بنت الملقن. یکی از زنان ماهر در حدیث و اخبار و دختر شیخ نورالدین ابوالحسن علی از احفاد ابن الملقن است. مولد او به سال 795 هجری قمری است و به سال 876 درگذشت. خواهر وی خدیجه بنت الملقن نیز از محدثات معروف است. (قاموس الاعلام ترکی)
بنت الملقن. یکی از زنان ماهر در حدیث و اخبار و دختر شیخ نورالدین ابوالحسن علی از احفاد ابن الملقن است. مولد او به سال 795 هجری قمری است و به سال 876 درگذشت. خواهر وی خدیجه بنت الملقن نیز از محدثات معروف است. (قاموس الاعلام ترکی)
قریه ای است نزدیک رها از ارض جزیره و آن را عبدالملک بن صالح هاشمی خط کشید و حد برآورد. خالد گوید: نزدیک رقه است... و گوید بطیاس و دیر زکی در آنجاست و آن از فرح انگیزترین مواضعاست و خالدیان در تاریخ موصل آرند که نخست کس که قصور صالحیه را احداث کرد مهدی است. (معجم البلدان)
قریه ای است نزدیک رها از ارض جزیره و آن را عبدالملک بن صالح هاشمی خط کشید و حد برآورد. خالد گوید: نزدیک رقه است... و گوید بطیاس و دیر زکی در آنجاست و آن از فرح انگیزترین مواضعاست و خالدیان در تاریخ موصل آرند که نخست کس که قصور صالحیه را احداث کرد مهدی است. (معجم البلدان)
ابن عبدالله ، مکنی به ابی سعید، عتیق بن جرده. ابن جوزی در منتظم گوید: وی از ابی علی بن ابان حدیث شنید و بر او قرآن خواند و من از وی فراگرفتم. اومردی ملیح الشیبه و ملازم جماعت بود و در ربیعالاّخر سال 545 هجری قمری درگذشت. (لسان المیزان ج 3 ص 164)
ابن عبدالله ، مکنی به ابی سعید، عتیق بن جرده. ابن جوزی در منتظم گوید: وی از ابی علی بن ابان حدیث شنید و بر او قرآن خواند و من از وی فراگرفتم. اومردی ملیح الشیبه و ملازم جماعت بود و در ربیعالاَّخر سال 545 هجری قمری درگذشت. (لسان المیزان ج 3 ص 164)
دهی از دهستان گدارچینی بخش هندیجان شهرستان خرمشهر، 36هزارگزی شمال خاوری هندیجان. کنار رود خانه زهره دشت گرم سیر مالاریائی ودارای 60 تن سکنه. آب آن از رود خانه زهره و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و راه در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان گدارچینی بخش هندیجان شهرستان خرمشهر، 36هزارگزی شمال خاوری هندیجان. کنار رود خانه زهره دشت گرم سیر مالاریائی ودارای 60 تن سکنه. آب آن از رود خانه زهره و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و راه در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
ابراهیم بن عبدالله بن صالح صالحی، مکنی به ابواسحاق. وی از ابوسعید عبدالعزیز بن سعیدالاشیح کوفی و هارون بن حاتم کوفی و جز ایشان روایت کند و از وی ابوبکر محمد بن محمد باغندی و ابوعبدالله محمد بن مخلد عطار و هم طبقه های آنان روایت کنند. (الانساب سمعانی ورق 347 ب) عثمان بن علی بن احمد بن محمد صالحی، معروف به ابن الصالح و مکنی به ابوعبدالله ، معلمی بود سدیدالمراتب درشرقی بغداد. از ابوخطاب بن بطر و ابوعبدالله بن طلحه و جز ایشان روایت کند. (الانساب سمعانی ورق 347 الف) ابراهیم بن عبدالعزیز، مکنی به ابواسحاق و از اولاد صالح صاحب المصلی و به طلب (علم) و صلاح معروف بود. جماعتی از وی روایت کنند. صالحی در جمادی الاولی به سال 254 هجری قمری درگذشت. (الانساب سمعانی ورق 347 ب)
ابراهیم بن عبدالله بن صالح صالحی، مکنی به ابواسحاق. وی از ابوسعید عبدالعزیز بن سعیدالاشیح کوفی و هارون بن حاتم کوفی و جز ایشان روایت کند و از وی ابوبکر محمد بن محمد باغندی و ابوعبدالله محمد بن مخلد عطار و هم طبقه های آنان روایت کنند. (الانساب سمعانی ورق 347 ب) عثمان بن علی بن احمد بن محمد صالحی، معروف به ابن الصالح و مکنی به ابوعبدالله ، معلمی بود سدیدالمراتب درشرقی بغداد. از ابوخطاب بن بطر و ابوعبدالله بن طلحه و جز ایشان روایت کند. (الانساب سمعانی ورق 347 الف) ابراهیم بن عبدالعزیز، مکنی به ابواسحاق و از اولاد صالح صاحب المصلی و به طلب (علم) و صلاح معروف بود. جماعتی از وی روایت کنند. صالحی در جمادی الاولی به سال 254 هجری قمری درگذشت. (الانساب سمعانی ورق 347 ب)
دهی از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون 13000گزی جنوب خاور فهلیان جلگه، گرمسیر مالاریائی، سکنه 88 تن. آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، تریاک، نخود شغل اهالی زراعت. راه فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون 13000گزی جنوب خاور فهلیان جلگه، گرمسیر مالاریائی، سکنه 88 تن. آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، تریاک، نخود شغل اهالی زراعت. راه فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
نام اصحاب صالح بن عمرو الصالحی و محمد بن شبیب و ابوشمر و غیلان اند که جمع بین ارجاء و قدر کنند و صالحی گویدایمان معرفت به خداست علی الاطلاق چنانکه بدانند جهان را صانعی است و کفر جهل معرفت صانع است و اگر کسی گوید ان الله ثالث ثلاثه کافر نیست لیکن این کلمه را جز کافر نگوید و گوینده معرفه الله محبت او و خضوع است مر او را و این با انکار رسول جمع تواند شد و عقلاً رواست که کسی به خدا ایمان داشته باشد نه به رسول وی جز اینکه پیغمبر گفته است کسی که به من ایمان ندارد به خدا ایمان ندارد و گویند نماز عبادت خدا نیست و عبادت او ایمان است و ایمان معرفت اوست و او یک خصلت است که زیاد و کم نشود و هم چنین کفر خصلتی واحد است که کاهش و افزایش نپذیرد. (ملل و نحل شهرستانی ص 66)
نام اصحاب صالح بن عمرو الصالحی و محمد بن شبیب و ابوشمر و غیلان اند که جمع بین ارجاء و قدر کنند و صالحی گویدایمان معرفت به خداست علی الاطلاق چنانکه بدانند جهان را صانعی است و کفر جهل معرفت صانع است و اگر کسی گوید ان الله ثالث ثلاثه کافر نیست لیکن این کلمه را جز کافر نگوید و گوینده معرفه الله محبت او و خضوع است مر او را و این با انکار رسول جمع تواند شد و عقلاً رواست که کسی به خدا ایمان داشته باشد نه به رسول وی جز اینکه پیغمبر گفته است کسی که به من ایمان ندارد به خدا ایمان ندارد و گویند نماز عبادت خدا نیست و عبادت او ایمان است و ایمان معرفت اوست و او یک خصلت است که زیاد و کم نشود و هم چنین کفر خصلتی واحد است که کاهش و افزایش نپذیرد. (ملل و نحل شهرستانی ص 66)
مصالحه. مصالحت: این مصالحه در رجب سنۀ 88 بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 198). حسب الصلاح امرا کتابت دوستانه مشعر بر استحکام بنیان مصالحه که از این طرف مرعی و مسلوک است به حضرت خواندگار روم نوشته. (عالم آرا ج 1 ص 232). رجوع به مصالحت و مصالحه شود، (اصطلاح فقه) عقدی که به موجب آن طرفین تراضی و تسالم کنند بر تملیک چیزی به کسی اعم از عین یا منفعت یا اسقاط دین از کسی یا اسقاط حقی از کسی و جز آن. و رجوع به صلح شود. - مصالحه کردن، بخشیدن. صلح کردن: کنم مصالحه یکسربه زاهدان می کوثر به شرط آنکه نگیرند این پیاله ز دستم. یغمای جندقی
مصالحه. مصالحت: این مصالحه در رجب سنۀ 88 بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 198). حسب الصلاح امرا کتابت دوستانه مشعر بر استحکام بنیان مصالحه که از این طرف مرعی و مسلوک است به حضرت خواندگار روم نوشته. (عالم آرا ج 1 ص 232). رجوع به مصالحت و مصالحه شود، (اصطلاح فقه) عقدی که به موجب آن طرفین تراضی و تسالم کنند بر تملیک چیزی به کسی اعم از عین یا منفعت یا اسقاط دین از کسی یا اسقاط حقی از کسی و جز آن. و رجوع به صلح شود. - مصالحه کردن، بخشیدن. صلح کردن: کنم مصالحه یکسربه زاهدان می کوثر به شرط آنکه نگیرند این پیاله ز دستم. یغمای جندقی