- صابر (پسرانه)
- صبور، شکیبا، از نامهای خداوند، نام شاعر نامدار قرن ششم، ادیب صابر
معنی صابر - جستجوی لغت در جدول جو
- صابر
- شکیبا، آرام، بردبار، حلیم
- صابر ((بِ))
- صبر کننده و بردبار، یکی از نام های خداوند متعال
- صابر
- شکیبا، بردبار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکیبایی، نام سراینده ای شکیبایی شکیب تاب و توان در تحمل رنج و مشقت
صابرتر، بردبارتر، تواناتر
دانش پرست
برونبرد، بیرون دادن، دربرد، فرستاده، نوشته، فرستادن
رهگذر
شمشیر، تیغ
شکسته بند، ستمکار، ستمگر، گردنکش
مردآگاه، عالم با خبر
سپس رو دنباله رو، پایان ، بیخ، لاد (بنا) برزمین نرم، تیر که به آماج نخورد، رفته
گشن پذیری خرمای ماده
جوان کم خرد کسی که پیرو صابئه باشد، جمع صابئین صابئه، آن که از دین خود بدین دیگری در آید
جمع صائب، تیر های بی لغز، رساها رسایان یک درخت سیماهنگ، بد بختی شور بختی، سست خردی
هد ه آشکار هده (حق)
دانه چین: مرغ، دزد، شباویز نگونسار مرغی است که دو پای خود را به شاخه بندد و خود را سرازیر کند
مرد راضی، به ستم و خواری
بازگردنده، صدور، رونده، بیرون آینده
خرمای هندی انجیر هندی گل تافتونی، دیوانگی گولی سر بند شیشه چوب پنبه بردبار پر شکیب، زمین سوخته، جنگ سخت بسیار شکیبا شدید الصبر، کسی که ضمیرش در خدا و برای خدا و به وسیله خداست و هر گاه جمیع بلایای دنیا بر او وارد شود عاجز نگردد، یکی از نامهای خدای تعالی. انجیر هندی که نوعی کاکتوس است
عبور کننده، گذرنده، رهگذر
تیری که از نشانه درگذرد، گذشته
تمر هندی، درختی زیبا و شبیه درخت گل ابریشم با گل های زرد یا سرخ رنگ، چوب سخت و سنگین و برگ های دراز و متناوب که هر برگ دارای ۲۰ تا ۳۰ برگچه می باشد، میوۀ ترش و خاکستری رنگ این گیاه که در غلافی دراز جا دارد و پوست آن بعد از رسیدن سخت و صدفی می شود، تمر گجرات، خرمای گجرات، انبله، خبجه
انجیر هندی که نوعی کاکتوس است
انجیر هندی که نوعی کاکتوس است
رونده، گذرنده، گذشته، باقی، باقی مانده، در علم نجوم ستاره ای که از تربیع گذشته و به تثلیث نرسیده باشد یا از تسدیس تجاوز کرده و به تربیع نرسیده باشد
راضی به ستم و خواری، آنکه به پستی و ستم تن بدهد
پیرو فرقۀ صابئین، صابئی، فرقه ای مذهبی که آداب و رسوم آن ها مخلوطی از یهودی گری و مسیحیت است و اکثر اوقات آداب و رسوم مذهبی خود را نزدیک آب روان و با شستشو در آب انجام می دهند. برخی از صابئین ستاره پرست و برخی بت پرست بوده اند، مرکز اصلی آن ها کلدۀ قدیم بوده و از اهل کتاب به شمار رفته اند و در قرآن ذکری از آن ها شده است، مغتسله، ماندایی، ماندائیان، برای مثال وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری / درخواستم این حاجت و پرسیدم بی مر (ناصر خسرو - ۵۱۰) ویژگی کسی که از دین خود دست بردارد و به دین دیگر بگرود
ده یا آب و زمینی که پادشاه برای مدد معاش به کسی واگذار کند
باریک و سست، سختی سرما، باد سرد
عبور کننده و راه گذرنده، مسافر، راه گذر
باقیمانده، گذشته