جدول جو
جدول جو

معنی صاحبیه - جستجوی لغت در جدول جو

صاحبیه
(حِبی یَ)
از فرق متصوفۀ متشبهۀ مبطله اند، که خود را بظاهر صوفی نمایند و از اعمال ایشان خالی باشند و گویند که تقید به احکام شریعت وظیفۀ عوام است که نظر ایشان بر ظواهر اشیاء است، اما حال خواص آن است که به رسوم ظاهر مقید نشوند و به مراعات حضور باطن اهتمام کنند. (کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 843)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صاحبی
تصویر صاحبی
نوعی انگور با دانه های درشت و سرخ رنگ، نوعی جامۀ ابریشمی راه راه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاحظیه
تصویر جاحظیه
فرقه ای از معتزله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صباحیه
تصویر صباحیه
فرقه ای از شیعۀ زیدیه که ابوبکر را امام می دانستند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاحبه
تصویر مصاحبه
با کسی صحبت داشتن، هم صحبتی، همدمی، جلسه ای رسمی که در آن شخصی به پرسش هایی که از او می شود پاسخ می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صباحیه
تصویر صباحیه
فرقه ای از اسماعیلیه که از حسن صباح پیروی کرده و گفته میشود در موارد عملیات نظامی حشیش مصرف می کردند، حشاشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صاحبه
تصویر صاحبه
صاحب، مالک، ملازم، معاشر، یار و دوست، هم صحبت
فرهنگ فارسی عمید
(حِ)
دهی از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری، 20000گزی شمال خاوری ساری. دشت معتدل، مرطوب، مالاریائی. سکنۀ آن 400 تن شیعه، زبان آنها مازندرانی و فارسی. آب آن از رود خانه تجن و فاضلاب گلما و چشمه است. محصول آنجا برنج، غلات، پنبه، صیفی و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
منسوب به صاحب، قسمی انگور درشت و پوست نازک و قرمزرنگ:
بنده پرور هیچ بیگم نیست چون بنت العنب
صاحبی زینگونه گر انگور را خوانم رواست.
میرزا عبدالغنی قبول.
در صاحبیش لطافت جان
قند گرجیش ازغلامان.
تأثیر.
، جامۀ ابریشمی مخطط. (غیاث اللغات) :
خوشا آن شمطها و آن صاحبیها
که آرند سوغات ما را صواحب.
نظام قاری.
کتان فرم آمد و مغربی
دگر کیسۀ بعد از او صاحبی.
نظام قاری.
ز کیسه ای همه را کرده کیسه ها فربه
ز صاحبی همه را ساخت صاحب زیور.
نظام قاری.
صاحبی را که ز کتان هوس کیسه ای است
کیسه از سیم بپرداز بگو در بازار.
نظام قاری.
گردن از کتان صاحبی مدور پیچیده... (دیوان البسۀ نظام قاری ص 134).
دلبستگی نمانده چنانم که بعد از این
ننگ آیدم که جامۀ تن صاحبی کنم.
تأثیر
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جزر است. (تحفۀ حکیم مؤمن چ تهران 1277 هجری قمری). صاحیه (به تشدید یاء) ،جزر است. (تحفۀ حکیم مؤمن، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). صاحیه جزر است. (اختیارات بدیعی، نسخۀ دیگر). لیکن در مفردات ابن بیطار آن را صباحیه آورده و گوید بمعنی جزر است و نیز چنین است در ذیل القوامیس دزی. رجوع به صباحیه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ حی یَ)
سیاط اصبحیه، نوعی از تازیانه منسوب به ذواصبح یکی از پادشاهان یمن. و رجوع به اصبحی شود
لغت نامه دهخدا
(لِبی یَ)
ابن بیطار گوید: نامی عجمی است در نزد مردم صقلیه نوعی باریک مر شالبیه را، برگ آن کوچک و طعم و بوی آن بدو ماند و نزد آن مردم مجرب است ابراء بیاض چشم را. (مفردات الادویه ج 2 ص 77)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
باد میان صبا و شمال. (منتهی الارب). و رجوع به نکباء شود
لغت نامه دهخدا
باور داشتند که محمد بن الحنفیه مهدی ع است (فضل بن شادان نیشابوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحابیه
تصویر صحابیه
مونث صحابی زنی که درک صحبت رسول ص را کرده، جمع صحابیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واحدیه
تصویر واحدیه
واحدیت در فارسی: یکتایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشبیه
تصویر ناشبیه
دشماناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصاحبه
تصویر مصاحبه
با کسی صحبت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مصاحب، همدامونان همگویان همدمان جمع مصاحب در حالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : مصاحبین وی گروهی نابکار بودند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهابیه
تصویر صهابیه
ملخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صابیه
تصویر صابیه
باد میانین
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ضاحی: و پیراشهر (حومه شهر)، انجام آشکار، لبه چون لبه تالاب مونث صاحی: و زن پاکدامن زن هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
زردک، پاتختی بامداد شب گردک، زیبایی از هفت گرایان و پیروان حسن صباح اند (فضل بن شادان) حویج زردک
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی می ناب، سخن رو راست آوند می تنگ می ساغر شراب خالص و پاکیزه، سخن خالص و بی آمیغ. خنور شراب آوند شراب
فرهنگ لغت هوشیار
صلاحیت درفارسی: سزاواری شایستگی شایش شاهندگی فر ساختگی نیکو کار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحابیت
تصویر صحابیت
مونث صحابی زنی که درک صحبت رسول ص را کرده، جمع صحابیات
فرهنگ لغت هوشیار
صالبیه درفارسی سالبیه: لاتینی تازی گشته مریم گلی از گیاهان مریم گلی
فرهنگ لغت هوشیار
تیره ای از گروهیان (شیعه) زیدیه پیروان حسن بن صالح بن حی ثوری همدانی که ابوبکر و عمر را رهنمودان راستین می دانستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحبی
تصویر صاحبی
دارندگی دارش، ویچیری وزیری، پارچه ابریشمی، انگور خرمایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحبه
تصویر صاحبه
مونث صاحب: دارنده زن مرد همسر مرد مونث صاحب، جمع صاحبات صواحب
فرهنگ لغت هوشیار
دلدار دلیر، دلسوز، پارسا دارای دل و جرات دلیر، دارای احساسی قوی حساس، سالک عارف، دیندار پارسا با تقوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحبی
تصویر صاحبی
نوعی انگور درشت و سرخ رنگ، نوعی پارچه ابریشمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صراحیه
تصویر صراحیه
((صُ یَ))
شراب خالص، سخن خالص و بی آمیغ، ظرف شراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصاحبه
تصویر مصاحبه
((مُ حَ بَ یا بِ))
همراه کردن، همراه شدن، گفتگو کردن، هم صحبت بودن
مصاحبه مطبوعاتی: رادیویی، تلویزیونی، گفت و گو با شخصیت سیاسی، فرهنگی، ادبی، علمی یا هر کس دیگر به منظور پخش از رادیو و تلویزیون یا درج در مطبوعات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصاحبه
تصویر مصاحبه
گفتگو
فرهنگ واژه فارسی سره