جنوب کوچ کرده اند ولی بلوچی بعلت مجاورت با زبانهای شرقی ایرانی بعضی از عوامل آنها را اقتباس کرده است، زبان بلوچی لهجه های مختلف دارد که مهمترین آنها بلوچی غربی و بلوچی شرقی است که هر یک نیز تقسیمات فرعی دارد، اما رویهم رفته بعلت ارتباط قبایل بلوچ با یکدیگر تفاوت میان این لهجات زیاد نیست،
V - کردی، نام عمومی یک دسته از زبانها و لهجه هایی است که در نواحی کردنشین ترکیه و ایران و عراق رایج است، بعضی از این زبانها را باید مستقل شمرد چه تفاوت آنها با کردی (کرمانجی) بیش از آن است که بتوان آنها را با کردی پیوسته دانست، دو زبان مستقل از این نوع یکی ’زازا’ یا ’دملی’ است که بنواحی کردنشین غربی متعلق است و خود لهجه های مختلف دارد، دیگری ’گورانی’که در نواحی کردنشین جنوبی رایج است و خود لهجه های مختلف دارد، گورانی لهجه ایست که آثار مذهب ’اهل حق’ بدان نوشته شده و مانند زازا بشاخۀ شمالی دستۀ غربی تعلق دارد، زبان کردی اخص را ’کرمانجی’ می نامند که خود لهجه های متعدد دارد، مانند: مکری، سلیمانیه یی، سنندجی، کرمانشاهی، بایزیدی، عبدویی و زندی، (از مقدمۀ فرهنگ فارسی معین)، روغن سداب، (الفاظ الادویه)، مغز گردکان، (الفاظ الادویه)
لغت نامه دهخدا
(ی / ی ی)
ابویعلی محمد بن ابی الطیب احمد بن ناصر البایانی از پیشوایان ادب بود و در 367 هجری قمری درگذشت. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
منسوب است به بایان که نام راهی است در تنسیق (ظ: نسف) بنام بایان، (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
بسیار و بی پایان و تمام ناشدنی، (ناظم الاطباء)، ویژه در گنج پادشاهی، (ناظم الاطباء) : که این موهبت از خداوند ما را به از گنج قارونی و شایگانی است، (سندبادنامه ص 231)، منسوب به شایگان، رجوع به شایگان شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ابن انطون بن عبدالله صالحانی یسوعی دمشقی. صاحب معجم المطبوعات گوید: مولد وی بسال 1848 میلادی و هم اکنون (1928) زنده است. او راست: رنات المثالث و المثانی که منتخباتی است از کتاب اغانی چ بیروت 1888 میلادی ظرائف فکاهات فی اربع حکایات با مقدمه ای به فرانسه چ مطبعۀ یسوعیین (1890 میلادی). ملحق دیوان اخطل چ 1909 میلادی و نیز تاریخ مختصرالدول ابن عبری و کتاب الف لیله و دیوان اخطل و نقائض جریر و اخطل را منقح و طبع کرده است. (معجم المطبوعات ستون 1189)
محمد بن علی بن ابراهیم صالحانی واعظ، مکنی به ابی ذر. او از ابوالشیخ اصفهانی و ابوالحسین عصفری و از وی حفید او ابوبکرمحمد بن علی بن ابی ذر صالحانی روایت کند. (الانساب)
محمد بن عبدالله بن حسین بن مهران، مکنی به ابی بکر. رجوع به محمد بن عبدالله بن حسین بن مهران بن شاذان شود
لغت نامه دهخدا
(یْ / یِ)
رایگان. مفت و آسان. (بهار عجم) (آنندراج) (ارمغان آصفی) (از مجموعۀ مترادفات ص 318). مجانی:
ببخشش اگر پیش کانی بود
همه بهر او رایگانی بود.
فردوسی.
کند پیش درویش رامشگری
ورا رایگانی کند کهتری.
فردوسی.
خریدار دارم من از تو بسی به
چرا خدمت تو کنم رایگانی.
منوچهری.
چنان شاهی بچندین کامرانی
نگر تا چون تبه شد رایگانی.
(ویس و رامین).
اعیان ومقدمان چون بشنیدند این سخن، سخت غمناک شدند که بدین رایگانی، لشکر بدین بزرگی و ساختگی بباد شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 476).
اکنون که شنیدم از جهان من
آن نکتۀ خوب رایگانی.
ناصرخسرو.
جنون رایگانی دهد زرّ و گوهر
بداندیش تو جان دهد رایگانی.
امیرمعزی (از آنندراج).
خاقانیا اگرچه سخن نیک دانیا
این نکته را ز من بشنو رایگانیا
هجو کسی مکن که ز تو مه بود بسال
شاید که او پدر بود و تو ندانیا.
خاقانی.
عشق تو بجان خریدم ارچه
آتش همه جای رایگانیست.
خاقانی.
نباید کز سر شیرین زبانی
خورد حلوای شیرین رایگانی.
نظامی.
چو صاحب سخن زنده باشد سخن
بنزد همه رایگانی بود.
ابن نصیر.
چو فردوسی ببخشش رایگانی
بفضل خود به فردوسش رسانی.
عطار.
- برایگانی، رایگان. رایگانی. مفت و آسان. (بهار عجم) (آنندراج) :
مهر تو مرا چو جان عزیز است
از کف ندهم برایگانی.
کمال الدین اسماعیل
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
دایگی. پرورشگری. عمل دایگان. عمل دایه. حضانت:
ازآن مهتران چار زن برگزید
که اندر گهر بد نژادش پدید
دو تازی دو دهقان ز تخم کیان
ببستند بر دایگانی میان.
فردوسی.
چو خوزانی بگاه دایگانی
چو نابینا بگاه دیده بانی.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
دورانش بحکم دایگانی
پرورد بشیر مهربانی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(لَ)
احمد بن خلیل بن منصور معروف به ابن خالویه. وی به عراق و شام شد و از قتیبه بن سعید و هارون بن سعید و ابومروان عثمانی و دیگران حدیث نوشت. از وی محمد بن علی بن طرخان صالقانی روایت کند. (الانساب سمعانی) (معجم البلدان)
محمد بن علی بن طرخان. ازاحمد بن خلیل صالقانی روایت کند. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نسبت است به صالقان. رجوع به صالقان... شود
لغت نامه دهخدا
(صَ نی ی)
نوعی از خرما بمدینه منسوب به صیحان (نام قچقاری که به آن درخت بسته می شد). یا نام قچقار صیاح است. (منتهی الارب). نوعی است از خرمای سیاه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
عمل بایگان
لغت نامه دهخدا
(نِ)
ابوحمزه. ابوذرعه گوید: وی در ادب فاضل و بر جهمیه سخت گیر بود. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نسبت است به صانقان. رجوع به صانقان شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان، 12هزارگزی باختری سی سخت، 13هزارگزی باختر اتومبیل رو سی سخت به شیراز. کوهستانی، سردسیر، مالاریائی، سکنه 120 تن. آب آن از رود کبک کیان، محصول غلات، برنج، پشم، لبنیات، شغل اهالی زراعت و حشم داری، صنایع دستی زنان قالی، جوال، جاجیم بافی. راه مالرو. ساکنین از طایفۀ بویراحمد پائین می باشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پایانی
تصویر پایانی
نهایی انتهایی آخرین: (حجت بنصیحت مسلمانی گفتت سخنی درست و پایانی) (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
ناز بویا گونه ای باده سبز و تنک، آمیزه تنباکو و بویه ها منسوب به ریحان، شراب صاف شده باده مصفی، یکی از اقسام خطوط اسلامی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به ایران. هر چیز که وابسته به ایران باشد، اهل ایران از مردم ایران تابع ایران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایانی
تصویر شایانی
شایستگی سزاواری لیاقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایگانی
تصویر دایگانی
پرورش کودک، دلسوزی و محبت مادری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایگانی
تصویر بایگانی
ضبط شدن، در پرونده قرار گرفتن نامه، نگاهدارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایگانی
تصویر دایگانی
پرورش کودک، دلسوزی و محبت مادری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریحانی
تصویر ریحانی
((رَ یا رِ))
منسوب به ریحان، شراب صاف شده، از خطوط اسلامی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شایانی
تصویر شایانی
سزاواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بایگانی
تصویر بایگانی
جایی که در آن اسناد و مدارک اداری نگه داری می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایانی
تصویر پایانی
خاتم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بایگانی
تصویر بایگانی
آرشیو، ضبط
فرهنگ واژه فارسی سره
آرشیو، ضبط، طبقه بندی (اسناد) ، طبقه بندی شده
فرهنگ واژه مترادف متضاد