جدول جو
جدول جو

معنی ریحانی

ریحانی((رَ یا رِ))
منسوب به ریحان، شراب صاف شده، از خطوط اسلامی
تصویری از ریحانی
تصویر ریحانی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ریحانی

ریحانی

ریحانی
ناز بویا گونه ای باده سبز و تنک، آمیزه تنباکو و بویه ها منسوب به ریحان، شراب صاف شده باده مصفی، یکی از اقسام خطوط اسلامی
فرهنگ لغت هوشیار

ریحانی

ریحانی
در خوشنویسی، از خطوط اسلامی شبیه نسخ، اختراع ابن بواب
ریحانی
فرهنگ فارسی عمید

ریحانی

ریحانی
نوعی رسم الخط. نام خطی از خطوط عربی شبیه به ثلث با اندک اختلافی. (یادداشت مؤلف). یکی از خطوط اسلامی که ابن بواب آن را اختراع کرد. (فرهنگ فارسی معین) ، شراب خوشبوی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). شراب رقیق اخضر خوشبوی صافی و صرف و لطیف القوام. (از غیاث اللغات) (آنندراج) (یادداشت مؤلف). شراب صرف است، خوشبوی و خوش طعم. (از اختیارات بدیعی) : شراب ریحانی دل و معده را قوی کند بلاها بشکند. (نوروزنامه).
ریزی بریز از آن می ریحانی سرشک
وز بوی جرعه کن دم ریحان صبحگاه.
خاقانی.
راح ریحانی ار بدست آری
تو و ریحان و راح و رای صبوح.
خاقانی.
در صبوح آن راح ریحانی بخواه
دانۀ مرغان روحانی بخواه.
خاقانی.
ازگل پارسیم غنچۀ عیشی نشکفت
حبذا دجلۀ بغداد و می ریحانی.
حافظ.
، نوعی از زمرد جید، لیکن در رتبه دون زمرد ظلمانی باشد. (یادداشت مؤلف). زمردی سبز روشن است به رنگ برگ ریحان. (جواهرنامه). و رجوع به الجماهر ص 161 شود، قسمی از تنباکوی سوختنی که به عطریات معطر کنند. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، یک قسم برنج است که در گیلان به این اسم معروف است. (یادداشت مؤلف) ، بوستانبان. (شرفنامۀ منیری) ، گل فروش. (شرفنامۀ منیری). منسوب به ریحان که ریحان فروشی را می رساند. (از انساب سمعانی) :
ای عجب در گلشنی کانجا سمن را نیست بار
می رود ریحانی و خار مغیلان می برد.
سلمان ساوجی (از شرفنامه).
، منسوب است به ریحان که مردی است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

روحانی

روحانی
منسوب به روح، آنچه از مقوله روح و جان باشد، پیشوای مذهبی، پارسا
روحانی
فرهنگ لغت هوشیار

ریحانه

ریحانه
دسته شاد اسپرم، از نام های تازی بر زنان دسته ریحان دسته شاهسپرغم
ریحانه
فرهنگ لغت هوشیار

روحانی

روحانی
آنچه مربوط به روح و روان باشد
دانشمند و پیشوای دینی، فقیه
معنوی، دینی، مذهبی
دارای پارسایی و صفا، مربوط به عالم ملکوت
روحانی
فرهنگ فارسی عمید