جدول جو
جدول جو

معنی صابرین - جستجوی لغت در جدول جو

صابرین
(بِ)
جمع واژۀ صابر
لغت نامه دهخدا
صابرین
صابرون، جمع صابر، : شکیبایان جمع صابر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سابرینا
تصویر سابرینا
(دخترانه)
مژده، بشارت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بافرین
تصویر بافرین
(دخترانه)
فرین لایق تحسین، درخور آفرین ب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شابرزین
تصویر شابرزین
(پسرانه)
شاه برزین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صبرینه
تصویر صبرینه
(دخترانه)
صبر (عربی) + ینه (فارسی) نام گیاهی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صابئین
تصویر صابئین
فرقه ای مذهبی که آداب و رسوم آن ها مخلوطی از یهودی گری و مسیحیت است و اکثر اوقات آداب و رسوم مذهبی خود را نزدیک آب روان و با شستشو در آب انجام می دهند. برخی از صابئین ستاره پرست و برخی بت پرست بوده اند، مرکز اصلی آن ها کلدۀ قدیم بوده و از اهل کتاب به شمار رفته اند و در قرآن ذکری از آن ها شده است، صابئی، صابی، مغتسله، ماندایی، ماندائیان،
فرقه ای مشرک و بت پرست که در حران زندگی می کرده اند و در زمان مامون، خلیفۀ عباسی، خود را از فرقۀ صابئین معرفی کردند تا از اغماضی که اسلام دربارۀ صابئین واقعی روا داشته استفاده کنند و جان خود را نجات دهند
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
او از مردم استانبول و دخترزادۀ ملاعرب است. وی مداومت به درس خال خود که قاضی مصر بود داشت و چون او در آب غرق شد مسند قضاوت به صابری تفویض گردید. او را در تاریخ مهارتی بوده است. این بیت از اوست:
دگل بوقوس و قزح آه اید نجه بن خسته
یشیل قزیل توتونم اولدی چرخه پیوسته.
(قاموس الاعلام)
از شعرای عثمانی در قرن دهم هجری است. او از نواحی حلب و مردی قانع بوده است. این بیت از اوست:
ایر مز بقاگلزارینه بو گلستاندن گچمین
جانانه واصل اولمیه جان و جهاندن گچمین.
(قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
شکیبائی. شکیب. توان و تاب بر رنج:
چو برگشت از من آن معشوق ممشوق
نهادم صابری را سنگ بر دل.
منوچهری.
دشمنش را گو شراب جهل چون خوردی تو دوش
صابری کن کاین خمار جهل تو فردا کند.
منوچهری.
مر آن راست فردا نعیم اندر او
که امروز بر طاعتش صابری است.
ناصرخسرو.
همی تا کند پیشه عادت همی کن
جهان مر جفا را تو مر صابری را.
ناصرخسرو.
صابریی کآن نه به او بود کرد
هر جو صبرش درمی سود کرد.
نظامی.
چو بانو زین سخن لختی فروگفت
بت بی صبر شد با صابری جفت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قریه ای است برابر احساء، از بنی سعدبه بحرین دارای نخل و چشمه های بسیار. (از مراصد)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ صابر
لغت نامه دهخدا
(بِ)
صابئه. نامی که به دو فرقۀ کاملاً مشخص اطلاق میشود: 1- ماندائی ها یا صبه، فرقۀ یهودی و مسیحی بین النهرین (مسیحیان پیرو یحیی معمد). 2- صابئین حران، فرقۀ مشرک که مدتها در دورۀ اسلام وجود داشتند. صابئین که در قرآن ذکر آنها آمده، فرقۀ واسطۀ بین یهودیان و مسیحیان اند و از اهل کتاب بشمار میروند، اینان بطور مسلم همان ماندائی ها میباشند و این کلمه باید مشتق از ریشه ’ص ب ع’ (عبری - فرورفتن در آب) باشد که عین آن ساقط شده و بمعنی ’معمدون’ است یعنی کسانی که تعمید را با تغسیل در آب اجرا میکنند. صابئین مشرک از این امر ابداً اطلاع ندارند و شاید این اسم را از جهت احتیاط به خود داده اند تا از اغماضی که قرآن درباره آن دسته از صابئین روا داشته بهره مند شوند. (دائره المعارف اسلام ج 4 ص 22).
صابئین ابتدا در شمال بین النهرین پراکنده بودند و مرکز اصلی آنها حران و زبان آنان سریانی بود. مأمون خلیفه میخواست این فرقه را سرکوب کند لیکن اطلاعات و معلومات آنان وی را از اجرای این تصمیم بازداشت. در حدود سال 259 هجری قمری / 872 میلادی ثابت بن قرۀ مشهور که با همکیشان خود اختلافی پیدا کرد و آنان وی را از جرگۀ خویش براندند، به بغداد آمد و در آنجا تشکیل شعبه دیگری از صابئین داد. فرقۀ صابئین در بغداد مدتی آسوده بودند تا آنکه خلیفه قاهر به آزار ایشان پرداخت و سنان بن ثابت را مجبور به قبول اسلام کرد. در حدود سال 364 هجری قمری / 975 میلادی ابواسحاق بن هلال صابی که منشی المطیع خلیفه و الطائع خلیفه بودسبب شد که فرمان عفو همکیشان خود را که در رقه و دیار مضر بودند بگیرد و صابئین بغداد را نیز مورد حمایت قرار داد. در قرن یازدهم میلادی بیشتر صابئین در حران و بغداد بسر میبردند و در 424 هجری قمری / 1033 م.تنها یک معبد مخصوص ماه داشتند و آن قلعه ای در حرّان بود و در این تاریخ این معبد بوسیلۀ علویان مصر اشغال شد. در اواسط قرن یازدهم آثار صابئین حرّانی بکلی از میان رفت، اما صابئین بغداد و رسوم آنها هنوز هم باقی است. بزرگانی که از این طایفه برخاسته و موجب اشتهار این کیش شده اند عبارتند از: ثابت بن قره مهندس عالی مقام و منجّم مبتکر و فیلسوف. سنان بن ثابت پزشک، عالم طبیعی و اطبّاء و منجّمین دیگر از این خاندان. ثابت بن سنان و هلال بن محسن مورخ. ابی اسحاق بن هلال وزیر و کسانی دیگر از این خانواده. البتانی منجم مشهور. ابوجعفر الخازن ریاضی دان. ابن الوحشیه مؤلف فلاحت نبطی هم اگرچه خود را مسلمان معرفی میکنند، لکن کاملاً به مکتب صابئین اختصاص دارند و از جابربن حیان کیمیاوی مشهور هرچند اطلاع دقیقی در دست نیست ولی محتملاً صابی است. (دائره المعارف اسلام ج 4).
شهرستانی گوید: صبویه در مقابل حنیفیهاند و در لغت گویند: صبا الرجل، هنگامی که میل کند. و اینان را از آنجهت صابئه گویند، که از سنن حق و طریق پیمبران منحرف شده اند. مدار مذهب صابئین بر تعصب بخاطر روحانیات است همچنانکه مدار مذهب حنفا بر تعصب برای بشر جسمانی است. و صابئین بر چهار فرقه اند: اصحاب روحانیات. اصحاب هیاکل. اصحاب اشخاص. خربانیّه. و مذهب اصحاب روحانیات، آن است که عالم را صانعی است حکیم که سختی و بلا بر او طاری نشود و بر ما واجب است بدانیم که رسیدن به جلال او نتوانیم. و باید بوسیلۀ مقربان او که روحانیات پاک و پاکیزه اند (جوهراً و فعلاً و حالهً) بدو نزدیک شویم و نفوس خود از پلیدی شهوات طبیعی پاک ساخته و اخلاق خویش از علائق قوای شهویه و غضبیه پاکیزه سازیم، تا میان ما و روحانیات مناسبت حاصل شود، آنگاه حاجات خویش از آنان بخواهیم، تا ایشان میان ما و خالق شفیع شوند. و این تهذیب و پاکیزگی جز باریاضت و انقطاع نفس از شهوات و تضرع و ابتهال و نماز و زکوه و قربانی و روزه داشتن و بخور کردن و تعزیم عزائم حاصل نشود تا آنگاه که نفس به پایه ای از قوت و قدرت رسد که نیازی به واسطه نداشته باشد و با مدعی وحی مانند شود و گویند که پیمبران نیز در شکل و صورت و نوع مانند ما هستند و در ماده با ما شریکند و چون ما میخورند و می آشامند پس چرا اطاعت آنان کنیم ؟ و ایشان را بر خود برتری دهیم ؟ و لئن اطعتم بشراً مثلکم انکم اذاً لخاسرون. و صابئین را با حنفاء مباحثاتی است و حنفا بر اصحاب روحانیات طعنه زنند که شما راهنمایی حس را منکرید، پس وجود این روحانیان واسطه را چگونه دانستید؟ گویند عاذیمون و هرمس (شیث ؟ و ادریس ؟) ما را راهنمایی کردند! حنفا گویند شما که روحانی را بر جسمانی ترجیح میدهیدو واسطۀ بشری را نفی میکنید، برخلاف عقیدۀ خویش رفته اید و بشری جسمانی را واسطه ساخته اید. در این جا مباحثاتی طولانی بین روحانیان و حنفا رفته است که شهرستانی آن را در ملل و نحل بیاورده است. رجوع به ملل ونحل شهرستانی شود. اما ارباب هیاکل از آنجا پیدا شدند که چون روحانیان وجود واسطه را ضروری دیدند، دست به دامن هیاکل یعنی سیارات هفتگانه زدند، و نخست منازل و سپس جای طلوع و غروب آنان را دانستند... و به ختم و عزائم و دعا پرداخته و هر روز را به ستاره ای اختصاص دادند و در ساعتی که بدان ستاره مخصوص بود انگشتری مخصوص پوشیده و لباسی خاص در بر میکردند و دعای مخصوص خوانده و حاجتی را که برآوردن آن بدان ستاره اختصاص داشت، از آن میخواستند، بعضی از آنان آفتاب راخدای خدایان و رب الارباب قرار دادند و به هیاکل بخاطر روحانیان تقرب میجستند و به روحانیان بخاطر تقرب به خدا و عقیده داشتند که هیاکل بدنهای روحانیات است.و اصحاب اشخاص از آنجهت پیدا شدند که گفتند هیاکل را همه وقت نتوان دید، چه گاه طلوع کنند و گاه غروب وما در همه حال به آنها تقرّب نتوانیم کرد، پس باید صورتی از آنها در پیش چشم داشته باشیم و بدان صورت به هیاکل تقرّب جوییم. آنگاه بتانی بمثال هیاکل هفتگانه با رعایت شرائط زمان و درجه و جمیع اضافات نجومی ساختند. اما خربانیه گویند صانع معبود واحد و کثیر است. وحدت او بذات و اول وازل و اصل است و بسبب مدبرات هفتگانه که در رأی العین اند متکثر نشود و باریتعالی در اشخاص عالم و فاضل و خیر ارضی هویدا و بوسیلۀ آنها مشخص شود، با این تکثر وحدت او در ذات وی باطل نگردد. و گویند خدا فلک را با آنچه از اجرام و ستارگان در آن است ابداع کرده و مدبران این عالم قرار داده و آنها آباء و عناصر وامهات و مرکبات موالیدند. و آباء زنده اند و گویا و آثار را به عناصر تحویل دهند و عناصر آن آثار را در رحم خود بپذیرند و از آن موالید بوجود آید. و گاه اتفاق افتد که از صفو موالید شخصی مرکب شود و مزاجی کامل الاستعداد بوجود آید آنگاه هست که خدا در آن مشخص شود. و گویند طبیعت کل در هر اقلیم مسکون بفاصله هر سی و ششهزار و چهارصد و بیست و پنج سال از هر نوع جفتی نر و ماده بوجود آورد که در این مدت بمانند و چون دور به پایان رسد این نسل برافتد و نسل دیگری از انسان و حیوان و نبات پدید آید و قیامت که پیغمبران گفته اند همین است و جز این جهان جهان دیگری نیست و زنده شدن مردگان و برانگیختن آنان که در گورها خفته اند، به تصور درنیاید و همه صابیان سه نماز گزارند و غسل جنابت و مس میت کنند، و خوک و سگ و جزور را حرام دانند و از پرندگان آن را که چنگال داشته باشد و کبوتر را نیز حرام شمارند و شراب را تا آن حد که مستی آرد نهی کنند و ختنه را روا ندارند و تزویج را تنها باولی و شهود جایز شمارند. و طلاق را جز بحکم حاکم جایز ندانند و جمع بین دو زن نکنند. اما هیاکلی که صابئین بر نامهای جواهر عقلی روحانی بنا کرده اند عبارت است از: هیکل علت اولی، هیکل عقل، هیکل سیاست، هیکل ضرورت، هیکل نفس که شکل آنان مدور است و هیکل زحل مسدس است و هیکل مشتری مثلث و هیکل مریخ مربع مستطیل و هیکل آفتاب مربع و هیکل زهره مثلثی است در جوف مربع و هیکل عطارد مثلثی است که در جوف آن مربع است و هیکل ماه مثمن است. (ملل و نحل شهرستانی).
در کشاف اصطلاحات الفنون آرد که: صابئین فرقه ای است که ملائکه را پرستند، زبور خوانند، به قبله توجه کنند، کما فی کنزاللغات. و در جامع الرموز در کتاب نکاح گوید: صابئیه فرقه ای از نصارایند که ستارگان را تعظیم کنند، همچنانکه مسلمانان کعبه را، و در غرر گوید: صابئیه پرستندۀ ستارگانند و آنان را کتاب نیست. و در شرح این کتاب (غرر) که به درر موسوم است گوید: در تفسیر صابئیه اختلاف کرده اند، گویند که آنان بت پرستند، از آن رو که ستارگان را پرستش کنند، و ابوحنیفه گوید: آنان ستاره را نپرستند بلکه تعظیم کنند، همچون مسلمانان کعبه را. و در فتح الغدیر آرد که: بعقیدۀ ابوحنیفه آنان گروهی هستند که پیغمبری دارند و کتابی و ستارگان را تعظیم کنند، همچون مسلمانان قبله را: سی سال از سلطنت او (گشتاسب) گذشته بود که زردشت بن بورشسب بن اسبنتمان آیین مجوسی را بدو عرضه کرد و او آن را بپذیرفت و مردم ملک خویش را بر آن داشت و برای ترویج آن جنگها کرد تا آن را استوار ساخت، و مردم این ملک پیش ازآن بر مذهب حنفاء بودند و ایشان صابئیانند و آن آیینی بود که بوداسب آن را به زمان طهمورث آورده بود. (امثال و حکم ص 1666 از التنبیه و الاشراف)، در تفسیر طبری صابئیان به کلمه ’نغوشاکیان’ ترجمه شده است، اما در حدود العالم نغوشاک نام طائفۀ مانویه میباشد (ص 66) : و پیش از آن کیش (زردشت) و کیش صابیان داشتند. (فارسنامه ص 49). و اند روی (اندر شهر حران به ناحیت جزیره) صابئیان اند بسیار. (حدود العالم). صاحب مفاتیح العلوم گوید: این نام را به زمان مأمون خلیفه بدینان داده اند، صابئیان اگر خود کلدانیان نباشند بازماندگان یا شاگردان ایشان هستند. (تاریخ التمدن الاسلامی جرجی زیدان ج 2 ص 11)، طبری و همه مورخین نوشته اند که در عهد تهمورث بوداسف ظهور کرد که مذهب صابئین آورد. (یشتها ج 2 ص 138). و حکمای یونان فلسفۀ طبیعی اولی را که فیثاغورث و ثالس ملطی و عوام صابئه بر آن بودند، از یونانیان و مصریان انتحال میکردند. (تاریخ الحکماء ص 26). و عامۀ مردم یونان صابئی بودند که ستارگان را بزرگ شمرده و پرستش بتان میکردند. (تاریخ الحکماء ص 27).
در نقطه ای که تا قسطنطنیه سه روز راه است خانه ای است که مجاوران آن، گروهی از صابئۀ کلدانی اند و رومیان آنان را برمذهبی که دارند واگذارده و از ایشان جزیه می گیرند. (تاریخ الحکماء ص 31 از الفهرست). و مردم مصر در باستان زمان صابئی بودند و بتان را می پرستیدند و آنگاه که دین نصاری پدید گشت بدان گرائیدند. (تاریخ الحکماء ص 348). ابوحنیفه را از صابیان حرانی که به ستاره پرستی معروفند، پرسیدند، وی آنان را چون بت پرستان دانست و نکاح و ذبیحۀ ایشان را حرام شمرد و از ابویوسف و محمد دو تن از پیروان ابوحنیفه از صابیان که در بطیحه بودند سؤال کردند، آنان ذبیحه و نکاح این فرقه رامباح دانستند، چه این طائفه از نصاری بوده و به مسیح ایمان داشتند. (تاریخ الحکماء ص 311).
قفطی در این کتاب ترجمه چند تن از بزرگان صابئه را بیاورده، مانند ابراهیم بن هلال بن ابراهیم، ثابت بن قره، هارون بن صاعد، ابوالحسن بن سنان. کتبی که درباره صابیان نوشته اند و قفطی آن را در تاریخ الحکماء ذکر کرده عبارت است از: کتاب وصف مذهب الصابئین تألیف احمد بن محمد بن مروان طبیب سرخسی. رساله ای در اعتقاد صابئین تألیف ثابت بن قره. رساله ای در شرح مذهب صابئین تألیف سنان بن ثابت بن قره. و صابئین را کتابی است بنام حاتفی. رجوع به کلمه حاتفی در همین لغت نامه شود. اکثر گنستیک ها که از طریقۀ آنها آگاهی داریم از مردم ولایات شرقی ممالک روم بوده اند. یکی از فرقه های گنستیک بین النهرین و بابل فرقۀ ماندائی است و دیگر فرقه ای که آنها را در کتب عرب مغتسله نامیده اند و یکی از مآخذ کیش مانوی محسوب است. عرب همه فرقه های گنستیک مشرق را که افکارشان در زمان اسلام هم رواجی داشته است بنام حنیف یا صابئه خوانده اند. (کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان ص 21). آنان بنام مغتسله در جنوب عراق و جنوب ایران باقی میباشند. و ایشان را مائی نیز نامند. برای تتبع در مذاهب ماندائی مغتسله، صابئه رجوع شود به: براند: مذهب ماندائی (لایپزیک 1889 میلادی). پالیس: مطالعه در باب مانویه (کپنهاگ 1919، ترجمه انگلیسی 1926). پترسون: عیسویت قدیم و کیش ماندائی. (تحقیق راجع به اناجیل ج 27 سال 1928). چند متن ماندائی را براند، پونیون، لیدسبارسکی، رایتزن شتاین مورد تحقیق قرار داده منتشر کرده اند بالیس. فهرس کتب ماندائی. (تعلیقات پایان کتاب ایران در زمان ساسانیان، کریستن سن، ترجمه رشیدیاسمی ص 374) : و در حران قوم صابیان بسیار بودند. (نزههالقلوب ص 104). حویزه از اقلیم سیم است و آن را شاپور ذوالاکتاف ساخت... و در او قوم صابیان بسیارند. (نزههالقلوب ص 111). حران را مرکز صابئی و دین صابئی یاد کرده اند. (فرهنگ ایران باستان ص 165). در ذیل کلمه ’حران’ در المعرب جوالیقی (ص 123) محشی گوید: آنجا منزل صابئه بود
لغت نامه دهخدا
(غِ)
جمع واژۀ صاغر (در حالت نصب و جرّ)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ غابر در حالت نصب و جر، گذشتگان:
خواه بین نور از چراغ آخرین
خواه بین نورش ز شمع غابرین.
مولوی
لغت نامه دهخدا
یار دیدگان آنان که یاران پیامبر را دیده اند جمع تابع. تابعان، آنانکه اصحاب رسول صلی الله علیه و آله را دیده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سایر اشخاص دیگر دیگران: خانمها با کالسکه روان گشتند و سایرین هم داخل خانه شدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاربین
تصویر شاربین
بنگرید به شربین درخت سدر، درخت پسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صابئون
تصویر صابئون
ستاره پرستان
فرهنگ لغت هوشیار
برهو ساز، پانیذه گونه ای شیرینی منسوبه به صابون، صابون فروش، سازنده صابون، پاکیزه شسته صابون زده، شیرینیی است که از شکر سفید سازند، نوعی زمرد تیره به رنگ صابون، گیاهی است پایا از تیره میخکها که ارتفاعش بین 40 تا 80 سانتیمتر است. ساقه اش راست و برگهایش بزرگ و متقابل و دارای رنگ سبز زیبا است. گلهایش برگ و معطر و معمولا گلی رنگ (گاهی سفید) و شامل 5 کاسبرگ به هم پیوسته و 5 گلبرگ جدا و 10 پرچم است. میوه اش کپسولی است و دانه هایش قرمز رنگند. این گیاه در اماکن مرطوب و گودالها و اراضی نمناک می روید. قسمت مورد استفاده اش برگ و ریشه است. برگ و ساقه صابونی دارای لعاب مخصوصی است که در آب کف می کند (علت وجه تسمیه)، ریشه و ساقه زیرزمینی این گیاه در تداوی به عنوان معرق و مدر و تصفیه کننده خون استعمال می شود. و در روماتیسم مزمن نیز سابقا آن را به کار می بردند. ریشه آن دارای یک ساپونین و صمغ و مقداری رزین است غاسول صابونیه عرق الحلاوه
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده دیگران جمع سایر اشخاص دیگر دیگران: خانمها با کالسکه روان گشتند و سایرین هم داخل خانه شدند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ساحر، جادوگران افسونگران جمع ساحر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) جادوگران
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سابق در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)، پیشینیان گذشتگان، در گذشتگان مردگان، (رجال) کسانی که با امیرالمومنین ع رجوع کردند و ایشان ابوالهیئم ابن تیهان جابربن عبدالله و جمعی دیگر بودند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادبرین
تصویر بادبرین
باد از شمال وزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافرین
تصویر بافرین
لایق تحسین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالرین
تصویر بالرین
رقاصه، رقصنده باله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنابرین
تصویر بنابرین
بدین مناسبت بدین لحاظ از این رو علی هذا بدین سبب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصبعین
تصویر اصبعین
دو انگشت
فرهنگ لغت هوشیار
شکیبایی، نام سراینده ای شکیبایی شکیب تاب و توان در تحمل رنج و مشقت
فرهنگ لغت هوشیار
باقی پاینده، باقی مانده، گذشته درگذشته، کوکبی که از تربیع تجاوز کرده و به تثلیث نرسیده باشد یا از تسدیس تجاوز کرده و به تربیع نرسیده است، جمع غابرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عابرین
تصویر عابرین
جمع عابر، رهگذ ران عابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صابرون
تصویر صابرون
جمع صابر در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صابوری
تصویر صابوری
نادرست نویسی سابوری شاپوری گونه ای جامه نوعی جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابریشن
تصویر ابریشن
ابیراهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سایرین
تصویر سایرین
دیگران
فرهنگ واژه فارسی سره
بردباری، تحمل، شکیب، شکیبایی
متضاد: صبوری، کم حوصلگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد