جدول جو
جدول جو

معنی صابیه - جستجوی لغت در جدول جو

صابیه
(یَ)
باد میان صبا و شمال. (منتهی الارب). و رجوع به نکباء شود
لغت نامه دهخدا
صابیه
باد میانین
تصویری از صابیه
تصویر صابیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صابره
تصویر صابره
(دخترانه)
مؤنث صابر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صابئه
تصویر صابئه
صابی، پیرو فرقۀ صابئین، صابئی، فرقه ای مذهبی که آداب و رسوم آن ها مخلوطی از یهودی گری و مسیحیت است و اکثر اوقات آداب و رسوم مذهبی خود را نزدیک آب روان و با شستشو در آب انجام می دهند. برخی از صابئین ستاره پرست و برخی بت پرست بوده اند، مرکز اصلی آن ها کلدۀ قدیم بوده و از اهل کتاب به شمار رفته اند و در قرآن ذکری از آن ها شده است، مغتسله، ماندایی، ماندائیان، ویژگی آنکه از دین خود دست بردارد و به دین دیگر بگرود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلبیه
تصویر صلبیه
لایۀ سفید و کدر خارجی کرۀ چشم که از بافت محکم ساخته شده است، سفیدی چشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خابیه
تصویر خابیه
خم، خمره، سبو
فرهنگ فارسی عمید
(اَ یَ)
جمع واژۀ صبی ّ. (قطرالمحیط) (منتهی الارب). کودکان. رجوع به صبی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیّه 8 هزارگزی شمال خاوری نقده، سه هزارگزی شمال شوسۀ محمدیار، جلگه، معتدل مالاریایی با 101 تن سکنه آب آن از رودگدار محصول آنجا غلات، چغندر، حبوبات، توتون. شغل اهالی زراعت، گله داری، صنایع دستی آنان جاجیم بافی، راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران)
لغت نامه دهخدا
(بی یَ)
اعجوبه. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
خابیه. خم. خنب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) :
چون جانهاشان برکند، خونشان ز تن بپراکند
آرد بفردا افکند، در خسروانی خابیه.
منوچهری.
و رجوع به بنت الخابیه و رجوع به خابئه و خابه شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
شهری است که از آنجا تا ایلیا پنج روز راه است و هنگامی که عمر بن خطاب بسال شانزدهم هجرت بجانب بیت المقدس میرفت از آنجا گذشت. (حبیب السیر چ 1 تهران جزء 4 از ج 1 ص 161). و رجوع به باب الخابیه شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
ریگی است که بدانجا گیاه حابی روید
لغت نامه دهخدا
(مُیَ)
بلا و داهیه. (منتهی الارب مادۀ ص ب ی)
لغت نامه دهخدا
(بی یَ / یِ)
منسوب به باب سید علیمحمد. رجوع به باب شود. (ضحی الاسلام ج 3 ص 224) ، من. رجوع به باتمن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نابیه
تصویر نابیه
مونث نابی و پرت و پلا سخن چرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لابیه
تصویر لابیه
فرانسوی لبدیسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عابیه
تصویر عابیه
زن زیبا، رشته کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهابیه
تصویر صهابیه
ملخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صایبه
تصویر صایبه
مونث صایب
فرهنگ لغت هوشیار
صالبیه درفارسی سالبیه: لاتینی تازی گشته مریم گلی از گیاهان مریم گلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بابیه
تصویر بابیه
شگفت انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابیه
تصویر رابیه
بلندی، پشته، فزونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جابیه
تصویر جابیه
تالابه استخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خابیه
تصویر خابیه
خم خنب سبو، سبوی بزرگ خم خنب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابیه
تصویر تابیه
در باب تفعیل آگاهاندن، یاد دادن، شاخچه بندی (تهمت زدن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صابئه
تصویر صابئه
ستاره پرستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلبیه
تصویر صلبیه
سفیدی چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحابیه
تصویر صحابیه
مونث صحابی زنی که درک صحبت رسول ص را کرده، جمع صحابیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صافیه
تصویر صافیه
مونث صافی، جمع صوافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاغیه
تصویر صاغیه
یاور جوی یاریخواه نیازمند
فرهنگ لغت هوشیار
مونث صاری و چاه بد آب چاهی که آب آن از دیر ماندگی برگشته رنگ و بد مزه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صادیه
تصویر صادیه
تشنه مادینه
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ضاحی: و پیراشهر (حومه شهر)، انجام آشکار، لبه چون لبه تالاب مونث صاحی: و زن پاکدامن زن هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خابیه
تصویر خابیه
((یَ یا یِ))
خم، خنب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صلبیه
تصویر صلبیه
((صُ بِ یَّ))
سفیدی چشم، پرده ای سفید و کدر در چشم که از الیاف محکم ساخته شده و قسمت اعظم کره چشم را احاطه کرده است
فرهنگ فارسی معین