آنچه از تنۀ درخت یا ساقۀ گیاه می روید و حامل برگ، گل یا میوه است، شاخ، آنچه از چیز دیگر جدا شود، مثل جوی آب که از نهر یا رود جدا شود، شعبه، کنایه از فرقه، دسته، کنایه از واحد شمارش تیرآهن، نبات و مانند آن مثلاً یک شاخه نبات
آنچه از تنۀ درخت یا ساقۀ گیاه می روید و حامل برگ، گل یا میوه است، شاخ، آنچه از چیز دیگر جدا شود، مثل جوی آب که از نهر یا رود جدا شود، شعبه، کنایه از فرقه، دسته، کنایه از واحد شمارش تیرآهن، نبات و مانند آن مثلاً یک شاخه نبات
شاخ درخت. (ناظم الاطباء). فرع. غصن. شاخ. فنن. شغه. شغ، شعبه. (ناظم الاطباء) : شاخۀ رود. شاخۀ چهل چراغ یک شعبه از چهل چراغ، فروع و جزئیات: ولیکن دانشومندان اندر شاخه های فقه روز از سپیده دمیدن دارند. (مقدمۀ التفهیم چ جلال همائی ص قسط و همین کتاب ص 69) ، قرن و شاخ حیوان. جام شرابخواری که بشکل شاخ بود، شراب آمیختۀ با گلاب. (ناظم الاطباء) ، شاخ که مشک زباد را در آن نهاده میفروخته اند: آبی چو یکی کیسگکی از خز زرد است در کیسه یکی بیضۀ کافور کلان است. واندر دلۀ بیضۀ کافور رباحی ده نافه و ده شاخگک مشک نهان است. منوچهری. ، صلیب. غل. (ناظم الاطباء). - شاخۀ ریحان، طاقۀ ریحان. (ناظم الاطباء). - دوشاخه، سه شاخه و قس علی هذا بمعنی دو شعبه مانند چوب دوشاخه. (فرهنگ نظام). - ، دوشاخه، جزوی از دو چرخۀ پایی که حرکت فرمان را به چرخ جلو منتقل میسازد. رجوع به دو شاخه شود. - سرشاخه، شاخۀ رأس درخت. قلۀ درخت. رجوع به شاخ شود
شاخ درخت. (ناظم الاطباء). فرع. غصن. شاخ. فنن. شغه. شغ، شعبه. (ناظم الاطباء) : شاخۀ رود. شاخۀ چهل چراغ یک شعبه از چهل چراغ، فروع و جزئیات: ولیکن دانشومندان اندر شاخه های فقه روز از سپیده دمیدن دارند. (مقدمۀ التفهیم چ جلال همائی ص قسط و همین کتاب ص 69) ، قرن و شاخ حیوان. جام شرابخواری که بشکل شاخ بود، شراب آمیختۀ با گلاب. (ناظم الاطباء) ، شاخ که مشک زباد را در آن نهاده میفروخته اند: آبی چو یکی کیسگکی از خز زرد است در کیسه یکی بیضۀ کافور کلان است. واندر دلۀ بیضۀ کافور رباحی ده نافه و ده شاخگک مشک نهان است. منوچهری. ، صلیب. غل. (ناظم الاطباء). - شاخۀ ریحان، طاقۀ ریحان. (ناظم الاطباء). - دوشاخه، سه شاخه و قس علی هذا بمعنی دو شعبه مانند چوب دوشاخه. (فرهنگ نظام). - ، دوشاخه، جزوی از دو چرخۀ پایی که حرکت فرمان را به چرخ جلو منتقل میسازد. رجوع به دو شاخه شود. - سرشاخه، شاخۀ رأس درخت. قلۀ درخت. رجوع به شاخ شود
کاسه پشت را گویند. (برهان). کاسه پشت و لاک پشت را گویند که آنرا سنگ پشت میخوانند. (آنندراج) (انجمن آرا). جانور آبی است که بهندی کچهوه گویند و این لفظ ترکی است. (غیاث). جانوریست آبی در غایت شهرت که آنرا سنگ پشت و کاسه پشت و کشو نیز گویند. بتازیش کشف و بهندی کجهوا نامند. (شرفنامۀ منیری). سوراخ پا. سولاخ پا. سلحفات. (دهار). سلحفیّه. حنفاء. عاج. انقد. انقدان. (منتهی الارب). ذبل دریائی، از آن دست برنجن و شانه ها سازند پوست باخه ای. (منتهی الارب، ذیل ذبل). هرهیر، نوعی از خبیث ترین مار مرکب میان باخه و سیاه مار که شش ماه خواب کند و گزیده اش جان برنشود. (منتهی الارب) : نهنگی شو که با دریا کند زور کند زیر و زبر دریا بیک شور نه باخه، کش چنان برگستوانی سر اندر سینه دزدد هر زمانی. امیرخسرو دهلوی. ضربت گرز نهنگان سپاهت در وغا خصم را چون باخه سر در سینه پنهان میکند. امیرخسرو (از آنندراج). بسا پردل نهنگ از تیغ کینه که سر دزدید چون باخه بسینه. امیرخسرو (از آنندراج)
کاسه پشت را گویند. (برهان). کاسه پشت و لاک پشت را گویند که آنرا سنگ پشت میخوانند. (آنندراج) (انجمن آرا). جانور آبی است که بهندی کچهوه گویند و این لفظ ترکی است. (غیاث). جانوریست آبی در غایت شهرت که آنرا سنگ پشت و کاسه پشت و کَشَو نیز گویند. بتازیش کشف و بهندی کجهوا نامند. (شرفنامۀ منیری). سوراخ پا. سولاخ پا. سُلَحفات. (دهار). سلحفیّه. حنفاء. عاج. اَنْقَد. انقدان. (منتهی الارب). ذَبَل دریائی، از آن دست برنجن و شانه ها سازند پوست باخه ای. (منتهی الارب، ذیل ذبل). هرهیر، نوعی از خبیث ترین مار مرکب میان باخه و سیاه مار که شش ماه خواب کند و گزیده اش جان برنشود. (منتهی الارب) : نهنگی شو که با دریا کند زور کند زیر و زبر دریا بیک شور نه باخه، کش چنان برگستوانی سر اندر سینه دزدد هر زمانی. امیرخسرو دهلوی. ضربت گرز نهنگان سپاهت در وغا خصم را چون باخه سر در سینه پنهان میکند. امیرخسرو (از آنندراج). بسا پردل نهنگ از تیغ کینه که سر دزدید چون باخه بسینه. امیرخسرو (از آنندراج)
میانه بالا مرد انشعابی که از تنه درخت جدا میشود و حامل برگ و گل و انشعابات کوچکتر است شاخ درخت غصن، شاخ حیوان قرن، جام شراب که به شکل شاخ بود، شعبه، تقسیمات بزرگ و کلی گیاهان و جانوران را گویند. در هر شاخه صفات بسیار کلی موجودات گیاهی یا جانوری در نظر گرفته میشود مثلا در عالم جانوران همه حیوانات یک سلولی را در یک شاخه قرار داده و به نام آغازیان می نامند و بقیه جانوران که پر سلولی هستند در طی 7 شاخه ذکر میشوند. در عالم گیاهان همه گیاهان در 4 شاخه قرار گرفته اند
میانه بالا مرد انشعابی که از تنه درخت جدا میشود و حامل برگ و گل و انشعابات کوچکتر است شاخ درخت غصن، شاخ حیوان قرن، جام شراب که به شکل شاخ بود، شعبه، تقسیمات بزرگ و کلی گیاهان و جانوران را گویند. در هر شاخه صفات بسیار کلی موجودات گیاهی یا جانوری در نظر گرفته میشود مثلا در عالم جانوران همه حیوانات یک سلولی را در یک شاخه قرار داده و به نام آغازیان می نامند و بقیه جانوران که پر سلولی هستند در طی 7 شاخه ذکر میشوند. در عالم گیاهان همه گیاهان در 4 شاخه قرار گرفته اند