کار فرمودن باشد بی اجرت و مزد، (برهان) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری)، کار فرمودن بی اجرت و مزد باشد، و این اصلی نیست بلکه یاء ممال الف است که همان شاگار است، (آنندراج)
کار فرمودن باشد بی اجرت و مزد، (برهان) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری)، کار فرمودن بی اجرت و مزد باشد، و این اصلی نیست بلکه یاء ممال الف است که همان شاگار است، (آنندراج)
گیاهی است که بیخش سطبرو برگش سیاه می باشد و به سرخی مائل است، معرب آن شنجار است و به عربی شجرهالدم خوانند. (از برهان) (از جهانگیری) (از رشیدی) (از آنندراج). معرب آن شنجار است. (منتهی الارب) (از انجمن آرا). نباتی است برگ آن مزغب خشن تیزاطراف و خاردار مایل به سیاهی و رنگ آن در تابستان سرخ میشود و رنگ چوب آن مثل رنگ خون که دست را به لمس رنگین میسازد. (از فرهنگ نظام). کحلاء. حمیراء. رجل الحمام. خالوما. خس الحمار. تانیست. انقلیا. قالقس. رجل الحمار. اباحلسا. فیلیوس. (از یادداشت مؤلف) (از تاج العروس در لغت شنجار). چوب خو. (الابنیه عن حقایق الادویه). شنگار المصنوعه، لحام الذهب است. (فهرست مخزن الادویه) : خس الحمار، شنگار که نباتی است. (منتهی الارب). هوه چوبه. (از فرهنگ فارسی معین)
گیاهی است که بیخش سطبرو برگش سیاه می باشد و به سرخی مائل است، معرب آن شنجار است و به عربی شجرهالدم خوانند. (از برهان) (از جهانگیری) (از رشیدی) (از آنندراج). معرب آن شنجار است. (منتهی الارب) (از انجمن آرا). نباتی است برگ آن مزغب خشن تیزاطراف و خاردار مایل به سیاهی و رنگ آن در تابستان سرخ میشود و رنگ چوب آن مثل رنگ خون که دست را به لمس رنگین میسازد. (از فرهنگ نظام). کحلاء. حمیراء. رجل الحمام. خالوما. خس الحمار. تانیست. انقلیا. قالقس. رجل الحمار. اباحلسا. فیلیوس. (از یادداشت مؤلف) (از تاج العروس در لغت شنجار). چوب خو. (الابنیه عن حقایق الادویه). شنگار المصنوعه، لحام الذهب است. (فهرست مخزن الادویه) : خس الحمار، شنگار که نباتی است. (منتهی الارب). هوه چوبه. (از فرهنگ فارسی معین)
انگبین چیدن از خانه زنبور عسل، (منتهی الارب)، شور، شیاره، مشار، مشاره، (اقرب الموارد) (منتهی الارب)، رجوع به مصادر مذکور شود، ریاضت دادن اسبان را یا سوار شدن بر آن در وقت عرض بیع یا آزمودن تا بنگرد نجابت و تک آنرایا برگردانیدن وی را، و کذلک الامه، (منتهی الارب)
انگبین چیدن از خانه زنبور عسل، (منتهی الارب)، شَور، شیاره، مَشار، مَشاره، (اقرب الموارد) (منتهی الارب)، رجوع به مصادر مذکور شود، ریاضت دادن اسبان را یا سوار شدن بر آن در وقت عرض بیع یا آزمودن تا بنگرد نجابت و تک آنرایا برگردانیدن وی را، و کذلک الامه، (منتهی الارب)
شدیار = شدکار، (حاشیۀ برهان چ معین)، زمینی را گویند که بجهت زراعت با گاوآهن شکافته باشند، (برهان)، زمین گاوآهن زده، (فرهنگ اسدی)، شکاف که با گاوآهن در زمین کرده باشند، (ناظم الاطباء)، اثری که بر زمین ماند از راندن گاوآهن، (یادداشت مؤلف)، زمین شکافی برای تخم ریزی، (رشیدی)، گویا شیار و شدیار و شدکار، دریدن زمین است با نوک گاوآهن و مثل آن بدرازا، و شخم اعم است چه با بیل نیز (گویا) چون زمین را زیرورو کنند باز آن زمین را شخم کرده توان گفت، عمل شیاردن، (یادداشت مؤلف) : جیحون بر یک دست تو انباشته چاهیست سیحون بر دست دگرت خشک شیاریست، فرخی، حق همی گوید بده تا ده مکافاتت دهم آن بحق ندهی و بس آسان بپاشی در شیار، سنایی، ، زراعت، (برهان) (ناظم الاطباء)، شیاریدن مصدر آن است، (جهانگیری)، کیل، (یادداشت مؤلف)، خراش و شکاف باریک که در روی چیزی ایجاد شود، (فرهنگ فارسی معین)
شدیار = شدکار، (حاشیۀ برهان چ معین)، زمینی را گویند که بجهت زراعت با گاوآهن شکافته باشند، (برهان)، زمین گاوآهن زده، (فرهنگ اسدی)، شکاف که با گاوآهن در زمین کرده باشند، (ناظم الاطباء)، اثری که بر زمین ماند از راندن گاوآهن، (یادداشت مؤلف)، زمین شکافی برای تخم ریزی، (رشیدی)، گویا شیار و شدیار و شدکار، دریدن زمین است با نوک گاوآهن و مثل آن بدرازا، و شخم اعم است چه با بیل نیز (گویا) چون زمین را زیرورو کنند باز آن زمین را شخم کرده توان گفت، عمل شیاردن، (یادداشت مؤلف) : جیحون برِ یک دست تو انباشته چاهیست سیحون برِ دست دگرت خشک شیاریست، فرخی، حق همی گوید بده تا ده مکافاتت دهم آن بحق نَدْهی و بس آسان بپاشی در شیار، سنایی، ، زراعت، (برهان) (ناظم الاطباء)، شیاریدن مصدر آن است، (جهانگیری)، کیل، (یادداشت مؤلف)، خراش و شکاف باریک که در روی چیزی ایجاد شود، (فرهنگ فارسی معین)
قصبه ای است در میان شهر بسطام و دامغان که مخصوصاً برای شاه در آنجا زراعت میکرده اند ومعنی آن کشت شاه بوده و از شاهد صادق نقل شده، (آنندراج)، اما ظاهراً شاگار مبدل و مخفف شاه کار باشد
قصبه ای است در میان شهر بسطام و دامغان که مخصوصاً برای شاه در آنجا زراعت میکرده اند ومعنی آن کشت شاه بوده و از شاهد صادق نقل شده، (آنندراج)، اما ظاهراً شاگار مبدل و مخفف شاه کار باشد
بمعنی کاری که بحکم شاه باشد و مزد ندهند و شایگان نیز گویند چه در اصل شاهگان بوده و آن را بیگار یعنی کار بی مزد گویند، (از آنندراج) : گناهی ندارم بهانه نهی چو شاگرد شاگار چندم دهی، فردوسی، اما همچنانکه از شرح لغت نیز برمی آید اصل کلمه شاکاراست نه شاگار
بمعنی کاری که بحکم شاه باشد و مزد ندهند و شایگان نیز گویند چه در اصل شاهگان بوده و آن را بیگار یعنی کار بی مزد گویند، (از آنندراج) : گناهی ندارم بهانه نهی چو شاگرد شاگار چندم دهی، فردوسی، اما همچنانکه از شرح لغت نیز برمی آید اصل کلمه شاکاراست نه شاگار
مجرگ، (حاشیۀ لغت فرس اسدی نخجوانی)، کار فرمودن بی مزد، کار بی اجرت، (از برهان) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از رشیدی)، شایگان، شاهگان، کار بی مزد و بفرمان شاه، بیگاری، که کار بی مزد باشد، کاری که برای انجام دادن آن اجرت نپردازند، کار بی مزد، شاکار: کشاورز ودهقان و بیگار مرد همه رزم جویند و ننگ و نبرد، فردوسی، در سخره و بیگار تنی از خور و از خواب روزی برهد جان تو زین سخره و بیگار، ناصرخسرو، آتش بر دیگ پی کار تست آب به بیگار تو در آسیاست، ناصرخسرو، بیگار تو چون کند همی آب تا غله دهدت سنگ گردان، ناصرخسرو، عیسی است جان پاک و خر است این تن پلید بیگار خر همی همه بر عیسی افکنم، سید حسن غزنوی، لعلت که چون نگین سلیمان فتاده ست جمشید را بسخره و بیگار میبرد، شرف شفروه، مردم شهر را بیگار میفرمودند، (المضاف الی بدایع الازمان ص 50)، - امثال: بیگار کشی به که بی کار باشی، (جامع التمثیل)، بیگار باشی بهتر که بی کار باشی، (یادداشت مؤلف)، - بیگار گرفتن، بزور و بدون مزد و اجرت کسی را به کار کردن واداشتن، (از ناظم الاطباء)، ، نام نوعی خراج که در قدیم از قراء می گرفته اند، (مرآت البلدان ج 1 ص 337)
مجرگ، (حاشیۀ لغت فرس اسدی نخجوانی)، کار فرمودن بی مزد، کار بی اجرت، (از برهان) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از رشیدی)، شایگان، شاهگان، کار بی مزد و بفرمان شاه، بیگاری، که کار بی مزد باشد، کاری که برای انجام دادن آن اجرت نپردازند، کار بی مزد، شاکار: کشاورز ودهقان و بیگار مرد همه رزم جویند و ننگ و نبرد، فردوسی، در سخره و بیگار تنی از خور و از خواب روزی برهد جان تو زین سخره و بیگار، ناصرخسرو، آتش بر دیگ پی کار تست آب به بیگار تو در آسیاست، ناصرخسرو، بیگار تو چون کند همی آب تا غله دهدت سنگ گردان، ناصرخسرو، عیسی است جان پاک و خر است این تن پلید بیگار خر همی همه بر عیسی افکنم، سید حسن غزنوی، لعلت که چون نگین سلیمان فتاده ست جمشید را بسخره و بیگار میبرد، شرف شفروه، مردم شهر را بیگار میفرمودند، (المضاف الی بدایع الازمان ص 50)، - امثال: بیگار کشی به که بی کار باشی، (جامع التمثیل)، بیگار باشی بهتر که بی کار باشی، (یادداشت مؤلف)، - بیگار گرفتن، بزور و بدون مزد و اجرت کسی را به کار کردن واداشتن، (از ناظم الاطباء)، ، نام نوعی خراج که در قدیم از قراء می گرفته اند، (مرآت البلدان ج 1 ص 337)
برگ بریده یا خردکردۀ توتون که معمولاً در کاغذ نازک پیچیده شده است و برای ’کشیدن دود’ آن بکار میرود، سیگار به این معنی را فرنگیها سیگارت میگویند، و در اصطلاح آنها سیگار اطلاق میشود به آنچه ما سیگار برگ میگوئیم و عبارت است از برگهای توتون که آنها را پیچیده و بشکل استوانه مانندی درآورده اند، اگرچه گاه مواد دخانیه را اگر در کاغذ یا هر ماده ای جز برگ توتون پیچیده شده باشد، سیگارت و اگر در برگ توتون پیچیده شده باشد، سیگار میخوانند، استعمال توتون را فاتحین اسپانیایی آمریکا از بومیان آن سرزمین آموختند و لفظ سیگار مأخوذ از اسپانیایی و اصلاً مأخوذ از نام توتون بزبان بومی (احتمالاً زبان مالایی) است، توتون در 1605 میلادی کم و بیش در عثمانی و مصر و هند شناخته شده بود، توتون ظاهراً بتوسط پرتغالیها وارد ایران شد، تاریخ ورودش را بعضی 1590 میلادی / 999 هجری قمری و برخی 1599 میلادی / 1008 هجری قمری نوشته اند، در زمان شاه عباس کبیر در ایران رواج داشت، دود سیگار محتوی نیکوتین، گاز کربونیک، اکسید کربون، آمونیاک، آلدئیدها و تعدادی از ترکیبات عالی قیری است، امروز این مسئله متفق فیه است که نیکوتین و آمونیاک و مواد قیری موجود در دود سیگار تحریک کننده است، صافیهایی که در چوب سیگار یا در ته سیگار (مانند مشتوک) قرار میدهند، قسمتی از این مواد را میگیرد، آمار بستگی بین استعمال دخانیات و سرطان ریه حاکی از رابطه ای میان این دو هست، ولی عوامل متعدد دیگر نیز در ابتلاء به سرطان ریه در کار میباشد، (از دائره المعارف فارسی)
برگ بریده یا خردکردۀ توتون که معمولاً در کاغذ نازک پیچیده شده است و برای ’کشیدن دود’ آن بکار میرود، سیگار به این معنی را فرنگیها سیگارت میگویند، و در اصطلاح آنها سیگار اطلاق میشود به آنچه ما سیگار برگ میگوئیم و عبارت است از برگهای توتون که آنها را پیچیده و بشکل استوانه مانندی درآورده اند، اگرچه گاه مواد دخانیه را اگر در کاغذ یا هر ماده ای جز برگ توتون پیچیده شده باشد، سیگارت و اگر در برگ توتون پیچیده شده باشد، سیگار میخوانند، استعمال توتون را فاتحین اسپانیایی آمریکا از بومیان آن سرزمین آموختند و لفظ سیگار مأخوذ از اسپانیایی و اصلاً مأخوذ از نام توتون بزبان بومی (احتمالاً زبان مالایی) است، توتون در 1605 میلادی کم و بیش در عثمانی و مصر و هند شناخته شده بود، توتون ظاهراً بتوسط پرتغالیها وارد ایران شد، تاریخ ورودش را بعضی 1590 میلادی / 999 هجری قمری و برخی 1599 میلادی / 1008 هجری قمری نوشته اند، در زمان شاه عباس کبیر در ایران رواج داشت، دود سیگار محتوی نیکوتین، گاز کربونیک، اکسید کربون، آمونیاک، آلدئیدها و تعدادی از ترکیبات عالی قیری است، امروز این مسئله متفق فیه است که نیکوتین و آمونیاک و مواد قیری موجود در دود سیگار تحریک کننده است، صافیهایی که در چوب سیگار یا در ته سیگار (مانند مشتوک) قرار میدهند، قسمتی از این مواد را میگیرد، آمار بستگی بین استعمال دخانیات و سرطان ریه حاکی از رابطه ای میان این دو هست، ولی عوامل متعدد دیگر نیز در ابتلاء به سرطان ریه در کار میباشد، (از دائره المعارف فارسی)