جدول جو
جدول جو

معنی صارف - جستجوی لغت در جدول جو

صارف
(رِ)
نعت فاعلی از صرف، سگ مادۀ آزمند نر. (منتهی الارب). سگی کرآواز. (مهذب الاسماء، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). سگی کروار. (مهذب الاسماء، نسخۀ خطی دیگر از کتاب خانه مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عارف
تصویر عارف
(پسرانه)
دانا، آگاه، آنکه از راه تهذیب نفس و تفکر به معرفت خداوند دست می یابد، نام شاعر ایرانی قرن چهاردهم، عارف قزوینی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صارم
تصویر صارم
(پسرانه)
شمشیر تیز، قطع کننده، برنده، مرد دلیر، دلاور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صراف
تصویر صراف
کسی که شغلش داد و ستد پول یا عوض کردن پولی با پول دیگر است، کسی که پول خوب را از بد جدا می کند، زرشناس، برای مثال صراف سخن باش و سخن بیش مگو / چیزی که نپرسند تو از پیش مگو (سعدی - لغت نامه - صراف)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طارف
تصویر طارف
مال نو، مالی که تازه به دست آمده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصارف
تصویر مصارف
مصرف ها، صرف و خرج کردن ها، جاهای صرف و خرج کردن، محل های خرج، جمع واژۀ مصرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وارف
تصویر وارف
ممتد، وسیع، گسترده، ویژگی گیاه سبز و گوالیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جارف
تصویر جارف
نابود کننده مثلاً سیل جارف، آنچه مردم را هلاک کند
فرهنگ فارسی عمید
(رِ فَ)
تأنیث صارف، داهیه. حادثه. رجوع به صارفات شود.
- قرینۀ صارفه، قرینه ای است که از انعقاد ظهور لفظ در معنی حقیقی آن ممانعت کرده و به معنی مجازی لفظ ظهور میدهد، یا ذهن شنونده را از معنی حقیقی لفظ صرف کرده و به معنی مجازی متوجه میکند. رجوع به قرینه شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
سمعانی گوید: ابوعبدالرحمن بن ربیعه بدین نسبت مشهور است و او صیرفی است و هردو به یک معنی باشد. وی از مردم کوفه است و از شعبی و از وی ابن عیینه روایت کند. (الانساب سمعانی ص 347)
لغت نامه دهخدا
(تَرُ)
احکام و اوامر خودسرانه، با قدرت کامله و اوامر پادشاهی. ج، تصارفات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
داد و ستد کردن. مبادله کردن: و کانت دنانیر الفرس و دراهمهم بین ایدیهم یردونهافی معاملتهم الی الوزن و یتصارفون بها بینهم الی... (نقود العربیه ص 104)
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
جمع واژۀ مصرف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). محل صرف کردن. (آنندراج) (غیاث) : بعضی بر عامۀ سادات مقیم و مسافر و کافۀ متصوفه وارد و صادر وقف کردو ریع و ارتفاع آن چون سایر موقوفات و مسبلات ممالک به مصارف استحقاق و محال استیجاب صرف فرموده... (از المعجم چ دانشگاه ص 12). و رجوع به مصرف شود، مصرفها و خرجها. (از ناظم الاطباء). هزینه ها.
- مصارف بیجا، خرجهای نامناسب و غیرلازم. (ناظم الاطباء). هزینه های غیرضروری.
- مصارف شادی، خرج عروسی.
- مصارف ضروری، خرجهای لازم و واجب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صوارف
تصویر صوارف
گردش های زمانه
فرهنگ لغت هوشیار
چاره گر، ترفندگر، سره دان کهبد (صراف) صراف، مرد حیله گر و تصرف کننده درکارها
فرهنگ لغت هوشیار
انتساب به اشتغال بعمل خرید و فروش طلا را می رساند، کسی که پول خوب را از بد جدا می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طارف
تصویر طارف
مال نو، مال تازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عارف
تصویر عارف
دانا و شناسنده، خدا شناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارف
تصویر وارف
وسیع، ممتد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صانف
تصویر صانف
پشمدار، گرم چون روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاری
تصویر صاری
کشتیبان، دکل کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صارخ
تصویر صارخ
فریاد رس، فریاد خواه از واژگان دو پهلو، خروس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صارد
تصویر صارد
تیر که به نشانه بگذرد
فرهنگ لغت هوشیار
تیغ برنده، مرد رسا، شیر بیشه برنده (شمشیر)، مرد دلیر دلاور، جمع صوارم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاره
تصویر صاره
حاجت، تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
دانه چین: مرغ، دزد، شباویز نگونسار مرغی است که دو پای خود را به شاخه بندد و خود را سرازیر کند
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی دستار پیر چون شترماده، کهنه چون پیکان چون می درخم کسی که به زودی مشهور گردد، قدیم کهن: سهم شارف خمر شارف، جمع شرف شرف شروف و شرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارف
تصویر خارف
خرما بان نگهبان خرماستان
فرهنگ لغت هوشیار
ستور میری، زمین کن، مرگا مرگ (طاعون) زمین کن سیل جارف، مرگ و میر مرگامگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصارف
تصویر مصارف
جمع مصرف، محل صرف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصارف
تصویر تصارف
داد و ستد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصارف
تصویر مصارف
((مَ رِ))
جمع مصرف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جارف
تصویر جارف
((رِ))
زمین کن، مرگ و میر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شارف
تصویر شارف
((رِ))
کسی که به زودی شریف گردد، قدیم، کهن، جمع شرف
فرهنگ فارسی معین
صرف ها، مصرف ها، کاربردها
فرهنگ واژه مترادف متضاد