جدول جو
جدول جو

معنی شیپورچی - جستجوی لغت در جدول جو

شیپورچی
کسی که شیپور می نوازد، شیپورزن
تصویری از شیپورچی
تصویر شیپورچی
فرهنگ فارسی عمید
شیپورچی(شَ/ شِ)
مرکّب از: شیپور + چی، پسوند ترکی، شیپورزن. آنکه شیپور می نوازد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیپور
تصویر شیپور
از سازهای بادی با دهانۀ گشاد و شبیه سرنا که معمولاً از برنج ساخته می شود، نفیر، سرنا
شیپور استاش: در علم زیست شناسی مجرای استاش، مجرایی که گوش میانی را به حفره های بینی مربوط می سازد، مجرایی که حلق را با حفرۀ صماخی مربوط می کند و فشار هوا را در دو طرف پردۀ صماخ یکسان نگه می دارد
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
دهی است از دهستان چای پارۀ بخش مرکزی شهرستان زنجان. سکنۀ آن 273 تن. آب ازرود خانه قزل اوزن و آجی چای. محصول عمده آنجا غلات ومختصر برنج است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
نفیر را گویند که برادر کوچک کرناست، و آنرا نای رومی نیز خوانند. (برهان). معرب آن شبور. نای رومی که در رزم نوازند. (از رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). نفیر و نای رومی. نفیر برنجین که دهان گشادی دارد و از قدیم الایام آنرا در جنگ می نواختند. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). نای رویین. (حاشیۀ فرهنگ اسدی). نای رویین که در حربها زنند. (فرهنگ خطی). بوق. از عبری شبور. (از حاشیۀ اسرارالبلاغه چ المنار ص 28). از آرامی و سریانی گرفته شده. (تقی زاده مجلۀ یادگار سال 4 شمارۀ 6 ص 22). آیا اصل این کلمه شه پور بوده است ؟ حاجی خلیفه در فصل علم الاّلات العجیبه الموسیقائیه از نوع مزامیر یکی را بنام ’بور’ (پور) آورده است. (یادداشت مؤلف) :
بزن کوس رویین و شیپور و نای
بکشمیر و کابل فراوان مپای.
فردوسی.
بفرمودتا برکشیدند نای
همان سنج و شیپور و هندی درای.
فردوسی.
از آواز شیپور و هندی درای
همی کوه رادل برآمد ز جای.
فردوسی.
ز کوس و نفیر و خروش درای
ز شیپور و از نالۀ کرّنای.
اسدی.
غو کوس با مهره برشد بهم
ز شیپور و از نای برخاست دم.
اسدی.
شغبهای شیپور از آهنگ تیز
چو صور سرافیل در رستخیز.
نظامی.
همان شیپور با صد راه نالان
بسان بلبل اندرآبسالان.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
نام پهلوانی ایرانی. (لغات شاهنامه)
لغت نامه دهخدا
شلپوی، شکپوی، شرفاک، شیبوی، شب بوی، آواز پای باشد که در شب آهسته براه روند، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، صدایی که در خواب آهسته از مردم برمی آید، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، رجوع به شلپوی و شرفاک شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جبری. قهری. (ناظم الاطباء). حرکت قسری، نقیض آزادی و طبیعی است. (انجمن آرا) (آنندراج) (از برهان) (از ناظم الاطباء) ، زبردست و ظالم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان کولیوند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد واقع در 35 هزارگزی باختر الشتر و 19 هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه، جلگه ای و سردسیرو مالاریاخیز است، جمعیت آن 120نفر مذهب سکنۀ آن تشیع و زبان آنان لکی و فارسی است، آب آن از رود خانه خیاره، محصول آن غلات و تریاک و شغل اهالی آن زراعت وگله داری است، راه ده مالرو است و ساکنین آن از طایفۀ کولیوند میباشند، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ گُ)
شیپور زننده. شیپورچی. آنکه شیپور می نوازد. نوازندۀ شیپور:
کبک ناقوس زن و سارک شیپور زن است
فاخته نای زن و بط شده طنبورزنا.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ زَ)
حالت و کیفیت شیپورزن. عمل شیپورزن
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
منسوب به شیپور. هر چیز چون شیپور در شکل و هیأت.
- گل شیپوری. رجوع به گل شیپوری شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیکوری
تصویر شیکوری
فرانسوی بنگرید به شکوریه
فرهنگ لغت هوشیار
نفیری برنجین که دهانه گشادی دارد و از قدیم الایام آنرا در جنگ می نواختند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیپوری
تصویر شیپوری
گل شیپوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیپور چی
تصویر شیپور چی
سرنایی شیپور زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرچی
تصویر شیرچی
صاحب شیره خانه، صاحب میخانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیپور
تصویر شیپور
((شَ))
شبور، از سازهای بادی، دارای دهانه ای گشاد
فرهنگ فارسی معین
صور، نفیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گل شیپوری
فرهنگ گویش مازندرانی