جدول جو
جدول جو

معنی شیپورچی

شیپورچی
کسی که شیپور می نوازد، شیپورزن
تصویری از شیپورچی
تصویر شیپورچی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شیپورچی

شیپورچی

شیپورچی
مُرَکَّب اَز: شیپور + چی، پسوند ترکی، شیپورزن. آنکه شیپور می نوازد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

شیپوری

شیپوری
منسوب به شیپور. هر چیز چون شیپور در شکل و هیأت.
- گل شیپوری. رجوع به گل شیپوری شود
لغت نامه دهخدا

شیپورزن

شیپورزن
شیپور زننده. شیپورچی. آنکه شیپور می نوازد. نوازندۀ شیپور:
کبک ناقوس زن و سارک شیپور زن است
فاخته نای زن و بط شده طنبورزنا.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

شاپوری

شاپوری
دهی از دهستان کولیوند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد واقع در 35 هزارگزی باختر الشتر و 19 هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه، جلگه ای و سردسیرو مالاریاخیز است، جمعیت آن 120نفر مذهب سکنۀ آن تشیع و زبان آنان لکی و فارسی است، آب آن از رود خانه خیاره، محصول آن غلات و تریاک و شغل اهالی آن زراعت وگله داری است، راه ده مالرو است و ساکنین آن از طایفۀ کولیوند میباشند، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

شکورچی

شکورچی
دهی است از دهستان چای پارۀ بخش مرکزی شهرستان زنجان. سکنۀ آن 273 تن. آب ازرود خانه قزل اوزن و آجی چای. محصول عمده آنجا غلات ومختصر برنج است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا